نگاهی به احوال و تعالیم هن فی زه در مکتب قانون (زندگینامه)

فارسی 7212 نمایش |

زندگی و نوشته ها

هن فی زه به عنوان بنیان گذار مکتب قانون گرایی در خانواده ای درباری در امیرنشین هن متولد شد. تاریخ تولد او روشن نیست، اما درگذشت او را به سال 233 ق م تقریبا در پنجاه سالگی دانسته اند. پس تارخ تولد او در میان سال های 282 و 280 ق. م است. آموزگار و صاحب قلمی ستایش انگیز بود. او و لی سو که وزیر بزرگ عهد پادشاهی اولین خاقان سلسله ی چین (256- 221 ق م) بود شاگرد سیون زه بودند. چون به مطالعه ی اندیشه ی قانون گرایانه بپردازیم می بینیم که نظریه ی سیون زه درباره ی سرشت انسان پایه ی خوبی است برای این استدلال قانون گرایانه که می گوید قانون باید جای اخلاق را در خودداری از «حالت خشونت» بگیرد. جوانی هن فی زه با شوم ترین دوران تاریخ هن، امیرنشین زادگاهش، همزمان بود. امیرنشین زین در پایان قرن پنجم ق م سه بخش شد که هن یکی از آن ها بود. چون هن کوچک ترین جنگنده ی اصلی بود، سپاهش شکست ها خورد و به مصیبت های بسیار دچار شد و قلمروش به چنگ همسایگان صاحب قدرت افتاد. از این بدتر، این جا هم مثل هر جای دیگری طوایف قدرتمندی بر این امیرنشین تسلط داشتند که بر سر برتری با همدیگر می جنگیدند. این حقایق اثر مهمی در تاریخ زندگی این نظریه پرداز قانون گرا داشت.

دوران نوامیدی از امرا
هن فی زه که هم در اندیشه و هم از نظر خانواده بهین سالار (اریستوکرات) بود مدافع حکومت محکم و بهین سالارانه بود و قوانین را چارچوب نظم اجتماعی می دانست. او به خطری که هن در معرض آن بود پی برد و فهمید که بی درنگ باید در آن باره کاری کرد. پس به دیدار امیر شتافت و گفت هن در صورت تهاجمات دشمن نباید ناتوان امیرنشینی بی سر و سامان باشد. اما امیر نه به اندرزش گوش داد و نه او را به خدمت گرفت. هن فی زه، نومید و بیزار، گویا به زندگی خصوصی روآورد و به تحقیق و نوشتن ادامه داد. در گزارش های تاریخی [شی جی] سیماچیان می خوانیم: «پس هن فی زه سخت از امیر دلگیر شد چه او بر آن امیرنشین با قدرتی که در قانون آمده بود فرمان نمی راند و بر وزیران و زیردستان اقتدار مطلق اعمال نمی کرد. راه توانگر و تقویت کردن آن امیرنشین همان به کار گماشتن نیکان و شایستگان بود، اما امیر عیاشان و ناشایستگان را سرفرازی و قدرت می بخشید... شکوه می کرد زمانی که کشور در صلح امیر از دانشمندان حمایت می کرد، حالا که مشکلات پیش آمده جنگاوران را به کار می گمارد. بدین گونه، آن ها که حمایت شده بودند همان هایی نبودند که به کار گماشته می شدند و آن های که به کار گماشته شده بودند همان هایی نبودند که حمایت شده بودند. هن فی زه افسوس خوران بر وفاداران و نیکانی که وزیران بدسگال با آن ها مخالف بودند، و بر بنیاد تجربه ی گذشتگان آموزش های خود را نوشت.»

انتقاد از تعالیم دانشمندان کنفوسیوسی

در نوشته های او، دانشمندان کنفوسیوسی به صورت نظریه پردازان مدرسی تصویر شده اند که با واقعیت های زمانه سروکاری ندارند و در فهم هرزگی و بدکنشی مردم ناموفقند. هن فی زه سخت بر این عقیده تأکید می کرد که حکومت باید بر پایه ی «حقایق واقعی جهان همان گونه که هست» نهاده شود و میل نداشت نظریه های غیر عملی این دانشمندان را درباره ی حکومت بیازماید: «در زمان حال، دانشمندانی که از حکومت پادشاهی بحث می کنند، نه از شرایط این حکومت که از محاسن حکومت های گذشته سخن می گویند. آن ها نه حقایق قوانین رسمی پژوهش و نه وضع منحرف مردم را بررسی می کنند، بل که از سنن زمان های کهن سخن می گویند. این دانشمندان که محاسن فرمانروایان کهن را برای چشم و همچشمی می آورند به زبان نغز می گویند: «به اندرز ما گوش دهید تا شاهی دلیر باشید». چنین سخنان به وردهای جاودان ماند. فرمانروایان لایق اندرزی از این دست را نخواهند پذیرفت. پادشاه هوشمند به واقعیت ها می نگرد و آن چه را که بی حاصل است دور می ریزد. او نه بر سر انسان دلی و درستکاری گفتگو می کند و نه به اندرز دانشمندان گوش فرا می دهد.» (نقل قول های این نوشتار همه از هن فی زه است)
ولی اولین خاقان سلسله ی چین بود که نخست کوشید کشور را بر شالوده ی تعالیم هن فی زه از نو سازمان دهد. در گزارش های تاریخی سیماچیان آمده است که وقتی دو گفتار از گفتارهای این فیلسوف به نام «خشم تنها» و «پنج حیوان موذی» از سر اتفاق به دست خاقان افتاد رو به وزیرانش کرد و گفت: «این درست همان چیزی است که به دنبالش بوده ام. اگر نویسنده بتواند از درباریان من باشد دیگر در زندگی غمی نخواهم داشت.»

دربار سلسله حکومت جینی
امیرنشین چین برنامه ی جستجوی استعدادهای امیرنشین های همسایه را برای وزیری و سپه سالاری پذیرفته بود و هم از این جا بود که در میانه قرن سوم ق م دانشمندان حرفه ای رخت به این دیار کشیدند. بدین ترتیب بود که لی سو از مردم امیرنشین جو وزیر چین شد. اما هی فی زه وطن پرست بود و به امیرنشین زادگاهش وفادار ماند. هرچند امیر هن این دانشمند سیاستمرد را به خدمت نگرفته بود اما او استعدادهای بزرگش را به امیرنشین رقیب هم نفروخت.
در نیمه ی اول قرن سوم ق م دولت چین بارها رقیب سهمگین خود دولت چو را شکسته بود و بسی از قلمرو آن را تصرف کرده بود. فتح نهایی با یاری لی سو انجام گرفت که همشاگردی هن فی زه بود اولین امیرنشین بود که می بایست خوراک دولت چین شود تا امپراتوری سلسله ی چین را تضمین کند. نیروی لی سو در رسیدن به این هدف متمرکز شده بود و این زمانی بود که هن فی زه را ایلچی دوستی هن کرده به چین فرستاده بودند. او را در دربار چین چنان به گرمی پذیره شدند که حسادت صاحب منصبان و نیز لی سو را، برانگیخت و از او نزد پادشاه بدگویی کردند و نتیجه آن شد که میهمان ارجمند به خیانت متهم شد و به زندان افتاد.
«آن گاه لی سو کمی زهر برایش فرستاد و پیشنهاد خودکشی کرد. هن فی زه می خواست در برابر پادشاه اعتراف کند اما فرصت گفتگوی با پادشاه را نیافت. پادشاه که از کارش پشیمان شده بود فرمان داد آزادش کنند، اما دیگر دیر شده و هن فی زه در بند مرده بود.» (سیماچیان، گزارش های تاریخی)
زندگی هن فی زه دوره ی انتقال از سلسله ی چو به سلسله ی چین را فرا می گیرد. این یک انتقال قطعی بود که به تغییر ساختار اجتماعی کشور چین انجامید. در حدود 250 ق م سلسله ی چین از نظر اقتصادی از همه ی دولت های فئودال نیرومندتر بود و پیش از این هم به نظام فئوداری خود پایان داده بود حکومت سلسله ی چین بر شالوده ی اصول مکتب قانون نهاده شده بود که با وضعیت جدید اقتصادی و اجتماعی سازگارتر از همه بود. پس طبیعی بود که تعالیم هن فی زه بنیاد فلسفی عظمت آینده ی دولت چین شود.
تعالیم هن فی زه در کتابی همنام او آمده است. این کتاب پنجاه و دو گفتار بسیار باارزش دارد. این گفتارها حاوی تلفیق کاملی از اندیشه های قانون گرایانه ی قرون چهارم و سوم ق م است.

جنبه های کلی آیین هن فی زه

وجوه دائویی اندیشه هن فی زه
هن فی زه مردی بود با دانش بسیار، هرچند او را در شمار قانون گرایان آورده اند اما از خیلی نظرها دائویی بود، اصولا از آن رو که از آموزه ی وو وی هواخواهی می کرد: «همچنان که خورشید و ماه می درخشد، چهار فصل پیش می رود، ابرها پهن می شود و باد می وزد، فرمانروا هم همین گونه جانش را با دانش یا خود را با خوددوستی مقید نمی کند. او برای حکومت خوب به فا (قانون) و شو (هنر حکومت داری) تکیه می کند، می گذارد حق و باطل از طریق پاداش و کیفر بررسی شود، و سبکی و سنگینی را به توازن کفه وامی گذارد.»
به عبارت دیگر، همین که فرمانروا وسائل و ساز و کار هدایت حکومت را دارا باشد هر چیزی خود به خود انجام خواهد گرفت.

وجوه کنفوسیوسی اندیشه هن فی زه
از این گذشته، هن فی زه چون شاگرد سیون زه، دانشمند بزرگ کنفوسیوسی بود، از بعضی اندیشه های کنفوسیوسی پیروی می کرد. در جامعه ی فئودالی چین کهن، بر اشراف بنابر لی (آیین ها) و بر توده مردم با سینگ (مجازات) حکومت رانده می شد. اما کنفوسیوس پافشاری می کرد که مجازات را باید دور افکند و درباره ی همگان لی را به کار بست. هن فی زه که هم به این نظر وفادار بود و هم به مفهوم قانون گرایانه بر آن بود که قانون باید به طور یکسان درباره ی اشراف و رعایا به کار برده شود: «وزیران هرگز نباید از کیفر خطاهاشان معاف باشند؛ هرگز نباید پاداش کارهای نیک توده ی مردم را ندیده گرفت.» اما هن فی زه به جای آن که توده ی مردم را به پایگاهی بالاتر برساند با کنار گذاشتن لی و به کار بستن یکسان سینگ (مجازات) درباره ی همگان، اشراف را پایین می آورد.
باز می بینیم که تعالیم هن فی زه با تعالیم موزه در چند چیز مشترک است. هن فی زه می گفت: «کشوری که شهریاری روشن بر آن فرمان براند در پی سندهای ناچیز نیست، بلکه برای هدایت مردم یک مجموعه ی قانون به وجود می آورد؛ راه های شاهان کهن را دنبال نمی کند، بلکه اعمال حکومت را سروران مردم می کند؛ منازعات خصوصی را تحمل نمی کند بلکه مردم را بر آن می دارد که در نبرد جان بسپارند. در چنین کشوری همگان به قانون وفادارند، برای آن کشور سخت کار می کنند و در جنگ شادی می جویند.» این نظر همانند نظریه ی موزه درباره ی نیاز به یکدستی یا یکسانی است.

نوآوری های هن فی زه

با اینکه هن فی زه به طور گسترده ای مصالح کار دیگران را به کار می گیرد باز مهم این است که او را التقاطی به شمار نیاوریم چون او فردگرایی است که در اندیشه اش صاحب ابتکار است.
نخست، مفهم ایستای تاریخ را رد می کرد. موضع او از مشاهده ی تغییرات و پیشرفت جهان ریشه می گرفت. چشمگیرتر از همه این بود که نظام کهن، گذشته و از میان رفته بود و چین نوی پیدا می شد.
همین گونه، اندیشه اش کوششی شد برای دور افکندن اقتدار سنتی و سازگار کردن نهادهای اجتماعی و سیاسی با اوضاع متغیر. هن فی زه در مشهورترین فصل کتابش، به نام «پنج حیوان موذی»، به سرشت متغیر و انقلابی تاریخ اشاره می کند. چنین می گفت که زمانی مردم خانه های خود را روی درختان می ساختند تا خود را از حیوانات و درندگان ایمن نگاه دارند و از این که نقشه ی آن ها توفیق می یافت بسیار خوشحال بودند. همین گونه، زمانی مردم از این حقیقت که می توان با به هم مالیدن دو تکه چوب آتش روشن کرد. بسیار شگفت زده می شدند، اما هن فی زه استدلال می کرد که اگر مردم حالا در درختان زندگی کنند یا به روش قدیمی آتش روشن کنند ریشخندان خواهند کرد، زیرا که چیزهای نو و بهتری کشف شده. چنین نتیجه می گرفت: «و امروز هم اگر کسی پیدا شود که روش های یائو، شون، یو، تانگ، و وو [پنج فرزانه شاه کهن] را برای نسل کنونی بستاید فرزانگان امروزین به او می خندند. پس، هدف مرد فرزانه نه دست زدن به کارهای کهن و نه برپا داشتن اصول است. آن بهتر که کارهای زمانه ی خود را مطالعه کند و آن گاه وسائلی تعبیه کند که با آن ها با کارهای زمانه روبرو شود.»

انتقاد از مجذوبیت نسبت به گذشتگان
دیدیم چه طور کنفوسیوس به خاطر اقتدار یائو و شون به آن ها توجه می کرد، و باز دیدیم که چه طور دائوئی ها بر آن بودند که از هوانگ دی [امپراتور زرد] پیدا شده اند و چه طور مویی ها یوی بزرگ را استاد خود دانسته ارج می نهادند. این فیلسوفان در تأکید گذشته، مفهوم ایستای تاریخ را به وجود آوردند. احترام به دوران باستان، اگرچه به دوام و پایداری یاری می کرد اما با اندیشه های نو و نیروهای پیشرفت تعارض داشت. حاصل این کار نوعی محافظه کاری بی توازن بود که هن فی زه در شناختن آن و هم در محکوم کردن آن به مؤکدترین شکل چابک بود. زیرا که او تاریخ را به چشم یک فرایند دیگرگونی می نگریست: «قوانین باید با پیشرفت زمان همراه باشد و حکومت باید با نیازهای زمان حال هماهنگ باشد.»
هن فی زه در توصیف نادانی مجذوب گذشته بودن داستانی آورده که چنین است: «روزگاری مردی اهل سونگ کشتزارش را شخم می زد. در میان کشتزار کنده ی درختی بود. روزی خرگوشی شتابان با سر به این کنده خورد و گردنش شکست و مرد. مرد چون این را دید گاوآهن را رها کرد و چشم به آن درخت دوخت به این امید که باز هم خرگوش بگیرد، اما طبعا هیچ گاه دیگر خرگوشی نگرفت و مردم سونگ هم به ریش او خندیدند. لیکن، اگر بخواهی بر مردم امروز به شیوه های حکومت شاهان کهن فرمان برانی درست همان کار را کرده ای... پس، کارها مطابق زمانه می گذرد و در هماهنگی با کارها آمادگی هایی انجام می گیرد.»

منـابـع

فانگ يو لان- تاریخ فلسفه چین- مترجم فريد جواهر كلام- صفحه 236- 241

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد