مراحل تکامل دین و دین داری از نظر دانشمندان مسیحی
فارسی 4409 نمایش |«هیلر»، یکى از دین شناسان بزرگ آلمانى، بر این عقیده است که هر دینى را مى توان در سه دایره متداخل خلاصه کرد: در مرکز دایره اول، تجربه هاى گوناگون دینى قرار دارند; در دایره دوم، که محیط بر دایره اول است، عقاید و ایده هاى دینى، و در دایره سوم، که هر دو دایره دیگر را در درون خود گنجانده است، آداب و رسوم و شعایر دین جاى مى گیرند. مجموع آنچه در این سه دایره موجود است، اعم از تجربه هاى دینى، عقاید، آرا، رسوم و شعائر دینى، ساختار سمبلیک هر دین را به وجود مى آورد.
در نظر عده اى از دانشمندان، دین، به معناى یک سیستم سمبلیک، در پنج مرحله تاریخى، تکامل مى پذیرد: اولین محتوا و شکل از دین، در میان اقوام ابتدایى دیده مى شود. در این نوع از دین، انسان ها موجوداتى برتر از خویش را تجربه مى کنند و با آنان ارتباط حاصل مى نمایند، که فقط تا حدودى از انسان ها برترند و حتى مى توان گفت که آن موجودات، چون انسان هایى قوى تر و نیرومندتر مى باشند. اعمال دینى از غیر دینى و جهان دینى از غیر دینى تفکیک نشده است و همه قواعد و مقررات اجتماعى نیز از خواب هایى که اسطوره هاى دینى را شکل مى دهند، ناشى مى شوند.
نوع دوم از دین و دین دارى، در مرحله اى قرار دارد که در آن، ادیان چند خدایى دیده مى شود. در این مرحله، مفهوم خدایان شکل مى گیرد و بین این خدایان متعدد و انسان ها فاصله بسیار زیادى به وجود مى آید. به همین جهت، در این مرحله، دو پدیده که هر دو، به عنوان نقاط عطف دین و دین دارى مطرح مى باشند، ظهور مى یابند. اولین پدیده، آن است که انسان ها چون از خدایان جدا مى شوند، در برابر خدایان «آزاد» مى شوند. یعنى آدمى، در موضع گیرى خویش نسبت به پرستیدن یا نپرستیدن خدایان، به مفهوم «آزادى در برابر خدایان » مى رسد.
اما این آزادى براى او مایه خوشوقتى نیست; زیرا همین آزادى در برابر خدایان، منشا «ترس» مى شود و این جاست که پدیده دوم، یعنى محتواى ترس از خدایان و مجازات آنان، خود را در ادیان نشان مى دهد. در این مرحله، همان طور که سایر نهادها پا به عرصه اجتماع مى گذارند و شکل مى گیرند، نهادهاى دینى نیز به وجود مى آیند و جامعه کم کم به سوى نهاددار شدن گام برمى دارد. از این مرحله به بعد، این نهاد دینى تازه شکل گرفته، داراى متولیان، اعمال، قواعد و آداب و رسوم دینى مخصوص به خود مى گردد.
اما نوع سوم دین دارى، مربوط به مرحله اى است که ادیان بزرگ تاریخى شده در آن به وجود مى آیند; ادیان بزرگى مثل هندوئیسم، بودائیسم، اسلام و مسیحیت. در این ادیان، آدمى تجربه مى کند که میان واقعیت زندگى روزانه و واقعیت ایده آل و مطلوب او (خداى ادیان توحیدى) شکاف عمیقى وجود دارد و به تعبیر دیگر، «آن زندگى که در اختیار آدمى است، آنچنان که باید مطلوب نیست و آن زندگى که مطلوب است، هرگز به دست آمدنى نیست.» با تفطن به این واقعیت، انسان با خود مى گوید: «من باید نجات پیدا کنم.» این گونه است که مفهوم «نجات»، که در ادیان گوناگون بسیار مهم شمرده مى شود، شکل مى گیرد. علاوه بر آن، مفهوم «خود» نیز در این مرحله به وجود مى آید. «فردانیت» انسان، این «خود جداى از جهان» و این «خود جداى از دیگران» همیشه براى بشر وجود نداشته است.
عواملى باید دخالت کنند تا زندگى مطلوبى را، که غیر از این زندگى فعلى آدمى است، نصیب او سازند و این «خود» گرفتار را نجات بدهند. نجات دهنده، همان «امر متعال» (خداى متشخص و کامل و نامتناهى) و واسطه هاى اوست که سرنوشت انسان در اختیار او قرار دارد. از خصوصیات دیگر این مرحله، افزایش روند تفکیک نهادهاى اجتماعى و شکل گیرى این نهادها به صورت واضح، و خودآگاهى هر کدام از متولیان نهادها مى باشد: سیاستمداران، سیاستمداران هستند; کشاورزان، کشاورزان هستند و متولیان دین نیز، متولیان دین و....
مرحله چهارم دین و دین دارى، به نظر دین شناسان، در آغاز دوره مدرنیته یا جهان جدید دیده مى شود. اولین مشخصه جدید این گونه، فرو ریختن اتوریته هاى واسطه بین فرد و خداست. در مرحله سوم، میان انسانى که به مفهوم «خود» دست یافته و در جستجوى «نجات» بود و خداوند، اتوریته هاى واسطه اى پدید آمدند. این نظام به «Hirarchy»، یعنى دستگاه و ساختار معنوى و روحانى «واسطه گرى میان انسان و خدا» تعبیر مى شود که داراى سلسله مراتب خاصى است; اما در مرحله چهارم، این «Hirarchy» فرو مى ریزد و افراد بشر، خود را مستقیما در برابر خداوند تجربه مى کنند. امکان واسطه اى که به انسان مدرن بگوید: «من شما را راهنمایى مى کنم تا به تجربه معنوى نائل شوید» وجود دارد; اما این که بگوید: «نجات شما در دستان من است و من واسطه اثرگذار میان شما و خدا هستم»، هرگز مورد قبول و پذیرش انسان مدرن نیست.
در این مرحله، مفهوم «خدا»، «خود»، «نجات» و «گناه» (مفهوم هاى اساسى و سمبولیک عام و شامل دین پیشین) باقى است و تنها چیزى که اتفاق افتاده، از میان رفتن اتوریته ها و واسطه هاست. انسان خود مى تواند نجات پیدا کند و به اصطلاح، در این مرحله، گنهکار بودن انسان، با شرافت انسان قابل جمع است. اساسا در این مرحله، انسان موجودى تعریف مى شود که اگر گناه نکند انسان نیست و در این باب، در الهیات پروتستانى مسیحیت، سخنان بسیار زیادى بیان شده است.
پس از تجربه چهار مرحله از دین و دین دارى، اکنون در وضعیت جدیدى قرار داریم که مرحله پنجم از دین و دین دارى است. در این مرحله، یک سیستم واحد سمبلیک پیشین عام دینى، که همه انسان ها از آن پیام بگیرند، وجود ندارد; بلکه سیستم هاى سمبلیک گوناگونى به وجود آمده اند و هر کس سمبل هاى دینى خود را مطرح مى کند. به تعبیر یکى از دین شناسان، «پاره اى از اشخاص، خودشان را یک فرقه مى دانند.» و دریافتشان این است که باید به سامان دهى معنوى- درونى خود بپردازند تا بتوانند خویش را بیابند. این انسان ها، در بیرون از خویش، هیچ علامتى که بتواند آنها را به سوى نجات رهبرى کند، نمى یابند.
چنین انسانى دقیقا مثل کسى است که در بیابانى بیکران و تاریک، ناگهان به وضعیت خویش آگاهى پیدا کرده و دانسته است که در این بیابان تنهاست، هیچ جهتى را نمى شناسد و هیچ افقى در پیش چشمانش پیدا نیست. چنین انسانى هیچ راهى براى نجات ندارد; تنها یک «توانستن» براى او مطرح است; این که روى پاهاى خویش بایستد و مسئولیت زندگیش را صد در صد بر دوش کشد. محتواى دین و دین دارى چنین انسانى با اقسام پیشین فرق فاحش دارد. پاره اى از عارفان، واجد این نوع از دین و دین دارى بوده اند. آنان زمانى توانایى سلوک پیدا کرده اند که به یک «بیدارى» بسیار تکان دهنده دست یافته اند. این بیدارى مساوى است با بى اعتمادى مطلق انسان به هر چه تا کنون با آن زندگى کرده است. آگاه شدن از تحولات تاریخى دین، ما را ملزم مى کند بپذیریم در طول تاریخ، دین شکل ها و محتواهاى گوناگونى داشته است; باید این واقعیت را بپذیریم که عصر جدید، عصر فروپاشى اتوریته ها و سمبل هاى عام دینى است.
اگر این وضعیت را به سمیت بشناسیم، مانع دین و دین دارى هاى متفاوت نخواهیم شد. آن وقت براى ما این سؤال مطرح خواهد شد که با کدام سخن، با کدام پیام و با کدام روش خردمندانه و جاذب، مى توان به کسى که در این بیابان تاریک، قصد پیدا کردن راه نجات خود را دارد، یارى رسانیم. تعداد این قبیل جستجوگران راه حقیقت، در جامعه کنونى ما، بسیار زیاد است. آنان که مى خواهند، به هر قیمت، اتوریته و طرز تفکر خود را به دیگران تحمیل کنند و تنها به آن گونه دین دارى اجازه حیات دهند که با آن موافقند، راه جستجوگرى و حقیقت جویى را مسدود مى سازند و این کار، «خیانت» به «حقیقت» است.
نقد و بررسی
1. این طبقه بندى، بیش از آن که یک نظریه پدیدارشناسانه بى طرف باشد، یک نظریه متکلمانه مسیحى است; زیرا محور این طبقه بندى، تحولاتى است که در جهان مسیحى رخ داده است. مرحله هاى سوم تا پنجم صرفا در مورد مسیحیت صادق است و نمى توانیم آن را، به نحو مطلق، در مورد سایر ادیان بپذیریم. البته ممکن است برخى مراحل یاد شده در پاره اى از ادیان دیگر نیز یافت شوند. براى مثال، مرحله سوم دین دارى در برخى فرقه هاى آیین هندو به شکلى خاص وجود دارد; اما در بسیارى فرقه هاى دیگر از این آیین و نیز سایر ادیان هندى الاصل مانند بودایى و جاینى، و دیگر ادیان بزرگ، واسطه اى که محور اصلى مرحله سوم دین و دین دارى شمرده شده، وجود ندارد. مفهوم «نجات» در همه ادیان بزرگ وجود دارد; اما لزوما از طریق واسطه ها صورت نمى پذیرد.
آقاى شبسترى معتقدند که «در مرحله سوم، اتوریته هاى واسطه اى میان انسانى که مفهوم "خود" را یافته و در جستجوى نجات بود، و خداوند پدید آمدند که نجات را از سوى خداوند براى انسان به ارمغان مى آوردند; اما این واسطه ها نه در آیین یهود، نه در دین مبین اسلام، نه در آیین بودا و نه در آیین جاین جایى ندارند و مفهوم نجات، در این ادیان، متکى بر پذیرش واسطه ها نیست. در اسلام، آنچه مایه نجات برشمرده شده، «ایمان» و «عمل صالح» است و هر چیز دیگرى که در طریق نجات آدمى بتواند مؤثر باشد بازگشتش به یکى از این دو رکن است. اگر از شفاعت سخن مى رود، اگر از پذیرش ولایت خداوند و پیامبر و امامان معصوم (ع) سخن مى رود، همه مربوط به «ایمان» و «عمل» است. دوستى ها و دشمنى ها، در واقع، از اجزاى ایمان هستند. ولایت اهل بیت (ع)، هم برخاسته از توحید و ربوبیت خداوند است (زیرا به حکم خداوند است) و هم هادى به توحید است (زیرا رهبرى الهى برقرارى توحید و راهنمایى مردم به سوى خداوند را در نظر دارد; یعنى همان چیزى که خود جناب شبسترى، به نقل از آن نظریه، براى مرحله چهارم دین دارى گفتند: «امکان این که واسطه اى به انسان مدرن بگوید که: من شما را راهنمایى مى کنم تا به تجربه معنوى نائل شوید ‚وجود دارد.» در آیین یهود نیز راه نجات، عمل به شریعت است. در آیین هندو پایبندى به قوانین نظام عالم، که بر پایه عمل و عکس العمل استوار است، مایه نجات مى شود. قانون «کارما» ابه انضمام «چرخه مرگ» و «زایش مکرر» (سمساره) راه هرگونه شفاعت و دخالت واسطه را مى بندد. همین نوع نگرش بر آیین هاى بودا و جاین نیز حاکم است. پس چگونه مى توان گفت در این ادیان تاریخى واسطه ها عامل نجاتند.
2. این دانشمندان دستگاه و ساختار معنوى و روحانى «واسطه گرى میان انسان و خدا» را، که از آن به «Hirarchy» تعبیر مى شود و به عالم مسیحیت اختصاص دارد و حتى در آیین یهود نیز، به آن شکلى که در مسیحیت وجود و اعتبار دارد، پذیرفته نیست، به همه ادیان نسبت داده اند. اولا چنین نظامى در همه ادیان وجود ندارد; براى مثال، در اسلام، هیچ جایگاهى براى سلسله مراتب روحانیت، به شکل یادشده، وجود ندارد; عالمان و کارشناسان دینى وجود دارند، اما عنوانى به نام روحانیت که داراى وظایف و اختیارات ویژه باشد، در اسلام، وجود ندارد. آنچه هست وظیفه اى است که بر دوش دانشمندان نهاده شده و امرى عقلایى است که در همه رشته ها و زمینه هاى تخصصى جارى است و اختصاص به عالم دین و دین دارى ندارد.
ثانیا آن جا نیز که نظام سلسله مراتبى روحانیت وجود دارد (مثل آیین هندو) آن شان و وظیفه و اتوریته اى که روحانیت مسیحى براى خود قائل است، وجود ندارد. نظام روحانیت مسیحى، فارغ از هرگونه شرط علمى، نظامى است که، بنابر ادعاى کلیسا، جانشین مسیح (خداوند) بر روى زمین و عامل نجات بخشى مسیح خداوند است که با هدایت روح القدس کار مى کند و عمل و فتواى او، عمل و فتواى خداوند به حساب مى آید. از همین روست که روحانیت مسیحى به هنگام عمل مقدس «اعتراف» به گناه، خود راسا به بخشایش گناه اقدام مى کند و مى گوید: «گناه تو را بخشیدم، به شرط آن که...» در عمل «تعمید» نیز همین امر اتفاق مى افتد و روحانى مسیحى مى گوید: «به نام پدر و پسر و روح القدس تو را تعمید مى دهم» و، از این طریق، فرد مسیحى را در زمره نجات یافتگان به دست مسیح وارد مى سازد. واسطه گرى در نجات، به معناى دقیق کلمه، در روحانیت مسیحى وجود دارد; اما در روحانیت یهودى، هندویى، بودایى، جاینى، اسلام، شینتو و کنفوسیوس یافت نمى شود.
3. مرحله چهارمى که برشمرده اند، در واقع نوعى نزدیک شدن روش هاى مسیحى به روش هاى دین دارى اسلامى و برخى ادیان دیگر است که از طریق حذف واسطه هاى نجات و تکیه بر رابطه مستقیم میان انسان و خدا و راهنمایى گرفتن از روحانیان و دانشمندان دینى به انجام مى رسد. آنچه آقاى شبسترى به عنوان مشخصه هاى دین دارى مرحله چهارم نام برده، اصولى است که، از همان ابتدا، در جهان اسلام، مطرح بوده است. به عنوان نمونه مى توان به این موارد اشاره نمود: رابطه مستقیم میان خدا و انسان; شان و حرمت ذاتى انسان (در برابر اندیشه آلودگى ذاتى انسان بر اثر گناه اولیه، که در فرهنگ مسیحى وجود دارد); لزوم برخورد انسانى با گناهکاران و پرهیز از تحقیر و طعنه و سرزنش آنان و... که در آیات و روایات اسلامى درباره آنها مطالب بسیارى آمده است.
4. مرحله پنجم دین و دین دارى، بر خلاف ادعایى که در نظریه فوق شده است، نه از عمومیت و فراوانى برخوردار است، نه چندان در جامعه ما شناخته شده است. گذشته از جمع محدود روشن فکرانى که با اندیشه هاى اگزیستانسیالیستى آشنا هستند، براى بقیه مردم، اعم از عوام و خواص، این گونه دین دارى مطرح نیست. البته گرایش هاى عرفانى و اخلاقى همواره در میان دین داران، با اختلاف درجات، وجود داشته و دارد; اما آنچه در مقاله آمده، نوعى خاص از گرایش عرفانى است که بیشتر بر مبناى فلسفه اگزیستانسیالیستى پرورانده شده است.
5. انواع اتوریته بر حسب این که در چه زمینه و موضوعى باشد اعتبار متفاوتى دارد. اتوریته در مقام نجات بخشى انسان ها یک مسئله است (که ویژه عالم مسیحیت است) و اتوریته علمى، مسئله اى دیگر. چگونه است که درباره رجوع غیر متخصصان به متخصصان در رشته هاى مختلف علمى هیچ کس اعتراض نمى کند؟ بر همین قیاس، اتوریته در زمینه شناخت و اجراى دین در جامعه مى تواند و باید وجود داشته باشد وگر نه به هرج و مرج نظرى و عملى دچار خواهیم شد. همچنان که هر جامعه اى مطابق با فکر و سلیقه خود، در مسائل سیاسى، به اتوریته، نیاز دارد، جامعه دینى نیز اتوریته سیاسى منطبق با خواست دینى اکثر مردم را لازم دارد و نیز اتوریته علمى منطبق با همان خواست را مى طلبد. پذیرش اتوریته امرى است که با اجبار و اکراه همراه نمى شود و امکان آن، از این طریق، وجود ندارد. اتوریته به پذیرش و خواست مردم بستگى دارد. بنابراین نفى اتوریته به نحو مطلق، نه منطقى است و نه ممکن.
منـابـع
محمد مجتهد شبسترى- مقاله تحولات تاريخى دين تا عصر حاضر- مجله آفتاب ش 14 و مجله بازتاب انديشه شماره 25
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها