پاره ای از آداب و سنن رسول اکرم در معاشرت

فارسی 4839 نمایش |

در کتاب ارشاد دیلمی است که رسول خدا (ص) لباس خود را خودش وصله می زد، و کفش خود را خود می دوخت و گوسفند خود را می دوشید، با بردگان هم غذا می شد، بر زمین می نشست و بر درازگوش سوار می شد و دیگری را هم پشت سر خود بر آن سوار می کرد و حیا مانعش نمی شد از اینکه مایحتاج خود را خودش از بازار تهیه کرده به سوی اهل خانه اش ببرد، به توانگران و فقرا دست می داد و دست خود را نمی کشید تا طرف دست خود را بکشد، به هر کس می رسید چه توانگر و چه درویش و چه کوچک و چه بزرگ سلام می داد، و اگر چیزی تعارفش می کردند آن را تحقیر نمی کرد اگر چه یک خرمای پوسیده بود، رسول خدا (ص) بسیار خفیف المؤنه و کریم الطبع و خوش معاشرت و خوش رو بود، و بدون اینکه، بخندد همیشه تبسمی بر لب داشت، و بدون اینکه چهره اش در هم کشیده باشد همیشه اندوهگین به نظر می رسید، و بدون اینکه از خود ذلتی نشان دهد همواره متواضع بود، و بدون اینکه اسراف بورزد سخی بود، بسیار دل نازک و مهربان به همه مسلمانان بود، هرگز از روی سیری آروغ نزد، و هرگز دست طمع به سوی چیزی دراز نکرد.

در کتاب مکارم الاخلاق روایت شده که رسول الله (ص) عادتش این بود که خود را در آینه ببیند و سر و روی خود را شانه زند و چه بسا این کار را در برابر آب انجام می داد و گذشته از اهل خانه خود را برای اصحابش نیز آرایش می داد و می فرمود: «خداوند دوست دارد که بنده اش وقتی برای دیدن برادران از خانه بیرون می رود خود را آماده ساخته آرایش دهد.»
در کتاب های علل و عیون و مجالس به اسنادش از حضرت رضا از پدران بزرگوارش (ع) نقل کرده که رسول الله (ص) فرمود: «من از پنج چیز دست برنمی دارم تا بمیرم: 1- روی زمین و با بردگان غذا خوردن 2- سوار الاغ برهنه شدن 3- بز به دست خود دوشیدن 4- لباس پشمینه پوشیدن 5- و به کودکان سلام کردن، برای این دست برنمی دارم که امتم نیز بر آن عادت کنند و این خود سنتی شود برای بعد از خودم.»
در کتاب فقیه از علی (ع) روایت شده که به مردی از بنی سعد فرمود: «آیا تو را از خود و از فاطمه حدیث نکنم؟» تا آنجا که فرمود: «پس صبح شد و رسول الله (ص) بر ما وارد شد در حالی که من و فاطمه هنوز در بستر خود بودیم، فرمود: "سلام علیکم" ما از جهت اینکه در چنین حالی بودیم شرم کرده، جواب سلامش نگفتیم، بار دیگر فرمود: "السلام علیکم" باز ما جواب ندادیم، بار سوم فرمود: "السلام علیکم" اینجا بود که ترسیدیم اگر جواب نگوئیم آن جناب مراجعت کنند چه عادت آن حضرت چنین بود که سه نوبت سلام می کرد اگر جواب می شنید و اذن می گرفت داخل می شد وگرنه برمی گشت، از این جهت ناچار گفتیم: "و علیک السلام یا رسول الله، درآی" آن حضرت بعد از شنیدن این جواب داخل شد.»
در کتاب کافی به سند خود از ربعی بن عبدالله از ابی عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود: «رسول خدا (ص) به زنان هم سلام می کرد و آنها سلامش را جواب می دادند. و هم چنین امیرالمؤمنین (ع)، الا اینکه آن جناب سلام دادن به زنان جوان را کراهت داشت و می فرمود: می ترسم از آهنگ صدای آنها خوشم آید آن وقت ضرر این کار از اجری که در نظر دارم بیشتر شود.»
نیز در کافی به سند خود از حضرت عبدالعظیم بن عبدالله حسنی نقل کرده که ایشان بدون ذکر سند از رسول خدا (ص) نقل کرده و گفته که آن حضرت سه جور می نشست: یکی "قرفصاء" و آن عبارت از این بود که ساقهای پا را بلند می کرد و دو دست خود را از جلو بر آنها حلقه می زد و با دست راست بازوی چپ و با دست چپ بازوی راست را می گرفت، دوم اینکه دو زانوی خود و نوک انگشتان پا را به زمین می گذاشت، سوم اینکه یک پا را زیر ران خود گذاشته و پای دیگر را روی آن پهن می کرد و هرگز دیده نشد که چهار زانو بنشیند.
در کتاب مکارم الاخلاق از کتاب نبوت از علی (ع) نقل کرده که فرمود: «هیچ دیده نشد که رسول خدا (ص) با کسی مصافحه کند و او جلوتر از طرف دست خود را بکشد، بلکه آن قدر دست خود را در دست او نگه می داشت تا او دست آن جناب را رها سازد، و هیچ دیده نشد که کسی با پر حرفی خود مزاحم آن حضرت شود و او از روی انزجار سکوت کند، بلکه آن قدر حوصله به خرج می داد تا طرف ساکت شود و هیچ دیده نشد که در پیش روی کسی که در خدمتش نشسته پای خود را دراز کند، و هیچ وقت مخیر بین دو چیز نشد مگر اینکه دشوارتر آن دو را اختیار می فرمود، و هیچ وقت در ظلمی که به او می شد به مقام انتقام در نیامد، مگر اینکه محارم خدا هتک شود که در این صورت خشم می کرد و خشمش هم برای خدای تعالی بود، و هیچ وقت در حال تکیه کردن غذا میل نفرمود تا از دنیا رحلت کرد، و هیچ وقت چیزی از او درخواست نشد که در جواب بگوید: "نه"، و حاجت هیچ حاجتمندی را رد نکرد بلکه عملا یا به زبان به قدری که برایش میسور بود آن را برآورده می ساخت، نمازش در عین تمامیت از همه نمازها سبک تر و خطبه اش از همه خطبه ها کوتاهتر و از هذیان دور بود، و مردم، آن جناب را به بوی خوشی که از او به مشام می رسید می شناختند، و وقتی با دیگران بر سر یک سفره می نشست اولین کسی بود که شروع به غذا خوردن می کرد، و آخرین کسی بود که از غذا دست می کشید، و همیشه از غذای جلو خود میل می فرمود، تنها در رطب و خرما بود که آن جناب دست دراز می کرد و بهترش را برمی چید، و وقتی چیزی می آشامید آشامیدنش با سه نفس بود، و آن را می مکید و مثل پاره ای از مردم نمی بلعید، و دست راستش اختصاص داشت برای خوردن و آشامیدن، و جز با دست راست چیزی نمی داد و چیزی نمی گرفت، و دست چپش برای کارهای دیگرش بود.
رسول خدا با دست راست کار کردن را در جمیع کارهای خود دوست می داشت حتی در لباس پوشیدن و کفش به پا کردن و موی شانه زدنش. و وقتی دعا می فرمود سه بار تکرار می کرد، و وقتی تکلم می فرمود در کلام خود تکرار نداشت و اگر اذن دخول می گرفت سه بار تکرار می نمود، کلامش همه روشن بود به طوری که هر شنونده ای آن را می فهمید، وقتی تکلم می کرد چیزی شبیه نور از بین ثنایایش بیرون می جست، و اگر آن جناب را می دیدی می گفتی افلج است و حال آنکه چنین نبود، نگاهش همه بگوشه چشم بود، و هیچ وقت با کسی مطالبی را که خوش آیند آن کس نبود در میان نمی گذاشت، وقتی راه می رفت گویی از کوه سرازیر می شد و بارها می فرمود بهترین شما خوش اخلاق ترین شما است، هیچ وقت طعم چیزی را مذمت نمی کرد، و آن را نمی ستود، اهل علم و اصحاب حدیث در حضورش نزاع نمی کردند، و هر دانشمندی که موفق بدرک حضورش شد این معنا را گفت که من به چشم خود احدی را نه قبل از او و نه بعد از او نظیر او ندیدم.»
