شبهه منافات عصمت حضرت موسی علیه السلام با قتل قبطی

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد حضرت موسی (ع) ذکر نموده اند که: ما با توجه به آیات قرآن در زندگی موسی بن عمران می خوانیم: وی وارد شهر شد دو نفر را که یکی از بنی اسرائیل و دیگری از فراعنه بود، دید که به شدت مشغول زد و خورد هستند، آن مرد اسرائیلی موسی را به کمک خود طلبید، موسی نیز به کمک او برخاست و با زدن مشتی بر سینه او، مرد قبطی به زمین افتاد و مرد. در این موقع وی عمل خود را چنین توصیف کرد:
1- «هذا من عمل الشیطان انه عدو مضل مبین؛ این کار شیطان است او دشمن و گمراه کننده آشکار است.» (قصص/ 15)
2- بعدا خود را ظالم بر خویشتن خواند و سپس از خداوند طلب مغفرت کرد و گفت: «رب انی ظلمت نفسی فاغفرلی فغفرله انه هو الغفورالرحیم؛ پروردگارا من بر خویشتن ستم کردم مرا ببخش، خدا او را بخشید او بخشاینده و رحیم است.» (قصص/ 16)
3- وقتی فرعون، قتل قبطی را به رخ او کشید، او عمل خود را چنین توجیه کرد: «فعلتها اذا و انا من الضالین؛ انجام دادم در حالی که من از افراد ضال بودم.» (شعراء/ 20)
آنها بیان می کنند که این داستان چگونه با عصمت انبیاء حتى قبل از بعثتشان سازگار است؟ این جمله ها که همگی از خود آن حضرت است، چگونه با عصمت وی سازگار می باشد؟

عناصر منطقی شبهه

1- مسلمانان حضرت موسی (ع) را معصوم می دانند.
2- در حالی که طبق آیات سوره قصص و شعراء وی مرتکب قتل قبطی شده و از خداوند به این خاطر طلب مغفرت می نماید.
3- در نتیجه این موضوع با عصمت ایشان سازگاری ندارد.

پاسخ شبهه

قرآن داستان قتل قبطی را به وسیله موسی در دو سوره بیان کرده است: «ولما بلغ اشده واستوی آتیناه حکما وعلما و کذلک نجزی المحسنین؛ وقتی نیرومند و کامل شد، به او حکمت و دانش دادیم، این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.» (قصص/ 14) «و دخل المدینه علی حین غفله من اهلها فوجد فیها رجلین یقتتلان هذا من شیعته و هذا من عدوه فاستغاثه الذی من شیعته علی الذی من عدوه فوکزه موسی فقضی علیه قال هذا من عمل الشیطان انه عدو مضل مبین؛ او هنگامی مردم شهر در حال غفلت بودند (کار و کسب خود را تعطیل کرده و به خانه های خود رفته بودند) وارد شهر شد دید، دو نفر مشغول زدوخوردند یکی از پیروان او و دیگری از دشمنان او است، ناگهان کسی که از پیروان او بود، موسی را به کمک خود طلبید، موسی مشتی بر او زد و کار او را ساخت، موسی گفت این از کار شیطان بود و او دشمن و گمراه کننده آشکار است.» (قصص/ 15) «قال رب انی ظلمت نفسی فاغفرلی فغفرله انه هو الغفور الرحیم؛ گفت پروردگارا! من بر نفس خود ستم کردم، مرا ببخش، او را بخشید، او بخشاینده و رحیم است.» (قصص/ 16) «قال رب بما انعمت علی فلن اکون ظهیرا للمجرمین؛ گفت: پروردگارا! به شکرانه نعمتی که بر من ارزانی داشته ای، هرگز برای مجرمان پشتیبان نمی باشم.» (قصص/ 17)
در سوره شعراء نیز همین سرگذشت به صورت فشرده بیان شده است و چنین می فرماید: «الم نربک فینا ولیدا ولبثت فینا من عمرک سنین؛ فرعون به موسی گفت: آیا تو را از روز تولد تربیت نکردیم و سالها در میان ما زندگی نکردی؟» (شعرا/ 18)
«و فعلت فعلتک التی فعلت و انت من الکافرین؛ و کردی آنچه را که کردی در حالی که به خدمات و نعمت های خدا کافر هستی (کفران نعمت می کنی).» (شعرا/ 19)
«قال فعلتها اذا وآنا من الظالین؛ موسی گفت: انجام دادم در حالی که من از افراد ضال بودم.» (شعراء/ 20)

پاسخ به استدلال به «هذا من عمل الشیطان»

شکی نیست که فراعنه جز یک فرد مومن در دربار فرعون، فرزندان اسرائیل را به استضعاف کشانیده و فرزندان آنان را سربریده و زنان آنان را به کنیزی می گرفتند؛ در این مورد به دو آیه می توان توجه نمود: «ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفه منهم یذبح ابنائهم و یستحیی نسائهم انه کان من المفسدین؛ فرعون تفوق طلبی کرد و اهل آنجا را به گروههائی تقسیم کرد، گروهی را به ضعف و ناتوانی می کشانید، پسران آنها را سر می برید و زنان آنها را به کنیزی می گرفت او از مفسدان بود.» (قصص/ 4)
در سوره شعراء آیه 22 چنین می خوانیم: «و تلک نعمه تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل؛ این چه نعمتی است که بر من منت می گذاری (تو را تربیت کردیم و...) در حالی که تمام بنی اسرائیل را بردگان خود قرار داده ای.» بنابراین، کشتن یک فرد قبطی و وابسته به گروهی که هزاران کودک بی گناه را سربریده و زنان آنان را به بردگی گرفته است، در پیشگاه عقل و خرد و وجدان بیدار موسی کوچکترین جرمی به حساب نمی آید (تاریخ نگاران می گویند آن مرد قبطی خباز بود و مقداری هیزم خریده بود، و اصرار داشت که آن را به محل کار او ببرد، مرد اسرائیلی نیز از حمل آن امتناع می ورزید، در این کشاکش چشمش به موسی (ع) افتاد و دادخواهی کرد. (بحارالانوار، ج13، ص 57) آن هم در حالی که می خواست، آن فرد اسرائیلی را بکشد و اگر موسی به داد او نمی رسید بسان هزاران اسرائیلی دیگر، جان خود را از دست می داد و چون او وابسته به نظام حاکم بود، کار او کوچک ترین واکنشی ایجاد نمی کرد، اگر نگوئیم که کار او را همگان تحسین می نمودند.
تفسیر الفاظ و جمله هائی است که موسی در این مورد فرموده است:
درباره جمله: «هذا من عمل الشیطان» دو احتمال وجود دارد.
الف- لفظ «هذا» اشاره به نزاع طرفین و کشمکش آن دو و سرانجام عمل مقتول است که بر اثر زورگوئی بر یک فرد اسرائیلی، مقدمات قتل خود را فراهم آورد، و اگر متعرض اسرائیلی نمی شد دچار چنین سانحه ای نمی گشت. بنابراین تفسیر، در آیه جای سوال نیست.
ب- لفظ «هذا» اشاره به کار خود می باشد یعنی کار خودم، یک کار شیطانی است. و علت اینکه کار خود را چنین توصیف کرد این است که قتل یک قبطی آن هم در آن شرائط، کاری بی موقع و کاملا عجولانه بود، زیرا اگر موسی شکیبایی به خرج می داد، این قبطی با سایر قبطیان پس از چند سال، طعمه امواج دریا می شد و موسی دچار دربدری نمی گشت. قتل یک قبطی با بودن نظام، بسان قطع شاخه درخت با نگهداری اصل آن است، باید به جای قطع شاخه، ریشه را زد و گرنه قطع شاخه سبب گرفتاری می شود، همچنانکه درباره موسی شد (لذا) وقتی عامل قتل شناسائی شد، فورا جلسه «امنیت» شهر تشکیل گردید و حکم قتل موسی صادر شد و اگر فردی از بیت فرعون، موسی را از نتیجه شورا آگاه نساخته بود، او را دستگیر می کردند و رای شورا را به اجرا می گذاشتند چنانکه می فرماید: «و جاء رجل من اقصی المدینه یسعی قال یا موسی ان الملاء یاتمرون بک لیقتلوک فاخرج انی لک من الناصحین؛ مردی از نقطه دور شهر (مرکز سران فراعنه) آمد و گفت: این جمعیت برای قتل تو، به مشورت نشسته اند فورا از شهر خارج شو، من خیرخواه تو هستم.» (قصص/ 20)
بنابراین قتل یک مفسد که کمتر اثری در اصلاح نظام نمی گذارد و مایه گرفتاری و دربدری انسان می گردد کار شتابزده و عجولانه ای بود که موسی مرتکب شد که به حق باید آن را به «شیطان» نسبت داد و در حدیث آمده است «العجله من الشیطان؛ شتابزدگی در کار، کار شیطانی است.» از این بیان مفاد جمله دوم نیز روشن می گردد. در حدیثى که در عیون الاخبار از امام على بن موسى الرضا (ع) در تفسیر این آیات آمده چنین مى خوانیم: «منظور از جمله «هذا من عمل الشیطان» نزاع و جدال آن دو مرد با یکدیگر بوده که عمل شیطانى محسوب مى شده، نه عمل موسى، و منظور از جمله رب إنی ظلمت نفسی فاغفر لی این است که من خود را در آنجا که نباید بگذارم گذاردم، من نباید وارد این شهر مى شدم، و منظور از جمله فاغفر لی این است که مرا از دشمنانت مستور دار تا بر من دست پیدا نکنند (یکى از معانى غفران پوشانیدن است).»

دیدگاه علامه طباطبایی در مورد این آیه

ایشان (علامه) می فرماید: «لفظ هذا اشاره به آن کتک کارى است، که در میان آن دو مخاصم واقع شده، و منجر به مرگ آن قبطى شده بود، و اینکه آن را به نوعى نسبت به عمل شیطان نسبت داد، و صریحا نفرمود این عمل شیطانست بلکه فرمود: این از عمل شیطانست، و با در نظر گرفتن اینکه کلمه من ابتدایى است، و معناى جنس و یا منشا بودن را مى رساند، این معنا را افاده مى کند که: این کتک کارى که در میان آن دو اتفاق افتاده بود، از جنس عملى است که به شیطان نسبت داده مى شود، و یا از عمل شیطان ناشى مى گردد، چون شیطان است که در میان آن دو عداوت و دشمنى افکنده و به کتک کارى یکدیگر وادارشان کرده است و کار بدانجا منجر شد که موسى مداخله کرد. و مرد قبطى به دست او کشته شد، و موسى دچار خطر و گرفتارى سختى گردید. آرى موسى مى دانست که این جریان پنهان نمى ماند، و به زودى قبطیان علیه او مى شورند. و اشراف و درباریان و فرعون از او و از هر کسى که در جریان مزبور مداخله داشته، شدیدترین انتقام را خواهند گرفت.
اینجا بود که متوجه شد در آن مشتى که به آن مرد قبطى زد که این کار او را در معرض هلاکت قرار داد، اشتباه کرده و این وقوع در اشتباه را به خدا نسبت نمى دهد، براى اینکه خداى تعالى جز به سوى حق و صواب راهنمایى نمى کند لذا حکم کرد به اینکه این عمل منسوب به شیطان است. و این عمل (کشتن قبطى) هر چند نافرمانى موسى نسبت به خداى تعالى نبود، براى اینکه اولا خطاى بود نه عمدى، و ثانیا جنبه دفاع از مرد اسرائیلى داشت، و مرد کافر و ظالمى را از او دفع کرد، و لیکن در عین حال این طور هم نبوده که شیطان در آن هیچ مداخله اى نداشته باشد، چون شیطان همان طور که از راه وسوسه آدمى را به گناه و نافرمانى خدا وا مى دارد، همچنین او را به هر کار مخالف صواب نیز وادار مى کند، کارى که گناه نیست، لیکن انجامش مایه گرفتارى و مشقت است، هم چنان که آدم و همسرش را از راه خوردن آن درخت ممنوع، گرفتار نمود، و کار آنان را به آنجا کشانید که از بهشت بیرون شوند.
پس در حقیقت جمله هذا من عمل الشیطان اظهار انزجار موسى (ع) است از آنچه واقع شد که آن دو نفر به جان هم افتادند و او ناگزیر به مداخله گردید و کار به کشته شدن قبطى انجامید و خلاصه، انزجار از این گرفتارى سخت و ندامت از آن است، و اینکه فرمود: «إنه عدو مضل مبین» اشاره است از آن جناب به اینکه این کارى که از او سرزد نوعى ضلالت است، که به شیطان منسوب است، هر چند که نافرمانى که موجب مؤاخذه است نبود، بلکه صرفا اشتباه بود، لیکن همین اشتباه هم منسوب به خدا نیست. بلکه منسوب به شیطان است که دشمن و گمراه کننده آشکار است، و این واقعه کار اشتباه و از سوء تدبیر او بود، که او را به عاقبت وخیم مبتلا مى کرد، و به همین جهت وقتى فرعون به وى اعتراض کرد و گفت: «و فعلت فعلتک التی فعلت و أنت من الکافرین؛ تو همانى که آن کار را کردى، و نعمت و خوبیهاى مرا در حق خودت کفران نمودى.» (شعرا/ 19) در پاسخ فرمود: «فعلتها إذا و أنا من الضالین؛ من اگر آن کار را کردم، وقتى کردم که از گمراهان بودم.» (شعراء/ 20)»

پاسخ به استدلال به «رب انی ظلمت نفسی»

موسی می فرماید: «رب انی ظلمت نفسی؛ پروردگارا من بر نفس خویش ستم کردم.»
«ظلم» در لغت عرب کار بی موقع و به تعبیر فرهنگ نویسان عرب «وضع الشیء فی غیر موضعه» می باشد و اگر به ستمگری و تعدی و تجاوز «ظلم» می گویند، برای این است که کار ستمگر کار بی موردی است. شکی نیست که کار موسی، کاری عجولانه، بی مورد و بی موقع بود؛ کاری بود که دوری از وطن و دربدری برای او فراهم آورد، شایسته توجه این است که می گوید: بر نفس خویش ستم کردم: «ظلمت نفسی» نه بر خدا، و نه بر فرد دیگر. کار موسی بسان کار حضرت آدم ترک اولائی بود که اثر وضعی هر دو عمل دامن آن دو را گرفت، و در نتیجه آدم را از راحتی به زحمت افکند، موسی را از خانه و زندگی در میان اقوام، به غربت و رنج شبانی در مدین کشانید و جالب این جاست که هر دو نفر (موسی و آدم) پس از کار خود بر ستم خویش بر نفس اعتراف کردند موسی گفت: «ظلمت نفسی» آدم و حواء گفتند: «ربنا ظلمنا انفسنا؛ پروردگارا ما بر خويشتن ستم كرديم.» (اعراف/ 23)

پاسخ به استدلال طلب مغفرت حضرت موسی (ع)

حضرت موسی پس از اعتراف به ظلم بر نفس از خداوند درخواست مغفرت کرد و گفت: «فاغفرلی فغفرله انه هو الغفور الرحیم؛ مرا ببخش! او نیز بخشید، او بخشاینده و رحیم است.» همچنین آدم و حوا پس از اعتراف بر ستم خویش گفتند: «وان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین؛ اگر ما را نبخشی و بر ما رحم ننمائی از زیانکاران خواهیم بود.» (اعراف/ 23) تفسیر «طلب مغفرتها» این است که: شایسته مقام بزرگ پیامبران است که از چنین کارهای بیجا (هرچند معصیت و گناه نباشد) خودداری نمایند و درخواست مغفرت نشانه صدور جرم و گناه و انجام عمل محرم و مخالف با نهی صریح نیست؛ ولی با توجه به مقام و موقعیتی که موسی داشت، شایسته نبود که چنین کاری از او سربزند و این کار در خور مقام او نبود از این جهت وقتی عمل خود را با مقام بزرگ خود سنجید آن را متناسب و هماهنگ نیافت، از این جهت از خدا درخواست بخشایش کرد و چه بسا آن را یک «عصیان نسبی» و «ذنب مقام» تلقی نمود و بزرگان گفته اند «حسنات الابرار سیئات المقربین؛ کارهای نیک نیکوکاران، گناهان مقربین درگاه الهی است.» زیرا انتظار از افراد مقرب مافوق انتظار از افراد عادی است، چه بسا صدور عملی از یک فرد عادی مستحسن باشد، در حالی که همان عمل از یک فرد دیگرنازیبا تلقی گردد.
گذشته از این، احتمال دارد که مقصود از طلب مغفرت نجات او از اثر وضعی عملش باشد؛ زیرا چنین عملی آن هم در آن محیط، بدون واکنش نمی ماند، از این جهت در سوره طه پس از نقل قتل او، نجات او را یادآور می شود و می فرماید: «و قتلت نفسا فنجیناک من الغم؛ انسانی را کشتی، پس تو را از غم و اندوه نجات دادم.» (طه/ 40) این احتمال درباره طلب مغفرت حضرت آدم نیز حاکم است.
علامه طباطبایی می فرماید: «جمله «قال رب إنی ظلمت نفسی فاغفر لی فغفر له إنه هو الغفور الرحیم» اعترافى از آن جناب نزد پروردگارش است به اینکه: به نفس خود ستم کرده، چون نفس خود را به خطر انداخته بود، و از این اعتراف برمى آید که درخواست کرده و گفته: فاغفر لی معنایش مغفرت مصطلح، و آمرزش گناه نیست، بلکه مراد از آن این است که: خدایا اثر این عمل را خنثى کن، و مراد از عواقب وخیم آن خلاص گردان، و از شر فرعون و درباریانش نجات بده، و این معنا از آیه «و قتلت نفسا فنجیناک من الغم؛ و کشتى مردى را و ما از اندوهت نجات دادیم.» (طه/ 40) به خوبى استفاده مى شود و این اعتراف به ظلم، و درخواست مغفرت، نظیر همان طلب مغفرتى است که قرآن کریم از آدم و همسرش حکایت کرده. و فرموده: «قالا ربنا ظلمنا أنفسنا و إن لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین؛ گفتند پروردگارا ما به نفس خود ستم کردیم، و اگر تو ما را نیامرزى، و رحم نکنى، به طور مسلم از زیانکاران خواهیم بود.» (اعراف/ 23)»

پاسخ به استدلال به جمله: «فعلتها اذا و انا من الضالین»

آخرین جمله ای که در سرگذشت موسی باقی می ماند، جمله: «فعلتها اذا و انا من الضالین» است. در تفسیر این جمله ذکر دو نکته قابل ذکر است:
الف- خداوند موسی را پیش از صدور این عمل با جمله: «آتیناه حکما و علما و کذلک نجزی المحسنین» (قصص/ 14) توصیف می کند.
ب- موسی پس از ارتکاب قتل و پس از اعتراف بر ستم خویش و درخواست مغفرت باز ماهیت عمل خود را دفاع از مظلوم و ستیزه با مجرم می داند، هر چند از نظر موقع و زمان کار بی موردی بوده است آنجا که می فرماید: «رب بما انعمت علی فلن اکون ظهیرا للمجرمین؛ پروردگارا به شکرانه نعمتی که به من لطف فرمودی هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود.» (قصص/ 17) یعنی همان طور که تا کنون در خدمت مظلومان و رنجدیدگان بودم و به کمک آنها می شتافتم باز هم خواهم شتافت. این جمله حاکی است که عمل از نظر ماهیت کاملا صحیح و استوار بود، هر چند از نظر زمانی در غیر موقع خود انجام گرفته است.
علامه طباطبایی در مورد جمله: «قال رب بما أنعمت علی فلن أکون ظهیرا للمجرمین» می فرماید: «حرف "باء" در جمله "بما أنعمت" براى سببیت است، و معنایش این است که: پروردگارا به سبب آنچه بر من انعام کردى، این عهد براى تو بر عهده من باشد که هرگز یاور مجرمین نباشم، و بنا بر این معنا، جمله مورد بحث عهدى است از آن جناب با خداى تعالى. براى اینکه مراد از جمله «بما أنعمت علی» انعام خدا به وى است، یا به این که او را در کودکى از شر فرعون حفظ کرد، و به مادرش برگردانید، و یا به این که توبه اش را از قتل قبطى قبول نمود و او را بخشید البته بنابر اینکه از راه الهام یا خواب و امثال آن علم پیدا کرده باشد به این که خداى تعالى او را آمرزیده است و هر یک از این دو احتمال باشد، سوگند او سوگند به غیر خداى تعالى بوده، و معناى کلامش این مى شود که سوگند مى خورم به اینکه مرا حفظ کردى که... و یا سوگند مى خورم به اینکه مرا آمرزیدى که...، و این قسم سوگند در کلام خداى تعالى سابقه ندارد، و هیچ معهود نیست که از کسى حکایت کرده باشد، که به غیر خود او سوگند خورده باشد.
بنابراین جمله "رب بما أنعمت علی فلن أکون ظهیرا للمجرمین" عهد و پیمانى است از سوى موسى که دیگر هیچ مجرمى را در جرمش کمک نکند، تا شکر نعمتهایى را که به وى ارزانى داشته به جا آورده باشد، و مراد از"نعمت" با در نظر گرفتن اینکه قیدى به آن نزده ولایت الهى است، زیرا جمله «فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین؛ در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را گرامى داشته [يعنى] با پيامبران و راستان و شهيدان و شايستگانند و آنان چه نيكو همدمانند.»(نساء/ 69)، شهادت مى دهد بر اینکه «الذین أنعم الله علیهم» عبارتند از: نبیین و صدیقین و شهداء و صالحین. و این نامبردگان اهل صراط مستقیمند، که به حکم آیه «اهدنا الصراط المستقیم* صراط الذین أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین؛ ما را به راه راست هدايت فرما راه آنان كه گرامی‏شان داشته ‏اى نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان.» (فاتحه/ 6- 7) از ضلالت و غضب خدا ایمنند و ترتب امتناع از یارى کردن مجرمین، بر انعام به این معنا، ترتب روشنى است، که هیچ خفایى در آن نیست.
از همین جا معلوم مى شود که مراد از مجرمین امثال فرعون و درباریان اویند، نه امثال آن مرد اسرائیلى که حضرت او را یارى کرد، چون نه یارى کردن موسى از اسرائیلى جرم بود و نه سیلى زدنش به قبطى، تا از آن اعمال توبه کند، و چگونه ممکن است مرتکب جرم شده باشد، با اینکه او از اهل صراط مستقیم است که هرگز معصیت خداوند نمى کنند تا گمراه شوند و خداوند در قرآن تصریح کرده بر اینکه آن جناب از مخلصانى بوده، که شیطان راهى به اغواى آنان ندارد، و فرموده: «إنه کان مخلصا و کان رسولا نبیا؛ او پاكدل و فرستاده‏ اى پيامبر بود.» (مریم/ 51) و نیز در همین چند آیه قبل تصریح کرد بر اینکه به او حکم و علم داد و او از نیکوکاران و از متقیان بود، و چنین کسى را هرگز تعصب فامیلى و یا غضب بیجا گمراه نمى کند. و او را به یارى مجرم در جرمش وانمى دارد و اگر قرآن کلمه "قال" را در حکایت کلام آن جناب سه مرتبه تکرار کرده و فرمود: «قال هذا من عمل الشیطان» و «قال رب إنی ظلمت نفسی» و «قال رب بما أنعمت علی» براى این است که سیاق در این سه جمله، مختلف است، چون در جمله اول حکم و قضاوت او را حکایت کرده و در جمله دوم استغفار و دعایش را. و در جمله سوم عهد و پیمانش را.»
ابن عباس مى گوید: «آیه «رب بما أنعمت علی فلن أکون ظهیرا للمجرمین» از جمله آیاتى است که گواهى مى دهد بر اینکه پشتیبانى مجرمان، جرم و گناه است و کمک به مؤمنان اطاعت فرمان خدا.»
به یکى از علما گفتند: فلان کس نویسنده فلان ظالم شده است و تنها چیزى را که مى نویسد، دخل و خرج او است، اگر حقوقى در برابر این کار بگیرد زندگیش تامین مى شود، و الا خود و خانواده اش شدیدا گرفتار فقر خواهند شد. مرد عالم در پاسخ این سؤال تنها این جمله را بیان کرد: آیا گفتار آن مرد صالح (موسى) را نشنیده اى که گفت: «رب بما أنعمت علی فلن أکون ظهیرا للمجرمین؛ خداوندا به شکرانه نعمتهایى که به من بخشیدى هرگز پشتیبانى از مجرمان نمى کنم.»

توضیح معنی «ضال» در این آیه

با توجه به توصیفی که خدا از موسی بن عمران در آغاز سرگذشت می نماید، هرگز نمی توان آن را به معنای «گمراه از راه حق» تفسیر کرد، بلکه لفظ «ضل» و «ضال» به مناسبتی در معنای «نسیان» و «غفلت» و «بی خبری از عواقب کار و سرانجام عمل» به کار می رود. خداوند دستور می دهد هنگامی که افراد به یکدیگر وام می دهند، کاتبی آن را بنویسد و دو نفر به عنوان شاهد آن را تصدیق کنند، آنگاه علت تعدد شهود را چنین تفسیر می کند: «ان تضل احدیهما فتذکر احدیهما الاخری؛ تا اگر یکی فراموش کرد و از خاطر او رفت آن دیگری یادآوری کند.» (بقره/ 282)
لفظ «تضل» در این آیه به معنی «نسیان» و «غفلت» به کار رفته است. گاهی این لفظ به مناسبتی به معنی «غائب» و «مخفی» شدن به کار می رود، و عرب در مورد پنهان و غائب شدن آن را به کار می برد، چنانکه می فرماید: «ءاذا ضللنا فی الارض ءانا لفی خلق جدید؛ اگر در روی زمین مخفی و پنهان شدیم باز در آفرینش مجددی هستیم.» (سجده/ 10) با توجه به این نوع استعمالات باید گفت مقصود موسی در این مورد که آن را در مقام «اعتذار» به فرعون می گوید این است که من در لحظه (مشت زدن) از عواقب کار غافل و بی خبر بودم و نمی دانستم که کار من منجر به قتل او می گردد و گرنه مرتکب نمی شدم و برای خود این همه دردسر فراهم نمی آوردم. یعنی یک نوع غفلت و بی خبری مرا فرا گرفت و سرانجام کار از من مخفی و پنهان گشت، و کار خارج از کنترل من صادر گردید.
در نتیجه باید گفت:
اولا قتل فرد قبطى، عمدى نبود بلکه در اثر نواختن مشتى بر وى اتفاق افتاد. ثانیا جمله و لهم على ذنب بر طبق نظر فرعونیان گفته شده و منظور این است که ایشان مرا قاتل و گنهکار مى دانند و مى ترسم به عنوان قصاص مرا بکشند. و ثالثا جمله "و انا من الضالین" یا از روى مماشات با فرعونیان گفته شده که گیرم در آن موقع، من گمراه بودم ولى اینک خدا مرا هدایت کرده و با براهین قاطع به سوى شما فرستاده است، و یا منظور از «ضلال» ناآگاهى از عواقب آن کار بوده است و در هر صورت، دلالتى بر مخالفت حضرت موسى (ع) با تکلیف الزامى الهى ندارد. آنچه از موسى سر زد ترک اولایى بیش نبود، او با این عملش خود را به زحمت انداخت چرا که قتل یک قبطى به وسیله موسى چیزى نبود که فرعونیان به آسانى از آن بگذرند، و مى دانیم ترک اولى به معنى کارى است که ذاتا حرام نیست، بلکه موجب مى شود که کار خوبترى ترک گردد، بى آنکه عمل خلافى انجام شده باشد. نظیر این تعبیر در سرگذشت بعضى دیگر از انبیاء از جمله حضرت آدم (ع) نیز آمده است. بنابراین این موضوع هیچ تعارضی با عصمت حضرت موسی (ع) ندارد.

 


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏16 صفحه 44

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏16 صفحه 23-24

  3. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 5 صفحه 113-119

  4. محمدتقی مصباح یزدی- آموزش عقاید- صفحه 209

https://www.tahoor.com/FA/Article/PrintView/113275