فارابی

فارابی

ابونصر محمد بن محمد فارابی معروف به فارابی، از فیلسوفان اسلامی سده سوم و چهارم هجری است. اهمیت او بیشتر به علت شرح هایی است که بر آثار ارسطو نگاشته و به سبب همین مشروحات او را معلم ثانی خوانده اند و در مقام بعد از ارسطو قرار داده اند. وی آثاری نظیر «الجمع بین الرایین»، «اغراض ما بعدالطبیعه ارسطو»، «فصوص الحکم» و «احصاءالعلوم» را از خود به یادگار نهاده است.
ابونصر محمد بن محمد فارابی (در برخی متون متأخر، محمد بن محمد بن طرخان بن اوزلغ)، در حدود سال ۲۵۷هجری قمری ۸۷۰ میلادی در دهکده «وسیج» از ناحیه فاراب خراسان (در افغانستان کنونی) به دنیا آمد. در جوانی برای تحصیل به بغداد رفت و نزد "متی بن یونس" به فراگرفتن منطق و فلسفه پرداخت. سپس به حران سفر کرد و به شاگردی "یوحنا بن حیلان" درآمد. از آغاز کار، هوش سرشار و علم آموزی وی سبب شد که همه موضوعاتی را که تدریس می شد، به خوبی فرا گیرد. به زودی نام او به عنوان فیلسوف و دانشمند شهرت یافت و چون به بغداد بازگشت، گروهی از شاگردان، گرد او فراهم آمدند که "یحیی بن عدی" فیلسوف مسیحی یکی از آنان بود. در سال ۳۳۰هجری قمری/ ۹۴۱ میلادی به دمشق رفت و به "سیف الدوله حمدانی" حاکم حلب پیوست و در زمره علمای دربار او درآمد.
فارابی در سال ۳۳۸هجری قمری/ ۹۵۰میلادی در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. مورخان اسلامی معتقدند که فارابی فردی زهد پیشه و عزلت گزین و اهل تامل بود. اعراض او از امور دنیوی به حدی بود که با آن که سیف الدوله برایش از بیت المال حقوق بسیار تعیین کرده بود، به چهار درهم در روز قناعت می ورزید. فارابی در انواع علوم بی همتا بود. چنانکه درباره هر علمی از علوم زمان خویش کتاب نوشت و از کتاب های وی معلوم می شود که در علوم زبان و ریاضیات و کیمیا و هیات و علوم نظامی و موسیقی و طبیعیات و الهیات و علوم مدنی و فقه و منطق دارای مهارت بسیار بوده است. درست است که کندی نخستین فیلسوف اسلامی است که راه را برای دیگران پس از خود گشود؛ اما او نتوانست مکتب فلسفی تأسیس کرده و میان مسائلی که مورد بحث قرار داده است، وحدتی ایجاد کند. در صورتی که فارابی توانست مکتبی کامل را بنیان نهد. ابن سینا او را استاد خود می شمرد و ابن رشد و دیگر حکمای اسلام و عرب، برایش احترام بالایی قائل بودند. در سنت فلسفه اسلامی، فارابی را بعد از ارسطو که ملقب به «معلم اول» بود، معلم ثانی لقب داده اند.

فلسفه فارابی

فلسفه فارابی آمیزه ای است از حکمت ارسطویی و نوافلاطونی که رنگ اسلامی و به خصوص شیعی اثناعشری به خود گرفته است. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه به مکتب فلوطینی گرایش دارد.

وحدت فلسفه

فارابی از کسانی است که می خواهند آراء مختلف را با هم وفق دهند. او در این راه بر همه گذشتگان خود نیز سبقت گرفت. او در این راه تا آن جا پیش رفت که گفت: فلسفه، یکی بیشتر نیست و حقیقت فلسفی (هر چند مکاتب فلسفی متعدد باشند) متعدد نیست. فارابی به وحدت فلسفه سخت معتقد بود و برای اثبات آن براهین و ادله بسیاری ذکر کرد و رسائل متعدد نوشت که از آن جمله، کتاب «الجمع بین رایی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو» به دست ما رسیده است. وی معتقد بود که اگر حقیقت فلسفی واحد است، باید بتوان در میان افکار فلاسفه بزرگ به ویژه افلاطون و ارسطو توافقی پدید آورد. اساسا وقتی غایت و هدف این دو حکیم بزرگ، بحث درباره حقیقتی یکتا بوده است، چگونه ممکن است در آراء و افکار، با هم اختلاف داشته باشند؟ فارابی میان این دو فیلسوف یونانی پاره ای اختلافات یافته بود، اما معتقد بود که این اختلافات، اختلافاتی سطحی است و در مورد مسائل اساسی نیست. مخصوصا آنکه آن ها مبدع و پدیدآورنده فلسفه بوده و همه حکمای بعدی کم و بیش، به این دو متکی هستند. مسائلی که به عنوان اختلاف مبانی افلاطون و ارسطو مطرح بود و فارابی درصدد هماهنگ ساختن بین آنها برآمد، عبارت بودند از: روش زندگی افلاطون و ارسطو، روش فلسفی افلاطون و ارسطو، نظریه مثل، نظریه معرفت یا تذکر، حدوث و قدم، نظریه عادت. البته تردیدی نیست که فارابی در این امر رنج بسیاری متحمل شده است؛ اما نکته مهم در این رابطه این است که یکی از منابع او برای انجام این مقصود، کتاب «اثولوجیا» یا «ربوبیت» بود که یکی از بخش های کتاب «تاسوعات» فلوطین می باشد. وی فکر می کرد که این کتاب متعلق به ارسطو است و چون در آن به یک سلسله آراء افلاطونی برخورد کرده بود، همین امر او را بر این کار، تشویق می کرد. (در حالی که مطالب این کتاب، ارتباطی با ارسطو نداشت). بنابراین، اگر چه فارابی در کار خود به توفیق کامل دست نیافت، ولی راه را برای دیگر فلاسفه اسلامی گشود. بدین ترتیب که میان ارسطو و عقاید اسلامی یک نوع هماهنگی ایجاد کرد و فلسفه ارسطو را جزو سرچشمه ها و اصول فلسفه اسلامی قرار داد.

آثار فارابی

آثار فارابی از این قرار است:
۱) ما ینبغی ان تعلم قبل الفلسفه (آنچه شایسته است قبل از فلسفه فرا بگیری): در این کتاب، فارابی منطق، هندسه، اخلاق نیکو و کناره گیری از شهوات را پیش نیاز پرداختن به فلسفه ذکر می کند و درباره هر یک مطالبی بیان می نماید.
۲) السیاسه المدنیه (سیاست شهری): این کتاب درباره اقتصاد سیاسی است.
۳) الجمع بین رأی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطوطالیس (جمع بین آراء دوحکیم بزرگ، افلاطون الهی و ارسطو): فارابی در این کتاب می کوشد بین نظریات افلاطون و ارسطو هماهنگی برقرار سازد.
۴) رساله فی ماهیة العقل (رساله ای درباره ماهیت و چیستی عقل): در این رساله اقسام عقول را تعریف و مراتب آن ها را بیان می کند.
۵) تحصیل السعاده (به دست آوردن سعادت): در اخلاق و فلسفه نظری.
۶) اجوبه عن مسائل فلسفیه (پاسخ هایی به مسائل فلسفی): پاسخ هایی است به برخی پرسش ها و مسائل فلسفی.
۷) رساله فی اثبات المفارقات (رساله ای در اثبات وجود موجودات غیر مادی): در این رساله، فارابی درباره موجودات غیر مادی بحث می کند.
۸) اغراض ارسطوطالیس فی کتاب مابعد الطبیعه (مقاصد ارسطو در کتاب متافیزیک): این کتاب یکی از مهم ترین کتابهای فارابی است که مورد استفاده ابن سینا هم قرار گرفت.
۹) رساله فی السیاسه (رساله ای در سیاست): فارابی درباره سیاست صحبت می کند.
۱۰) فصول الحکم (جداکننده های حکمت): این کتاب در مورد حکمت الهی و شامل ۷۴ بحث در این زمینه و مباحث نفس می باشد.


منابع :

  1. دانشنامه رشد

  2. ویکی پدیا

https://www.tahoor.com/FA/Article/PrintView/111255