در کتاب کافی به سند خود از جمیل بن دراج از ابی عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود: «رسول خدا (ص) نگاه های زیر چشمی خود را در بین اصحابش به طور مساوی تقسیم کرده بود به این معنا که به تمام آنان به یک جور نظر می انداخت و همه را به یک چشم می دید.» و نیز فرمود: «هیچ اتفاق نیفتاد که آن جناب پای خود را در مقابل اصحابش دراز کند، و اگر مردی با او مصافحه می کرد دست خود را از دست او بیرون نمی کشید و صبر می کرد تا طرف دست او را رها سازد، از همین جهت وقتی مردم این معنا را فهمیدند هر کس با آن جناب مصافحه می کرد دست خود را مرتبا به طرف خود می کشید تا آنکه از دست آن حضرت جدا می کرد.» در کتاب مکارم الاخلاق می گوید، رسول خدا (ص) هر وقت حرف می زد در حرف زدنش تبسم می کرد.
نیز از یونس شیبانی نقل می کنند که گفت امام ابی عبدالله (ع) به من فرمود: «چطور است شوخی کردنتان با یکدیگر؟» عرض کردم «خیلی کم است.» فرمود «چرا با هم شوخی نمی کنید؟ شوخی از خوش اخلاقی است و تو با شوخی می توانی در برادر مسلمانت مسرتی ایجاد کنی، رسول خدا (ص) همواره با اشخاص شوخی می کرد، و می خواست تا بدین وسیله آنان را مسرور سازد.»
نیز در آن کتاب از ابی القاسم کوفی در کتاب اخلاق خود از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: «هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه از شوخی بهره ای دارد، رسول الله (ص) هم با اشخاص شوخی می کرد، ولی در شوخیهایش جز حق نمی گفت.»
در کافی به سند خود از معمر بن خلاد نقل کرده که گفت از حضرت ابی الحسن سؤال کرد که «قربانت شوم، انسان با مردم آمیزش و رفت و آمد دارد، مردم مزاح می کنند می خندند، تکلیف چیست؟» فرمود: »عیبی ندارد اگر نباشد.» و من گمان می کنم مقصود آن جناب از جمله "اگر نباشد" این بود که اگر فحش نباشد، آن گاه فرمود: «مردی اعرابی به دیدن رسول الله می آمد و برایش هدیه می آورد و همانجا به عنوان شوخی می گفت پول هدیه ما را مرحمت کن رسول خدا هم می خندید و وقتی اندوهناک می شد می فرمود: اعرابی چه شد کاش می آمد.»
در کافی به سند خود از طلحة بن زید از امام ابی عبدالله (ع) روایت کرده که فرمود: «رسول خدا (ص) بیشتر اوقات رو به قبله می نشست.»
در کتاب مکارم می گوید: «رسول خدا (ص) رسمش این بود که وقتی مردم بچه های نورسیده خود را به عنوان تبرک خدمت آن جناب می آوردند، آن حضرت برای احترام خانواده آن کودک، وی را در دامن خود می گذاشت و چه بسا بچه در دامن آن حضرت بول می کرد و کسانی که می دیدند ناراحت شده و سر و صدا راه می انداختند، آن حضرت نهیبشان می کرد و می فرمود: "هیچ وقت بول بچه را قطع مکنید و بگذارید تا آخر بول خود را بکند" خلاصه صبر می کرد تا بچه تا به آخر بول کند آن گاه در حق آن دعا می فرمود و یا برایش اسم می گذاشت و با این عمل خاندان کودک را بی نهایت مسرور می ساخت، و طوری رفتار می کرد که خانواده کودک احساس نمی کردند که آن جناب از بول بچه شان متاذی شد تا در پی کار خود می شدند، آن وقت برمی خاست و لباس خود را می شست.»
نیز در همان کتاب روایت شده که رسول خدا (ص) را رسم چنین بود که اگر سوار بود هیچ وقت نمی گذاشت کسی پیاده همراهیش کند یا او را سوار در ردیف خود می کرد و یا می فرمود «تو جلوتر برو و در هر جا که می گویی منتظرم باش تا بیایم.»
نیز از کتاب اخلاق ابی القاسم کوفی نقل می کند که نوشته است: «در آثار و اخبار چنین آمده که رسول خدا (ص) برای خود از احدی انتقام نگرفت، بلکه هر کسی که آزارش می کرد عفو می فرمود.»
نیز در مکارم الاخلاق می نویسد که «رسم رسول خدا (ص) این بود که اگر کسی از مسلمین را سه روز نمی دید جویای حالش می شد، اگر می گفتند سفر کرده حضرت دعای خیر برای او می فرمود، و اگر می گفتند منزل است به زیارتش می رفت و اگر می گفتند مریض است عیادتش می فرمود.»
از انس نقل می کند که گفت: «من "9" سال خدمتگزاری رسول خدا را کردم و هیچ به یاد ندارم که در عرض این مدت به من فرموده باشد چرا فلان کار را نکردی، و نیز به یاد ندارم که در یکی از کارهایم خرده گیری کرده باشد.» در کتاب احیاء العلوم می گوید انس گفته: «به آن خدایی که رسول الله (ص) را به حق مبعوث کرد، هیچگاه نشد که مرا در کاری که کردم و او را خوش نیامد عتاب کرده باشد که چرا چنین کردی، نه تنها آن جناب مرا مورد عتاب قرار نداد بلکه اگر هم زوجات او مرا ملامت می کردند می فرمود متعرضش نشوید مقدر چنین بوده.» نیز در آن کتاب از انس نقل کرده که گفت: «هیچ یک از اصحاب و یا دیگران آن حضرت را نخواند مگر اینکه در جواب می فرمود: "لبیک".» از او نقل کرده که گفت «اصحاب خود را همیشه برای احترام و به دست آوردن دلهایشان به کنیه هایشان می خواند، و اگر هم کسی کنیه نداشت خودش برای او کنیه می گذاشت. مردم هم او را به کنیه ای که آن جناب برایش گذاشته بود صدا می زدند. و هم چنین زنان اولاد دار و بی اولاد و حتی بچه ها را کنیه می گذاشت و بدین وسیله دلهایشان را به دست می آورد.» نیز در آن کتاب است که رسول خدا (ص) را رسم این بود که هر که بر او وارد می شد تشک خود را زیرش می گسترانید و اگر شخص وارد می خواست قبول نکند اصرار می کرد تا بپذیرد.
در کافی به اسناد خود از عجلان نقل کرده که گفت: «من در حضور حضرت صادق (ع) بودم که سائلی به در خانه اش آمد، آن حضرت برخاست و از ظرفی که در آن خرما بود هر دو دست خود را پر کرده و به فقیر داد، چیزی نگذشت سائل دیگری آمد، و آن جناب برخاست و مشتی خرما به او داد، سپس سائل سومی آمد حضرت برخاست و مشتی خرما نیز به او داد، باز هم چیزی نگذشت سائل چهارمی آمد، این بار حضرت برخاست و به مرد سائل فرمود: "خدا ما و شما را روزی دهد" آن گاه به من فرمود: رسول خدا (ص) چنین بود که احدی از او از مال دنیا چیزی درخواست نمی کرد مگر اینکه آن حضرت می دادش، تا اینکه روزی زنی پسری را که داشت نزد آن حضرت فرستاد و گفت "از رسول خدا چیزی بخواه اگر در جوابت فرمود چیزی در دست ما نیست بگو پس پیراهنت را به من ده." امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) پیراهن خود را در آورد و جلوی پسر انداخت (در نسخه دیگری دارد پیراهن خود را کند و به او داد) خدای تعالی با آیه: «لا تجعل یدک مغلولة إلی عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا؛ دست خود را بسته به گردن خود مکن، و آن را به کلی هم باز مکن تا این چنین ملامت شده و تهیدست شوی.» (اسراء/ 29) آن جناب را تادیب کرده به میانه روی در انفاق.»
در آن کتاب به سند خود از جابر از ابی جعفر (ع) روایت کرده که فرمود: «رسول خدا (ص) هدیه را قبول می کرد ولیکن صدقه نمی خورد.» و نیز در آن کتاب از موسی بن عمران بن بزیع نقل کرده که گفت: «به حضرت رضا (ع) عرض کردم فدایت شوم مردم چنین روایت می کنند که رسول خدا (ص) وقتی به دنبال کاری می رفت از راهی که رفته بود برنمی گشت، بلکه از راه دیگری مراجعت می فرمود، آیا این روایت صحیح است و رسول خدا (ص) چنین می کرد؟ آن حضرت در جواب فرمود: آری من هم خیلی از اوقات چنین می کنم تو نیز چنین کن، آن گاه به من فرمود: بدان که این عمل برای رسیدن به رزق نزدیک تر است.»
و در کتاب اقبال به سند خود از ابی عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود: «رسول خدا (ص) همیشه بعد از طلوع آفتاب از خانه بیرون می آمد.» و در کافی به سند خود از عبدالله بن مغیره از کسی که برای او نقل نموده نقل کرده که گفت: «رسول خدا (ص) وقتی وارد منزلی می شد در نزدیکترین جا، نسبت به محل ورود می نشست.»

 

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏6 صفحه 446

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد