اطاعت در قلمرو مسائل نظامی
فارسی 3519 نمایش |قرآن پیامبر را یگانه مرجع نظامی می داند به اندازه ای که جزئی ترین مسائل نظامی باید با اجازه ی او صورت پذیرد مانند ترک میدان جنگ که باید به اذن او باشد و اگر اذن او نباشد، باید حضور خود را در میدان بر همه چیز مقدم بدارند چنانکه مى فرماید: «إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و إذا کانوا معه على أمر جامع لم یذهبوا حتى یستأذنوه؛ مؤمنان واقعى کسانى هستند که ایمان به خدا و رسولش آورده اند و هنگامى که در کار مهمى که حضور جمعیت را ایجاب مى کند با او باشند، بدون اذن و اجازه او به جایى نمى روند.» (نور/ 62)
منظور از "امر جامع" هر کار مهمى است که اجتماع مردم در آن لازم است و تعاون و همکاریشان ضرورت دارد، خواه مساله مهم مشورتى باشد، خواه مطلبى پیرامون جهاد و مبارزه با دشمن، و خواه نمازجمعه در شرائط فوق العاده، و مانند آن، بنابراین اگر مى بینیم بعضى از مفسران آن را به خصوص مشورت، یا خصوص مساله جهاد، یا خصوص نماز جمعه یا نماز عید تفسیر کرده اند باید گفت: بخشى از معنى آیه را منعکس ساخته اند، و شأن نزولهاى گذشته نیز مصداقهایى از این حکم کلى هستند.
در حقیقت این یک دستور انضباطى است که هیچ جمعیت و گروه متشکل و منسجم نمى تواند نسبت به آن بى اعتنا باشد، چرا که در این گونه مواقع گاهى حتى غیبت یک فرد گران تمام مى شود و به هدف نهایى آسیب مى رساند، مخصوصا اگر رئیس جمعیت، فرستاده پروردگار و پیامبر خدا و رهبر روحانى نافذ الامر باشد. توجه به این نکته نیز لازم است که منظور از اجازه گرفتن این نیست که هر کس کارى دارد یک اجازه صورى بگیرد و به دنبال کار خود برود، بلکه به راستى اجازه گیرد، یعنى اگر رهبر، غیبت او را مضر تشخیص نداد، به او اجازه مى دهد و در غیر این صورت باید بماند و گاهى کار خصوصى خود را فداى هدف مهمتر کند. لذا در دنبال این جمله اضافه مى کند: «إن الذین یستأذنونک أولئک الذین یؤمنون بالله و رسوله؛ کسانى که از تو اجازه مى گیرند آنها به راستى ایمان به خدا و رسولش آورده اند ایمانشان تنها با زبان نیست، بلکه با روح و جان مطیع فرمان تواند.» (توبه/ 29)
در این صورت هر گاه از تو براى بعضى از کارهاى مهم خود اجازه بخواهند به هر کس از آنها مى خواهى (و صلاح مى بینى) اجازه ده «فإذا استأذنوک لبعض شأنهم فأذن لمن شئت منهم؛ پس چون براى برخى از كارهايشان از تو اجازه خواستند به هر كس از آنان كه خواستى اجازه ده و برايشان آمرزش بخواه.» (نور/ 62) روشن است که اینگونه افراد با ایمان با توجه به اینکه براى امر مهمى اجتماع کرده اند هرگز براى یک کار جزئى اجازه نمى طلبند، و منظور از "شانهم" در آیه کارهاى ضرورى و قابل اهمیت است. و از سوى دیگر، خواست پیامبر (ص) مفهومش این نیست که بدون در نظر گرفتن جوانب امر و اثرات حضور و غیاب افراد اجازه دهد، بلکه این تعبیر براى آنست که دست رهبر باز باشد و در هر مورد ضرورت حضور افراد را احساس مى کند به آنها اجازه رفتن را ندهد. شاهد این سخن اینکه در آیه 43 سوره توبه، پیامبر (ص) را به خاطر اجازه دادن به بعضى از افراد مؤاخذه مى کند و مى گوید: «عفا الله عنک لم أذنت لهم حتى یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین؛ خداوند تو را عفو کرد چرا به آنها اجازه دادى پیش از آنکه راستگویان از دروغگویان براى تو شناخته شوند؟!»
این آیه نشان مى دهد که حتى پیامبر (ص) در اجازه دادن افراد باید دقت کند و تمام جوانب کار را در نظر گیرد و در این امر مسئولیت الهى دارد. اگر پیامبر در آیات قرآن، یگانه رهبر و مرجع در امور سیاسی و قضایی و نظامی معرفی شده به خاطر حفظ مصالح جامعه است که باید تمام تشکیلات در نقطه ای متمرکز شده و مدیریت های رده های گوناگون به مدیریت واحد بازگردد و یک فکر و اندیشه بر تمام تشکیلات سایه افکند. به خاطر همین مقام نظامی است که خدا اجازه نمی دهد (آنگاه که پیامبر مردم را به جهاد دعوت می کند) اهل مدینه و بادیه نشینان آنها، از پیامبر تخلف جویند و برای حفظ جان خود از جان او چشم بپوشند چنانکه می فرماید: مردم مدینه و بادیه نشینانى که در اطراف این شهر که مرکز و کانون اسلام است زندگى مى کنند حق ندارند، از رسول خدا ص تخلف جویند (ما کان لأهل المدینة و من حولهم من الأعراب أن یتخلفوا عن رسول الله؛ مردم مدينه و باديه نشينان پيرامونشان را نرسد كه از [فرمان] پيامبر خدا سر باز زنند و جان خود را عزيزتر از جان او بدانند چرا كه هيچ تشنگى و رنج و گرسنگيى در راه خدا به آنان نمى رسد.» (توبه/ 120) و نه حفظ جان خود را بر حفظ جان او مقدم دارند «و لا یرغبوا بأنفسهم عن نفسه؛ جان خود را عزيزتر از جان او بدانند.»
چرا که او رهبر امت، و پیامبر خدا، و رمز بقاء و حیات ملت اسلام است، و تنها گذاردن او نه فقط پیامبر (ص) را به خطر مى افکند، بلکه آئین خدا و علاوه بر آن موجودیت و حیات خود مؤمنان را نیز در خطر جدى قرار خواهد داد. در واقع قرآن با استفاده از یک بیان عاطفى، همه افراد با ایمان را به ملازمت پیامبر (ص) و حمایت و دفاع از او در برابر مشکلات تشویق مى کند، مى گوید: جان شما از جان او عزیزتر، و حیات شما از حیات او با ارزشتر نیست آیا ایمانتان اجازه مى دهد او که پرارزشترین وجود انسانى است، و براى نجات و رهبرى شما مبعوث شده به خطر بیفتد، و شما سلامت طلبان براى حفظ جان خویش از فداکارى در راه او مضایقه کنید؟! مسلم است تاکید و تکیه روى مدینه و اطرافش به خاطر آن است که در آن روز کانون اسلام مدینه بود، و الا این حکم نه اختصاصى به مدینه و اطراف آن دارد و نه مخصوص پیامبر (ص) است.
این وظیفه همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار است که رهبران خویش را همچون جان خویش، بلکه بیشتر گرامى دارند و در حفظ آنان بکوشند و آنها را در برابر حوادث سخت تنها نگذارند، چرا که خطر براى آنها خطر براى امت است.
منـابـع
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 7 صفحه 384
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 14 صفحه 563، جلد 8 صفحه 185
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها