منابع آشنایی با سقراط

فارسی 3841 نمایش |

سقراط به عنوان آغازگر

فلسفه یونان را به طور جد باید از اندیشه های سقراط به بعد جستجو کرد. سقراط البته خود هیچ نوشته ای از خود باقی نگذاشته است ولی از حیث شاگردان برجسته ای که از وی به جای مانده که در واقع تشکیل دهنده هسته اصلی تمامی اندیشه های پس از وی می باشد، نادیده گرفتن وی ممکن نیست. به طور سنتی می توان گفت که تشخیص اندیشه های سقراط در تمایز با بزرگترین شاگرد وی (و شاید بدون اغراق بزرگترین فیلسوف همه قرون و اعصار) یعنی افلاطون غیر ممکن می نماید اگرچه می توان به سبک ارسطو که هزار البته بیش از ما حق اظهار نظر در این باره را داشته است چنین اظهار نظر کرد که دو چیز بی شک از سقراط است بحث در تعاریف کلی و روش استقرایی (متافیزیکی) ولی از آنجا که ما نیز همچون سقراط و البته به دلایلی متفاوت از وی، قصد غور در جزئیات مباحث فلسفی را نداریم. لذا حتی پرداختن به همان دو موضوع نیز ما را از بحث خود دور می کند، ولی در عوض یک چیز دیگر است که اگر چه چندان که شاید و باید مورد علاقه جویندگان مباحث فلسفی و فیلسوفان نبوده است ولی کاملا مورد توجه و علاقه ماست و آن موضع الهی این نخستین آموزگار شهید راه حکمت است.
البته جای این سؤال هست که در صورتی که علائق سقراط عمدتا در حول و حوش مسائل اخلاقی و شناخت فضائل انسانی بوده و به ندرت به مباحث نظری فلسفی می پرداخته است و این نکته تقریبا مورد وفاق تمامی گزارشهای راجع به زندگی و شخصیت سقراط است و علاوه بر آن اصولا سقراط هیچگونه نوشته مستقل فلسفی ندارد. بنابراین اهمیت بحث راجع به وی از چه روست؟ پاسخ ما روشن است زیرا اگر چه نوشته های افلاطون دربردارنده کلیه تعالیم نظری و عملی سقراطی است ولی مهمتر از این نوشته ها، این است که افلاطون قریب 10 سال از بهترین دوران آموزش و تربیت خود را در محضر سقراط به سر برد و آثار این تربیت و نفوذ شخصیت سقراط در وی به حدی بود که تا پایان عمر طولانی خود هر چه که نوشت یکسره در هاله شخصیت پرفروغ سقراط قرار داد و معظم اندیشه های خود را از زبان وی بیان کرد. با این حساب آشنایی با شخصیت سقراط در واقع پی بردن به لم وجودی اندیشه های بزرگترین فیلسوفان همه تاریخ یعنی افلاطون و ارسطو خواهد بود. «سیسرون» می نویسد: «سقراط نخستین کسی بود که فلسفه را از آسمان فرود آورد و در شهر قرار داد و حتی وارد خانه کرد و آن را وادار ساخت که به تأمل در زندگی و اخلاق، و خیر و شر بپردازد.»
سقراط هرگز از آتن بیرون نرفت مگر چند بار که در دفاع از شهر خود در چند عملیات و اردوی نظامی شرکت کرد و در آنجا نیز به گونه ای شجاعت و پایداری از خود نشان داد که اعجاب همگان را برانگیخت، یکبار نیز برای زیارت و دیدار از معبد مقدس دلفی به دلفوس سفر کرد و به جز این باقی اوقات خود را یکسره و با پشتکاری خستگی ناپذیر به ارشاد اخلاقی و اعتلای روحی و معنوی مردم آتن مصروف می داشت:
«... اگر بگویم بزرگترین موهبت برای آدمی این است که هر روز درباره قابلیتهای انسانی بگوید و بشنود و درباره خود و دیگران پژوهش کند این را کمتر از سخن پیشین خواهید پذیرفت. ولی آتنیان سخن راست همین است که گفتم.» (دفاعیه، 38)
و نیز:
«... او پیشنهاد می کند که مرا به مرگ محکوم کنید. آتنیان، من چه پیشنهاد کنم؟ آیا جز آنچه به راستی سزای من است؟ چیست سزای مردی که در سراسر زندگی هرگز آرام ننشسته است، به توانگری و جاه و همه چیزهایی که به دست آوردن آن آرزوی مردمان است اعتنا نکرده، از مقام های دولتی و توطئه و حزب بازی و همه کارهای دیگری که نه برای شما سودی داشته اند و نه برای خود او. بر کنار مانده و همواره در این اندیشه بوده است که از چه راه می تواند به یکایک شما بزرگترین خدمت را به جای آورد و یگانه آرزویش این بوده است که شما را از خواب غفلت بیدار کند و متوجه سازد که پیش از آنکه به امری از امور خود بپردازد باید در اندیشه خود خویش باشید تا هر روز بهتر و خردمندتر از روز پیش گردید و پیش از آنکه به امری از امور دولت بپردازید، در اندیشه «خود دولت» باشید، و همین اصل را در همه امور دیگر نیز رعایت کنید. سزای من که در همه عمر چنین بوده ام چیست؟» (دفاعیه، 38)

منابع آشنایی با سقراط
با توجه به این که سقراط در زندگی خود هیچ گاه چیزی ننوشت و این نکته ای است که همگان بر آن متفقند و تعالیم وی صرفا از طریق گفتگوی شفاهی با مردم و یا مباحثی که در حلقه نسبتا کوچک شاگردان و مریدان خود مطرح می کرد و سپس نقل آنها توسط این شاگردان، به ما رسیده است. لذا این سؤال مطرح است که آیا تعالیم سقراط و یا حتی خصوصیات شخصیتی وی از کدام ناحیه به ما رسیده است و تا چه حد قابل اعتماد است. مرجع اصلی و نهایی ما درباره سقراط، نوشته های افلاطون است و سپس کسنوفوس و نیز اشارات مختصر و البته بسیار بااهمیت ارسطو در ضمن کتابهای مختلف خود به پاره ای اندیشه های سقراطی.

سقراط در آثار افلاطون

در مورد افلاطون که بر خلاف غالب فیلسوفان عهد قدیم، تمامی آثار مکتوب وی به طور کامل به جای مانده است، مشکل اصلی در عدم تمایز دقیق میان اندیشه های خود وی از تعالیم استاد محبوبش یعنی سقراط است. افلاطون به گونه ای فانی و محو در سقراط بوده که در تمامی عمر طولانی و آثار پربرکت خود به جز یک مورد (کتاب قوانین) هر کتاب و رساله دیگری را به نام سقراط آغاز و با وی به پایان برده است و نقش محوری در تمام مباحثات فلسفی مطروحه توسط وی (که به سبک نمایشنامه نویسی به نگارش درآمده است) به عهده سقراط می باشد. البته مورخان فلسفه با تقسیم بندی ادوار مختلف زندگی علمی و روحی افلاطون سعی کرده اند ترتیبی نیز از حیث قرب و بعد فکری او با سقراط تاریخی بیابند. البته در قرون اخیر با استفاده از شیوه های مبتنی بر «سبک زبانی و ادبی» (stylometric grounds) ترتیب های متفاوتی از نظر ادوار تاریخی نگارش (chronology) رساله های افلاطونی نسبت به تقسیم بندی های سنتی تر پیشنهاد شده است ولی آنچه در همه زمان بندی های پیشنهادی ثابت مانده است اعتبار رساله «دفاعیه» (آپولوژی) و «کریتون» است هم از جنبه زمانی که تقریبا به فاصله اندکی از مرگ سقراط نگاشته شده است و هم از حیث اعتبار محتوایی آن که تا حدود زیادی بیانگر حوادث تاریخی زندگی و مرگ و شخصیت و گفتار و کردار سقراط می باشد.

معرفی سقراط از سوی گزنفون و ارسطو

مرجع دیگر برای معرفی سقراط آثار گزنفون به ویژه «خاطرات» وی می باشد. گزنفون که شاید چند سالی بیشتر موفق به درک محضر سقراط نشده باشد در جریان محاکمه و شهادت سقراط حاضر نبود ولی بعدها وقتی که خسته از جاه طلبی های نظامی در خارج از یونان و خارج از آتن (در اسپارت)، به تنظیم یادداشتها و خاطرات خود پرداخت بعد از کتاب «آناباسیس» که مهمترین اثر او است (و در آن چگونگی بازگشت هزاران سرباز یونانی از داخل خاک ایران به دریا و سرزمین خودشان را حکایت می کند) به قصد دفاع از بزرگترین انسانی که می شناخت یعنی سقراط، شنیده ها و دیده های خود را از او در طی چند نوشته مستقل جمع آوری کرد:
«وقتی من در حکمت و شرافت این مرد می اندیشم نمی توانم خود را از نوشتن درباره او، و از ستودن او در حین نگارش بازدارم.»
درباره ارزش آثار گزنفون سخن بسیار گفته شده است ولی اینقدر هست که بالاخره شخصیتی معاصر سقراط، به غیر از افلاطون، و با خصوصیات روحی و شخصیتی دیگری جدای از افلاطون است، و عقل سلیم نمی تواند گزارش دو شخصیت مختلف را از یک حادثه، ولو شخصیت دوم متأثر از شخصیت اول هم باشد. همچون یک گزارش قلمداد کند. همچنان که تأکید ارسطو در متافیزیک بر اینکه:
«سقراط مشتغل به مسائل اخلاقی بود و به طبیعت (در کل) آن نمی پرداخت بلکه در جستجوی مفاهیم کلی در زمینه اخلاق بود و نخستین کسی بود که اندیشه را بر تعاریف متمرکز کرد.» (متافیزیک b 987) و نیز اینکه: «دو چیز است که حقا باید به سقراط نسبت داد استدلال استقرائی و تعریف کلی... ولی سقراط نه کلیات را در شمار مفارقات قرار می داد نه تعاریف را» (متافیزیک 1079) و نیز بیان او را درباره نظریه اخلاق سقراط مبنی بر یکی انگاشتن فضیلت و معرفت و سپس نقد آن که در «اخلاق نیکوماخوس» (a 1145) شاهد آن هستیم می توان بهترین شواهد بر نظریات مستقل سقراطی دانست.

نظر محققین معاصر درباره سقراط موجود در آثار افلاطون
اگرچه به عقیده پروفسور «کاهن» و «گروته» می توان با نشان دادن رد پا و یا مشابه همین بحث در رساله لاخس و یا پروتاگوراس آن را ایده ای افلاطونی دانست که ارسطو و گزنفون با مطالعه این رساله آن را به سقراط منسوب می دارند. ولی سستی این استدلال روشن است زیرا وقتی که سقراط به عنوان یک شخص خارجی موجود است چنانچه وی چنین نظریاتی ابراز کرده باشد، اصل اولی این است که توسط همه کسانی که با اندیشه های او آشنا هستند بطور کم و بیش یکسانی نقل شود و این دلیل بر صحت و اعتماد هر چه بیشتر بر نقل می تواند باشد و نه اینکه چون یکی از ناقلین یعنی افلاطون زمانا مقدم است (بر ارسطو و یا گزنفون مثلا) و یا آثارش جامعتر است، در نتیجه نقل دیگران را از استقلال و اصالت بیاندازیم و آن را شبیه نقل قول افرادی که در 2400 سال بعد از سقراط، با مطالعه آثار افلاطون، سقراط را معرفی می کنند، قلمداد کنیم. البته این یک واقعیت بسیار درست و روشنی است که توسط یکی از بزرگترین افلاطون شناسان معاصر یعنی پروفسور «پل فرد لاندر» بیان شده است که: «سقراط افلاطونی همواره در پس هر بیان تاریخی از سقراط نهفته است.»
ولی این بیان به معنای بیان بزرگداشت و جامعیت موقعیت افلاطون در هر شناسایی نسبت به نظریه سقراطی است و نه به معنای تضعیف و تخطئه اصالت سایر متفکران و شاگردان سقراط.

سقراط در رساله های دفاعیه و کریتون

به هر حال وسواس و سخت گیری راجع به سقراط موجود در رساله های افلاطونی به هر میزانی که باشد تا مرز رساله آپولوژی (و در مرحله بعد کریتون) متوقف می شود. پروفسور «کاهن» که گزارش دیگر شاگردان و معاصران افلاطون راجع به سقراط را به افلاطون برمی گرداند و در این باره می نویسد:
«... اما افلاطون یکی از بزرگترین متفکرین اصیل و واقعی در سراسر تاریخ است و در عین حال به همان اندازه یک هنرمند خلاق و بزرگ است. در این صورت چگونه می توان در آثار افلاطون میان تاریخ و هنر تمیز داد؟ ما چگونه قادر بر ابراز این معنا هستیم که کجا خاطره و حافظه افلاطون از آموخته های استاد یگانه اش پایان یافته است و کجا تحول فکری و خلاقیت های مختص به خود او آغاز شده است؟ اگر ما به نوشته های افلاطونی از این منظر بنگریم، با یک تفاوت بنیادین میان رساله آپولوژی (دفاعیه) و سایر رسالات مواجه خواهیم شد. آپولوژی به یک سبک و سنت ادبی خاص تعلق دارد. فضای مکالمات و دفاعیات حقوقی که برای اطلاع عموم به نگارش درآمده است. سایر رساله ها به سبک ادبی دیگری تعلق دارند «محاوره و گفتگوی با سقراط» اما علاوه بر این اختلاف سبک و سیاق، در اینجا یک تمایز بسیار اساسی تر بچشم می خورد، آپولوژی بازتاب یک حادثه عمومی است، محاکمه سقراط، که به طور واقعی رخ داده است، و در آن افلاطون و صدها آتنی دیگر نیز حضور داشته اند، در حالی که سایر رساله ها بیانگر محاورات خصوصی سقراط هستند و تقریبا همه آنها جنبه هنری و تخیلی دارند... ولی وضع در مورد «آپولوژی» کاملا متفاوت است... آپولوژی را به طور اخص می توان همچون یک سند تقریبا تاریخی در نظر گرفت شبیه گزارش توسیدیدوس از خطابه پریکلس
«گاتری» درباره اعتبار تاریخی «آپولوژی» ضمن اشاره به دیدگاه های مختلف می گوید: «... اما وفاداری ذاتی آن به فلسفه سقراطی را افراد معدودی انکار کرده اند.»
درباره مهمترین مباحث مطروحه آن در قسمت سوم می گوید حتی منتقدینی چون ویلامووینس قبول دارد که در تألیف آن: «افلاطون بایستی به دقت از گفتن چیزهایی که سقراط نمی توانست بگوید پرهیز کرده باشد.» و سپس خود پس از توضیحاتی می افزاید: «در مورد افلاطون باید این نکته را در نظر داشته باشیم که خود وی در آنجا حاضر بوده است. (بر خلاف توسیدیدوس که برخی گزارشهای وی به صورت دست دوم بیان شده است.) و این حادثه، آخرین بحران در زندگی کسی بوده است که افلاطون او را محترم ترین شخص عالم می دانست. همین نکته برای تضمین صحت بنیادی آنچه از زبان سقراط نقل می کند کافی است و نشان می دهد که اگر هم او چیزی به منظور گرامیداشت یاد سقراط اضافه کرده باشد، این افزایش همسو با منش و دیدگاههای واقعی خود سقراط بوده است.»

منـابـع

حسین غفاری- فصلنامه فلسفی- دوره جدید- شماره 2و3- پائیز و زمستان 1380- گروه فلسفه دانشگاه تهران- صفحه 83-76

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد