نجات و جاودانگی در آیین هندو

فارسی 3935 نمایش |

جاودانگى شرقى
زنى، پسر بچه اش مرده است. مادر غمزده جسد طفل را در آغوش گرفته از این خانه به آن خانه مى رود و مى گوید: «براى بچه ام دارویى به من بدهید.» مردم جواب مى دهند: «کى دیده اى مرده را دارو دهند؟» اما فردى به او توصیه مى کند که پیش بودا که در دیرى در همین نزدیکى به سر مى برد برو، شاید براى فرزندت دوایى داشته باشد. زن پیش بودا مى رود و در حالى که در میان حاضران ایستاده مى گوید: «والامقام براى بچه ام دارویى به من بدهید.» بودا جواب مى دهد: «خوب کردى که براى طلب دارو پیش من آمدى، به روستاى خود بازگرد و از خانه اى که در آن کسى نمرده باشد، دانه هاى ریز خردل بگیر.» زن به ده باز مى گردد و در پى دانه هاى خردل از این خانه به آن خانه مى رود، ولى در هر خانه کسى مرده است. زن در مى یابد که در ده خانواده اى نیست، مگر این که با مرگ آشناست، لذا خطاب به بچه اش مى گوید: «پسر عزیزم، من گمان کردم این چیزى که مردم آن را مرگ مى نامند، تنها تو را در ربوده است، ولى تو تنها کسى نیستى که به چنگال مرگ افتاده اى، مرگ قانون مشترک همه انسان هاست.» زن به سوى بودا باز مى گردد. بودا از وى سؤال مى کند: «آیا دانه هاى خرد خردل را یافتى؟» زن جواب مى دهد: «مرا با آن چه کار؟ من تنها مى خواهم از تعالیم تو بهره مند شوم.» هندى ها، چینى ها و ژاپنى ها همه با تعالیم بودا آشنایند و هر یک در زمانى و به مناسبتى در جاودانگى دینى، این تعالیم را اقتباس کرده اند. در این مناطق، سنت هاى دیگرى هم شکوفا گشته است که در آن نگرش هاى دینى دیگرى نسبت به حیات و مرگ پدید آمده است. گو این که هیچ انسانى را از مرگ و حیات گریزى نیست، ولى انسان ها براى فرارفتن از این واقعیت همگانى، چاره هایى مختلف اندیشیده اند که به گونه اى چشمگیر از یکدیگر متمایزند. تحقیقى در سنت هاى هند، چین و ژاپن و نگاه به رویکردهاى دینى آنان نسبت به مرگ، از تنوع موجود در شیوه هاى شرقى جاودانگى پرده برمى گیرد.

نجات در آیین هندو
بیش از 3500 سال پیش، مردمى که خود را آریایى مى نامیدند، در جست و جوى قلمروهاى جدید، زادگاه خود در شمال غربى آسیا و شرق اروپا را ترک کردند؛ گروهى از آنان به شبه قاره هند کوچیدند و در هند به یک جمعیت بومى برخوردند که ابتدا آنها را به سمت جنوب رانده و در نهایت بر آنان چیره شدند. از میان این نزاع، یک فرهنگ شبانى سر برآورد که بر دامدارى بنا شده بود، ولى کشاورزى مستقر نیز مکمل آن بود. این فرهنگ، از برخورد جنگجویان با دشمن، تسخیر قلمروها، و حمله به گروه هاى مجاور براى به چنگ آوردن دام ها، تمجید مى کرد. اما آریایىها یک حیات دینى غنى را هم پروردند که بازتاب آن را در «وداها» (متون مقدسى که در آن روزگاران تألیف شد) دیده می شود.

سیستم طبقات اجتماعى در جامعه هند باستان
جامعه هند باستان، سیستمى از طبقات اجتماعى را ابداع کرد که در آن، قدرت سیاسى در کنترل طبقه جنگجویان بود و روحانیون قدرت دینى را در کنترل خود داشتند. تمرکز قدرت اجتماعى در دست جنگجویان و روحانیون نظام طبقاتى هند را به وجود آورد، که در آن روحانیان، جنگجویان، سوداگران، و کارگران، هر یک سلسله اى مجزا از طبقات اجتماعى را تشکیل مى دادند. در جامعه طبقاتى هند باستان، برگزارى شعائر، به ویژه قربانى، براى خدایانى که حافظ نظام طبقاتى بودند بر عهده روحانیون بود. جنگجویان، کنترل زمین و گله هاى گاو را که پایه هاى قدرت سیاسى آنان را تشکیل مى داد بر عهده داشتند.
طبقه سوداگران که شامل کشاورزان، تجار و پیشه وران بود، حرکت اقتصادى جامعه را بر عهده داشتند، کارگران که در پایین ترین رده سلسله مراتب اجتماعى قرار داشتند بردگان عادى سه طبقه بالاتر قلمداد مى شدند و از امتیازات اجتماعى و مشارکت کامل در دین ودایى محروم بودند. وداها، این متون مقدس، پشتیبان این سلسله مراتب اجتماعى بود. وداها که متونى و حیانى بودند نظام اجتماعى را جبلى و ذاتى خلقت فرض مى کردند. یکى از اساطیر، خلقت جهان را پیامد یک مرگ در دوران هاى آغازین مى داند. خدایان، پروشه، یا خداى انسانگون را قربانى مى کنند تا جهان را از آن بسازند.
چهار طبقه اى که در جامعه سنتى هند وجود دارد، از بدن پروشه ساخته شده اند: از دهانش روحانیون، از بازوانش جنگجویان، از ران هایش سوداگران و از پاهایش پایین ترین طبقه اجتماعى، یعنى طبقه کارگران به وجود آمده است. پس خلقت، در کشتارى آیینى (قربانى)، در مرگ و از هم گسیختگى انسان کیهانى یعنى پروشه ریشه دارد. از اینرو دیگر قربانى هاى آیینى که روحانیون انجام مى دهند، نظام مقدس این جهان را حفظ مى کند. این اسطوره سرایى درباره مبدأ خلقت، فقط نظام اجتماعى طبقاتى را تقویت مى کند. از آن جا که سلسله مراتب اجتماعى جزئى از طرح اصلى خلقت تصور مى شد، حفظ آن ضرورى مى بود.

دو انگیزه دینى به ظاهر متعارض در تاریخ ادیان سنتى هندو
در طول تاریخ ادیان سنتى هندو، دو انگیزه دینى به ظاهر متعارض، اما در هم تنیده به چشم مى آید: حفظ نظام کیهانى و اجتماعى و نیل به نجات از آن. هندوان براى حفظ این نظام، ملزم بودند تا مسؤولیت هاى دینى و اخلاقى طبقه اجتماعى خود را به انجام رسانند. این مسؤولیت هاى طبقاتى را «درمه» مى نامیدند. «درمه» که گاهى به «درست کارى» ترجمه مى شد، مستلزم مجموعه کاملى از تکالیف و مسؤولیت هاست که بسته به موقعیتى که افراد در جامعه داشتند، ملزم به آن بودند. به طور اجمال باید گفت روحانى درمه اش را در قربانى، جنگجو در صحنه جنگ، و سوداگر در تجارت، کشاورزى و یا جمع آورى ثروت انجام مى داد. مسؤولیت هاى آنان بسته به موقعیت اجتماعى آنها تعیین مى شد.

مهم ترین تکلیف دینى
مهم ترین تکلیف دینى، انجام آداب قربانى و یا دادن پول براى آن بود. هر چند طبقه زیرین از حقوق و مسؤولیت هاى مربوط به قربانى مستثنى بود، اما نجیب زادگان، حاکمان و روحانیون در آن شعائر، تکالیف مختلفى را انجام مى دادند. آنان با انجام این تکالیف نه تنها نظام اجتماعى راحفظ مى کردند، بلکه ارزش هایى را که در تعیین سرنوشت آنان پس از مرگ اهمیت داشت، کسب مى کردند. ولى دیگر فرقه هاى هندو در پى نجات از این نظام کیهانى بودند که ظالمانه بر آنان تحمیل مى شد. از این نجات به «مکشه» اعمال خوب، نتایج خوب و اعمال بد، نتایج بدى به بار مى آورد، ولى این نتایج در زندگى بعدى شخص تحقق مى یابد، زیرا هر زندگى، جزئى از یک زنجیره علت و معلول و عمل و عکس العمل است.
در حالى که ممکن است انجام تکالیف طبقه اى (درمه) موجب تولد مطلوب شخص شود، هدف بسیارى از معتقدات و رسوم دینى هندو این بوده است که به طور کلى از تولد دوباره پرهیز شود. مکشه، متضمن نجات از کل چرخه تولد، مرگ و تولد مجدد است. ممکن است رهایى از تولد جدید از طریق معرفتى رهایى بخش و یا از طریق سرسپردگى اى رهایى بخش صورت گیرد، ولى مکشه به هر یک از این دو شیوه که تحقق یابد عبارت است از نجات نهایى (که هر چند امکان دارد در این زندگى حاصل آید اما با مرگ به نهایت خود مى رسد) نجات از یک نظام جهانى که فکر مى کردند نباید آن را حفظ نمود، بلکه زندانى است که باید از آن فرار کرد.

دیدگاه وندى افلاهرتى
«وندى افلاهرتى» مورخ دین، در جایى یاد آور شده که حتى ممکن است کسى بگوید قسمت اعظم دین هندى (و حتى مى توان گفت همه آن) صرف تلاش جهت تحصیل یکى از گونه هاى جاودانگى مى شود. ممکن است جاودانگى از طریق شعائرى حاصل شود که انسان ها را به همان راه هاى خدایان و نیاکان هدایت مى کند؛ مثلا در آیین هاى سنتى تشییع در دین هندو، جاودانگى مردگان، نوعى جاودانگى نیاکانى است که پیوستن متوفا را به جهان نیاکان تضمین مى کند. شعائر تلاش هایى جهت حصول اطمینان خاطر از تولد دوباره در مکانى دیگر بود، ولى ممکن است جاودانگى از طریق گونه هایى از معرفت رهایى بخش و سرسپردگى رهایى بخش که روح انسان را از چرخه تولد و باز تولد رهایى مى بخشد، حاصل آید. در این موارد تلاش هایى به عمل مى آید تا از طریق آزادى اصولى از جهان مانع تولد دوباره شوند که اغلب صورت جاودانگى تجربى حتى در زمان زنده بودن را به خود مى گیرد.

نجات و جاودانگی در آیین هاى ودایى
از پانزده قرن پیش از میلاد مسیح تا زمان حاضر، آیین هاى هندویى مرگ در بیشتر نقاط هند شکلى همگانى و یکنواخت داشته اند. وداها فرمول این آیین ها را ارائه کرده اند. تفسیرهایى که از وداها به عمل آمده، آن را ساخته و پرداخته کرده و تقریبا در تمام فرقه هاى دین هندویى عمل مى شده است. مشخصه آن سوزاندن جسد است و مجموعه اى از آیین هاى فوت که بازماندگان میت پس از سوزاندن آن انجام مى دهند. این مراسم که «سردها»نام دارد، ورود متوفا را به جهان نیاکان تضمین مى کند و بر روابط مستمرى که خاندان ها را با هم پیوند مى زند مهر تأیید مى نهد و همه رخنه هایى را که ممکن است مرگ میان نسل ها پدید آورده باشد مى پوشاند.

مراسم سردها
مطابق رسم سنتى، هندوها جسد افرادى را که در اثر مرض جذام و یا در طفولیت مى مردند و نیز جسد مرتاضانى که پیشاپیش، آیین مرگ خویش را انجام داده بودند دفن مى کردند، ولى عموما براى خلاصى از جسد ترجیح مى دادند که آن را بسوزانند. جسد پیشکشى به آتش تلقى مى شد. «آگنى» خداى ودایى آتش قربانى پذیر، جسد را دریافت کرده و اجزاى آن را متلاشى مى ساخت. جسد به خاکستر تبدیل مى شد؛ چشم ها به سمت خورشید متوجه مى شد و دم به دست بادها سپرده مى شد. آتش متوفا را مى سوزاند، اما ممکن بود او از آتش تولدى دوباره یابد؛ اگر آداب دینى صحیح انجام مى شد، بدن جدیدى شکل مى گرفت که شخص مى توانست در جهان دیگر در آن زندگى کند.
شکل گیرى بدن جدید را داراى فرایندى طولانى و تدریجى مى دانستند. این شکل گیرى با اهداى قربانى وار بدن قبلى به زبانه هاى آتش شروع مى شد و از طریق مجموعه اى از تشریفات (که خویشاوندان بازمانده نقشى ضرورى در آن ایفا مى نمودند) ادامه مى یافت. فرداى سوزاندن جسد، پسر متوفا از برنج سفید و پخته شده گلوله اى مى ساخت. این توپ برنجى که تقریبا به اندازه یک توپ تنیس بود «پیندا» نامیده مى شد. پیندا نماینده بدن موقت متوفا بود؛ بازماندگان در طول مدتى که آن شخص به عالم نیاکان انتقال مى یافت، باید این بدن را غذا مى دادند. از آن جا که گلوله برنجى نماینده یک نیا بود، با آن با حرمت و احترام برخورد مى کردند. آن را روى یک محراب کوچک که حدود یک سانت و نیم ارتفاع داشت و از گل ساخته شده بود، قرار داده و آن را با بخور، گل، و نخ هاى سفیدى که رمز لباس بود، تزئین مى کردند. یک چراغ کوچک نیز در کنار آن قرار مى دادند. پسر متوفا در حالى که براى میت دعا مى خواند، با یک فنجان سفالى، مخلوطى از آب و دانه هاى کنجد را روى گلوله برنجى مى ریخت که دلالت بر تغذیه و تقویت بدن جدید متوفا مى کرد. این خدمت به پیندا، که «ساپیندیکارانه» نام داشت، ده روز تکرار مى شد، ولى هر روز بر تعداد فنجان هاى دانه کنجد و آب اضافه مى گشت، تا آن که در روز دهم ده فنجان از آن را روى گلوله برنجى مى ریختند.
منظور از این آیین ها آن بود که یک بدن روحانى براى متوفى ساخته و پرداخته کنند؛ روز اول سر، روز بعد گردن و شانه ها، سپس به ترتیب، قلب، سینه، پشت، شکم، ران ها و امعا و احشا، پوست و پایین پاها، زانوها و مو، آلت تناسلى و بالاخره در روز دهم قوه هاضمه او خلق مى شد. قوه هاضمه بر این دلالت داشت که بدن روحانى متوفا گرسنه خواهد شد و تنها وقتى گرسنگى او برطرف مى شود که بازماندگان متوفا به قربانى کردن و اهداى غذا به میت ادامه دهند. مراسم سردها، آیین فوتى بود که مدت ها پس از مرگ یک خویشاوند ادامه مى یافت تا غذاى لازم براى بدن روحانى را که اینک خلق شده بود، فراهم کند. در طول ده روز پس از مرگ، متوفا به منزله یک روح در یک حالت بینابین به سر مى برد. روح یا «پرتا» هنوز به جهان نیاکان ملحق نشده بود. انتقال آن به رعایت رسوم از سوى بستگان بازمانده بستگى داشت، تا یازدهمین روز مراسم پس از مرگ، روح به جهان نیاکان نمى پیوست. («پرتا» به «پیتر» یا «نیا» تبدیل نمى شد.) در آن روز، عزاداران از ناپاکى ناشى از سر و کار داشتن با مرگ رها مى شدند و پس از شستشوى آیینى (غسل) در حالى که پاک و مطهر شده بودند به خانه هاى خود باز مى گشتند و در آن جا مراسم نهایى برگزار مى شد که نمایانگر ورود متوفا به جمع نیاکان بود.

مراسم آخرین روز
مراسم آخرین روز، ده ساعت طول مى کشید و مستلزم رعایت آداب مختلف بود. یازده روحانى به نمایندگى از نیاکان دعوت مى شدند. آنان را به صورتى اطعام و اکرام مى کردند که گویى نیاکان بهشتى یا «پیتاره» هستند. یکى از روحانیون را به منزله قائم مقام آن روح که در حال تبدیل شدن، به یک نیا بود خدمت مى کردند. او چیزى نمى گفت و کارى انجام نمى داد، و خویشاوندان بازمانده، وى را ستایش کرده و برایش پیشکش مى آوردند. پیشکش ها، هدایا و غذایى که براى این روحانیان مى آوردند، براى حمایت از متوفا در جهان نیاکان، امرى ضرورى به شمار مى آمد. در این تشریفات نهایى، روح به گونه اى سمبلیک در نیاکانش ادغام مى شد. مقدار زیادترى از برنج پخته اى را که به روح اختصاص داشت، روى زمین کنار سه گلوله برنجى قرار مى دادند. این سه گلوله نمایانگر شجره متوفا بودند: پدر، پدر بزرگ و جد. پسر که آداب را به جاى مى آورد، در حالى که دعاهایى از وداها مى خواند برنج پخته اى را که نشانگر روح بود به سه قسمت تقسیم مى کرد و هر قسمت را با گلوله هاى برنجى نیاکان میت مخلوط مى نمود. پسر، هر یک از این سه نیا را با اسم صدا مى کرد و در این حال، برنج این آخرین متوفا را با گلوله هاى برنجى پدرش، پدر بزرگش و جدش مخلوط مى کرد. پسر به متوفا خطاب مى کرد: «به سوى پدرت برو، به سوى پدربزرگت برو، به سوى جدت برو.» در آخر کار، هر سه گلوله برنجى را به این علامت که متوفا در جمع نیاکان پذیرفته شده است، با هم مخلوط مى کردند از این لحظه به بعد، روح، یک نیاى مکرم در آسمان مى شد. از این رو، آیین «سردها»، بستگان را در بقاى متوفا پس از مرگ دخیل مى کند. نقش روحانیون وساطت است، اما در نهایت، این خویشان هستند که مسؤول برآوردن نیازهاى متوفایند.
آیین سردها به معناى در خور توجهى، آداب تولد دوباره است. گرچه بچه ها زاده پدران و مادرانند، اما در آیین سردها والدین از بچه ها زاده مى شوند؛ این بچه هاى بازمانده هستند که بدن ها و تغذیه اى را که براى تولد دوباره والدین آنها در جهان دیگر لازم است، فراهم مى آورند. ده روز پیشکش هاى «پیندا» بازتابى از دوران باردارى ده ماهه اى است که مطابق تقویم هندو براى تولد یک انسان ضرورى است. در وداى هندو آمده است: «آیا مى شود من از طریق فرزندانم جاودانه باشم.» این خواست ممکن است به دو گونه اجابت شود: یکى با زندگى کردن از طریق بازماندگان و دیگرى با تولد دوباره در آسمان ها از طریق آداب و مناسکى که در آیین «سردها» صورت مى گیرد.

مراسم فوت ودایى ها
مراسم فوت ودایى ها یک فرایند آیینى طولانى و پر طول و تفصیل است و علامت تبدیل شدن روح به نیا، که در روز دوازدهم، این تبدیل کامل مى شود. همچنین این فرایند آیینى علامت شروع تعهدى مستمر نسبت به تغذیه و حفظ نیا از طریق قربانى ها و مراسم است، در خانه ها، در معبدها یا در زیارت هاى خاصى که در حرم هاى مقدسه صورت مى گیرد، زندگان، عمل به آیین سردها را که سبب تکریم و حمایت اموات در جهان نیاکان مى شود، ادامه خواهند داد.

منـابـع

دیوید چایدستر- شور جاودانگی- مترجم غلام حسین توکلی

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد