میرزا محمد طاهر تنکابنی
English فارسی 15084 نمایش |زندگینامه
از مشاهیر دانشمندان اسلام در قرن 14 هـ ق، فقیه، فیلسوف، حکیمی عارف، طبیب و از رجال سیاسی معاصر ایران، به او لقب علامه خاتم الحکماء داده اند.
نام خانوادگیشان، فقیه طبرسی، از طایفه ی «بنی فقیه» ساکن کجور در منطقه ی تنکابن بوده و به «تنکابنی» مشهور شدند.
اسم پدرش: میرزا فرج الله تنکابنی بود.
محمدطاهر، سال 1280 هـ ق= 1242 شمسی، در روستای «کردیچال، از توابع کلاردشت استان مازندران» به دنیا آمد، تا سن یازده سالگی در همانجا علوم مقدماتی را فرا گرفت و سپس تا 16 سالگی ادامه داد. آنگاه برای تکمیل دروس، به دستور پدرش راهی تهران شد.
با ورودش به تهران، ساخت بنای مدرسه عالی سپهسالار شروع شده بود، از ابتدا به مدرسه کاظمیه، مدرسه ی قنبر علی خان، و حاج ابوالحسن رفته و بعد از اتمام بنای مدرسه ی سپهسالار، تا حدود پنجاه سال همانجا مشغول درس و بحث و مراحل تحصیل علم بود.
محضر بزرگترین علمای آن دوران را درک کرد. به گفته ی خودش، در مدرسه استاد مرحوم «میرزا محمدرضا قمشه ای» حاضر بوده و درس حکمت را نزد ایشان و «حکیم آقا علی مدرس زنوزی» تلمذ نمود، و بعد از فوت مرحوم قمشه ای، از 1305 هـ ق شاگرد «میرزا ابوالحسن جلوه» شد و تا سال 1324 هـ ق در محضرش بود. اصول فقه را در خدمت «میرزا محمدحسن آشتیانی»، به پایان برده و در هیئت و نجوم، شاگرد میرزا عبدالله بود. طولی نکشید که در اثر سعی و مجاهدت و خصوصا هوش سرشار و بی نظیری که خداوند به او عطا کرده بود، سرآمد روزگار گردید به طوری که پس از فوت استادش «میرزا جلوه»، هیچکس خود را بالاتر از او نمی دانست و همه استادش دانسته و بیشتر طلاب، افتخار شاگردیش را داشتند.
و لذا با جامعیت یگانه ای که در حکمت و فلسفه و سایر علوم معقول و منقول داشت، می توان او را حکیمی فقیه و فقیهی حکیم گفت. وی در فلسفه به مشرب ارسطویی و مشایی مقابل بوده تا جائی که برخی او را تنها مدرس فلسفه ارسطو در آن دوران دانسته و بنا به نظر شهید مطهری از اساتید مسلم در فلسفه در دوران اخیر و ممحض در آن می دانند.
نیز در طب قدیم، هیچ یک از معاصران به پای او نمی رسند. اغلب اطبا به شاگردیش افتخار و در موقع بیماری نزد او معالجه و مداوا می شدند. کتاب قانون ابن سینا را چندین دوره تدریس کرده و حواشی سودمندی بر آن نوشت. در علم ریاضیات، هیئت و نجوم تبحر کافی داشت.
استادش، «مرحوم جلوه» شاگردانش را به استفاده از محضر او توصیه می نمود و از همین رو، بعد از فوت او (جلوه)، به تدریس مشغول شد و در مشهورترین مدارس آن زمان، چون مدرسه ی سپهسالار، مدرسه ی علوم سیاسی، مدرسه ی قنبرعلی خان. مدرسه ی سلطانی، مدرس رسمی شد.
مدتی هم استاد دانشگاه معقول و منقول بود. علاوه بر اینها همواره خانه اش مکان رفت و آمد طالبان علم و معرفت بود. استاد سابق دانشگاه تهران (مرحوم سید محمد باقر عربشاهی) می گفت: فضلاء تهران در آن زمان، نوعا از شاگردان او بودند و بعضی از شاگردان او عبارتند از:
بدیع الزمان فروزانفر، محمود نجم آبادی، محمدتقی مدرس رضوی، شیخ اسماعیل کلباسی، محمدعلی فروغی، آقا میرزا عبدالکریم تهرانی معروف به روشن، موسی عمید، حبیب آبادی، شیخ محمدتقی فلسفی و علی محمد تویسرکانی مشهور به جولستانی و...
فعالیت های سیاسی میرزا
در سه دوره ی اول، سوم و چهارم نماینده ی مجلس شورای ملی گردید.
1- در دوره ی اول، شهرت میرزا و علاقه ی وافر مردم به او و به ویژه صراحت لهجه و شجاعتش در میان حقایق، خصوصا علما و طلاب علوم را بر آن داشت تا او را به عنوان نماینده ی تهران انتخاب کردند. و چون با درگیری جنبش مشروطیت، در صف آزادیخواهان و طرفدار آزادی بود، این وکالت را قبول نمود. و از سال (1324ق= 1284ش) تا (1326ق=1286ش) که مجلس اجبارا تعطیل شد، نماینده تهران بود. هرچند که هرگز تعلیم و تعلم را رها نکرد و بهترین اوقاتش را به مطالعه و مباحثه می گذراند.
2- دوره ی سوم مجلس شورا، مجددا نماینده ی تهران شد و در مجلس به حزب دموکرات پیوست. در همان سال بر اثر اوضاع بین المللی وقوع جنگ جهانی اول که به مهاجرت آزادیخواهان انجامید. همراه عده ای از نمایندگان مجلس و مشروطه طلبان به قم رفته و سپس از طرف ملیون به بروجرد اعزام و از آنجا به همراه چند نفر از جمله سید حسن مدرس، حسین استرآبادی، محمدتقی شاهرودی و... در سال 1294 ش، به عراق هجرت نمود.
مدت چهار سال در شهرهای کربلا، کاظمین، موصل و بغداد ماند. و در این مدت با مجامع و محافل علمی مرتبط و با دانشمندان و فضلا آن دیار ملاقات هایی داشت و مباحثات زیادی که در این مختصر نمی گنجد.
3- در روزهایی که او در تهران نبود و در عراق به سر می برد، مردم تهران، بار دیگر او را به وکالت دوره چهارم مجلس انتخاب کردند. وی با استقبال پر شور مردم وارد این شهر شد، اما اندکی پس از آن یعنی در کودتای سوم اسفند در اسفند 1299 ه ش، به دستور سید ضیاء الدین طباطبائی دستگیر و زندانی شد. ولی خیلی زود از (30 مرداد/ 1300 تا 1302 ش) برای آخرین بار وکیل مجلس بود.
مشاغل اداری
او مدتی به تشکیلات اداری و امور قضایی وارد شد، به دستور وزیر وقت دادگستری مدتها رئیس دادگاههای شهرستان و سپس رئیس دادگاه های استان شد و تا سال 1309 ش، سمت مستشاری دیوان عالی کشور را به عهده داشت و از قضات دیوانعالی گردید. در این مدت از کسوت روحانیت در آمد (گویا این از شرایط انتساب به این سمت بود) از سال 1310 ش به بعد، اعتراض او و دیگران به اقدام رضاشاه پهلوی که املاک آنها را در تنکابن غصب کرده بود، باعث شد که از مشاغل دولتی برکنار شود. همچنین از تدریس در مدرسه ی سپهسالار هم مانع شدند.
و مدت دو ماه در زندان قصر، زندانی و سپس یکسال به کاشان و از آنجا به فارس تبعید گشت.
ولی بعد با وساطت فروغی آزاد و به تهران آمده و مجددا به افاضه ی دروس و تدریس مشغول شده و کم کم بعد از چندی در مدرسه ی عالی سپهسالار برنامه های تعلیمی و تدریسیش را از سر گرفت. در این مدت وی در مدرسه ی کاظمیه و خانه اش، شاگردانش را بهره مند می ساخت.
پایان زندگی
زندگی میرزا تنکابنی از سال 1310 ش، تا زمان وفاتش بسیار سخت و پر محنت بود، سال 1311 ش، به دستور رضاخان املاک خانواده اش را که به «بنی فقیه» مشهور بودند به همراه املاک دیگری از سایر روستائیان غصب شد (اشاره به جملات بالا) و از آن به بعد میرزا دائما در مشکلات و ناهنجاری های زیادی به سر برد و کم کم ضعف مزاجی و کهولت او را خانه نشین و تقریبا منزوی کرد.
سال 1318 ش، ناگهان به کسالت «حبس بول» مبتلا گردید و در پی آن 3 بار سکته کرد و در اثر آن قسمت راست بدنش بی حس و فلج شد و اطباء، تدریس و مطالعه را برای ایشان ممنوع کردند و این موضوع، بسیار ایشان را آزرده می نمود. حدودا دو سال بیماری ایشان طول کشید و سرانجام در روز جمعه 14 آذر سال 1320 دار فانی را وداع کرد.
اخلاق
1- بسیار خوش خط بوده و کتابهایی که به خط خودش بوده در کتابخانه اش فراوان دیده می شد.
2- قوه حافظه اش بسیار قوی، تا آنجا که تا آخرین روزهای حیاتش مطالبی را که شنیده یا خوانده بود، فراموش نکرده بود.
3- دائما در یاد خدا بود و ذکر خدا بر لب داشت و اهل ذکر و ریاضت بود. اگر بگوییم از لحاظ عرفان، در عصر خود یکی از «اوتاد» بود، خطا نگفته ایم.
4- اشعار فارسی و عربی بسیاری از بر داشت که نشان از حافظه ی قوی او بود.
5- مناعت طبع و علو نفس میرزا، ضرب المثل خاص و عام بود.
6- همچنین صراحت لهجه و شجاعتش در سخن و اینکه همه حقایق را بی پرده می گفت و از هیچکس بیم و هراس نداشت.
آثار
کتابخانه ی نفیسی مطابق ذوق و مشربش از نسخ خطی و چاپی داشت، در این کتابخانه بیش از چهار هزار کتاب گردآوری کرده که می توان گفت: از حیث کیفیت بی نظیر بوده، وی بخشی از این کتابخانه را در زمان بیماریش به مجلس شورا فروخت.
بیشتر آثار او، حواشی عالمانه ای که بر کتب قدما نوشته است. از جمله:
حاشیه بر الهیات و منطق شفا
حاشیه بر المباحث المشرقیه، فخرالدین رازی و گلشن راز (محمود شبستری)
حاشیه بر کتاب جوهرالنضید
مقاله ی کوتاهی در شرح حال استادش (میرزا ابوالحسن جلوه)
یادداشت کوتاهی در ستایش اهل بیت و رساله های مختلف دیگر (برای اطلاعات بیشتر رجوع شود)
بنا به وصیت این بزرگمرد، پیکرش را در کنار قبر استادش (جلوه) در قبرستان «ابن بابویه» حوالی تهران، به خاک سپردند.
منـابـع
دائرة المعارف تشیع
باقر عاقلی- مشاهیر رجال
دائرة المعارف بزرگ اسلامی به نقل از: طبقات اعلام الشیعه، منتخب معجم الحکماء، تاریخ بیست ساله ی ایران (حسین مکی)
مرتضی مطهری- خدمات متقابل اسلام و ایرانیان
دانشنامه جهان اسلام
منوچهر صدوقی سها- تاریخ حکما و عرفای متأخر
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها