آراء مشابه بودیسم و اسلام درباره وجود انسان بودن (نظریه)

فارسی 3953 نمایش |

شباهت داینی چی نیورایی با توحید اسلامی

کوکایی که همه این ابدان را جنبه های مختلف حقیقت واحد متعالی، داینی چی نیورایی می نامد، با اصول کیهانشناسی اسلامی، به ویژه در مورد اصل بنیادی اسلامی توحید، یعنی بازگشت همه چیز به خدا، در توافق قرار می گیرد. درست همانطور که توحید مستلزم آن است که مسلمانان همه موجودات را از خدا و بازگشتشان را به خدا بدانند، کوکایی نیز با تلقی همه چیز به منزله «ابدان» داینی چی نیورایی، همه چیز را به مبدأ وجود باز می گرداند. درست همانطور که کیهان اسلامی که تصویر آینه ای ماکروکاسمیک الوهیت است، به خدا باز می گردد، جهان شینگون نیز که «ابدان» ماکروکاسمیک داینی چی نیورایی است، به داینی چی نیورایی باز می گردد.

شباهت میان عوالم ابدان کوکایی و عوالم اسلامی

اگر این «ابدان» را «عوالم» بپنداریم، می توانیم میان «عوالم» ابدان و عوالم اسلامی، بگونه ای که در مورد تعالیم الحضره الالهیه الخمسه مطرح است، تناظری برقرار کرد. درست همانطور که هر «بدن» عالمی است که صفات خاص داینی چی نیورایی را در سامسارا بیان می کند، هر حضرت الهی نیز صفات خاص حقیقت خداوند را در جهان منعکس می سازد. جهان از عوالم مرتبطی تشکیل شده است که در نظامی سلسله مراتبی در کیهان، موسوم به «حضره الهی» یا «عوالم» مرتب شده اند. این عوالم را در سنت، پنج عالم دانسته اند. متفکران مختلف طرح های گوناگونی آفریده اند، اما همه آنان، مانند کوکایی، در یک نکته سهیم هستند نشان دادن ارتباط متقابل تمام وجود در پرتو مبدأ متعال آن.

قونوی و شباهت چهار بدن صورت داینی چی نیورایی با پنج حضرت الهی صوفیه

چهار بدن، صورت داینی چی نیورایی، تقریبا، با مفاهیم اسلامی الحضره الالهیه الخمسه، بشکلی که بزرگترین شاگرد ابن عربی، قونوی، مشخص کرده، مطابق است. قونوی این مراتب را تحت عناوین الهی، روحانی، مثالی، حسی و جامع آورده است. او نیز در مورد ذات خداوند بحث می کند، اما نه به عنوان یکی از مراتب. «ابدان» به تنهایی، تطابق مستقیمی با حضرت الهی ندارند، اما «ابدان» جنبه های عالی تر و پایینتری نیز دارند که ویژگی های آنها چونان وسیله ای برای انجام دادن مقایسه های مقدماتی با حضره الهی بکار می آید. ذات خداوند، مانند مراتب دیگر، حضرت نیست. وجه خدا از همه وجوه دیگر حقیقی تر است و فقط، برای او شناختنی است و فراسوی جهان دانسته می شود، با این همه، ذات همه اشیاء جهان نیز هست. نخستین بدن طرح واره کوکایی بدن دارمای خود طبیعت نام دارد. این، ذات تمام وجود، حالت نورانیت مطلق داینی چی نیورایی است. این فراتر از زمان و فضاست. بدن دارمای خود طبیعت، در بالاترین مرتبه خود، فراتر از حد توصیف است. وجه عالیتر نخستین بدن دارمای داینی چی نیورایی، با مفهوم اسلامی خداوند در ذات خود که فقط، برای خدا شناختنی و در دسترس است، متناظر است. وجه عالی تر نخستین بدن و داینی چی نیورایی نیز، فقط، برای خود او شناختنی و دست یافتنی است.

شباهت مرتبه الهی با وجود پایینتر بدن دارمای خود طبیعت

مرتبه الهی خدا، «الوهیت» است. این حضرت، نخستین حضرت است و تمام معرفت به جهان را در خود دارد. برخی از متصوفه، آن را حقیقت محمدی، منبع هرآنچه در وجود بوده، هست و خواهد بود، می نامند. مخلوقات، حقیقت متعالی را فقط، بعنوان «الوهیت» این مرتبه می شناسند. این مرتبه، با وجود پایینتر بدن دارمای خود طبیعت، متناظر است. کوکایی می گوید: بدن دارمای خود طبیعت، در مرتبه پایین تر خود، به دو وجه تقسیم می شود: یکی وجه عینی یا فعال آن موسوم به بدن دارمای اصل و دیگری کیفیت ذهنی یا گیرنده، موسوم به بدن دارمای خرد شاید این دو بدن، دارما متناظر با قلم و لوح (بروج،22) قرآنی باشند که به همه اشیائی که خداوند در جهان آفریده است، علم دارند. این دو جنبه بدن دارمای نفس طبیعت جدایی پذیر نیستند، با این همه، در این دوگانگی بدن دارمای نفس طبیعت است که چهار بدن دیگر مطرح می شود. از اینرو، وجه پایین تر بدن دارما، بدان دلیل که بالاترین درجه داینی چی نیورایی به منزله وجودی است که ابدان دیگر را متجلی می کند، متناظر با مرتبه عالی است.

شباهت مرتبه روحانی با بدن دارمای دریابنده

حضرت الهی بعدی، حضرت روحانی است که به ملکوت (عالم فرشتگان) اطلاق می شود. این مرتبه نخستین مرتبه جهان مخلوق است، جوهر آن نور خالص، حیات و علم است. این ملکوت است و برای برخی کیهانشناسان مسلمان، عالم روح عظیم قرآنی نیز هست. دومین بدن از چهار صورت بدن دارما، موسوم به بدن دارمای دریابنده است که به شکل بوداها از بدن دارمای خود، طبیعت برای نجات موجودات مدرک در این جهان ظهور می کند. بوداها خود را برای تعلیم دارما متجلی می کنند. از اینرو، بدن دارمای دوم متناظر با عالم روحانی است؛ زیرا درست همانطور که فرشتگان این قلمرو پیامهای الهی را برای انسانها می آورند، داینی چی نیورایی بدن دارمای دریابنده نیز دارما را به موجودات مدرک تعلیم می دهد.

شباهت مرتبه مثالی با جنبه های بودای بدن دریابنده

عالم خیالی، عالم واسطه میان عالم روحانی و جسمانی است. این، عالم المثال است که در آن، اجنه می زیند و نیز عالم صور لطیفه است که در آن، مخلوقات دارای رنگ و شکل هستند، اما می توانند این صفات را به دلخواه، تغییر دهند. این عالم حقیقی تر از عالم، جسمانی است؛ زیرا بیش از جهان جسمانی اطراف ما، از صفات الهی بهره دارد. عالم بودای بدن دریابنده دارای وجه پایین تری است که تقریبا، با عالم برزخ حضرت خیالی متناظر است. داینی چی نیورایی بعنوان بودای بدن دریابنده تعلیم دهنده حقیقت است و بعنوان موجود مدرک پیشرفته در طریق تنویر، دریابنده این حقیقت نیز هست. داینی چی نیورایی از هر دو جنبه بهره مند می شود. از اینرو، دو نوع بدن دارمای دریابنده وجود دارد. نخستین آن، بدن، دارمای خود دریابنده است که خود از تعلیم خویش بهره مند می شود. این، بدان معناست که بدن دارمای در خود و از خود، صورت این بدن دارمای خود دریابنده را می گیرد تا حالت مطلق تنویر را از خود بشنود و از رحمت دستیابی به تنویر لذت ببرد. دیگری بدن دارمای دیگر دریابنده است که دیگران را وا می دارد که این تنویر را تجربه کنند، اما این تعلیم نه برای مردم عادی، بلکه برای بودیساتاواهای پیشرفته است. شاید این بدن دارمای دیگر دریابنده را بتوان با عالم برزخ کیهانشناسی اسلامی متناظر دانست.
سومین صورت، بدن دارمای تغییر است. این صورت به جهان جسمانی طرح مسلمانان، اما بر اساس تجلی انبیا و رسولانی که خداوند برای تعلیم انسانها فرستاده است، اشاره دارد. در عالم جسمانی ما، بدن دارمای تغییر بشکل بودا ظهور می کند تا موجودات مدرک را بر طبق سطح و مرتبه شنوندگان تعلیم دهد و جسم او می میرد، درست همانطور که شاکیامونی مرد. اما درست همانطور که انبیا و رسولان، هنوز، در قلبشان «با» خدا هستند و به عالم جسمانی محدود نیستند، بوداهای صورت سوم بدن دارما نیز به هستی در سامسارا محدود نیستند آنان در عین حال منورند و «در» نیروانا نیز هستند.
صورت چهارم بدن دارما، بدن دارمای نفوذ همسان است که بیش از بدن تغییر با عالم جسمانی مسلمانان تطابق دارد. بدن دارمای نفوذ همسان همان صورت موجودات مدرک نامنوری را می پذیرد که به تعالیم بودای بدن دارمای تغییر گوش فرا می دهند. او، همراه با شنونده، در حالتی از وجود نامنور رنج می برد تا اعتماد شنونده را جلب کند یا جهل وی را در هم بشکند. این بدن چهارم داینی چی نیورایی، حقیقت ذاتی، بالقوه، منور مخلوقات سامساری است. شینگون تنویر را از هیچ چیز در این عالم دریغ نمی کند و همه چیز را، از خدایان گرفته تا شیاطین، تجلی بدن دارما، داینی چی نیورایی می داند. از اینرو، این بدن چهارم تمام مخلوقات عالم جسمانی ماست. «عوالم» سوم و چهارم صورت دارما بدن با عالم جسمانی کیهان شناسی مسلمانان متناظر است.

مرتبه جامع
حضرت جامع، آن انسانی است که انسان کامل شده است و همه عوالم را گردهم می آورد. انسان کامل سرشت حقیقی همه مردم است. غزالی و ابن عربی، هر دو، با تفسیر داستان قرآنی آفرینش آدم که در آن روح الهی در آدم دمیده می شود، بر این کمال ذاتی تأکید می کنند. قرآن می فرماید: «فإذا سویته ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»؛ «خداوند روح خود را در آدم دمید»، (حجر/ 28 و 29)؛ بنابرین، همه انسانها، در خود، نفخه ای از روح الهی دارند. از نظر غزالی، روح و نور الهی، کلمات مترادفی هستند. هدف انسان بودن بالفعل کردن نورالهی ذاتی و وجود روح است. خلیفه راستین خداوند کسی است که با دست یافتن مستقیم به علم الهی در قلب خود، این روح را فعلیت بخشیده است.

دیدگاه غزالی در مورد فعلیت بخشی به روح الهی میکروکاسمیک
غزالی با استفاده از طرح کیهانشناختی سلسله مراتبی، گفته است که انسانها، برای خلیفه شدن، باید با روی کردن به باطن خود، به حقیقت میکروکاسمیک نادیدنی خود، علم بیابند. در عین حال، این انسانهایی که علم کسب می کنند، در عوالم ماکروکاسمیک ملکوتی نادیدنی عالی تر و عظیم تر حضرات الهی قونوی که از عوالم ماکروکاسمیک پایینتر و کوچکتر مشهود به علم و وجود خداوند «نزدیکتر» هستند، سلوک می کنند. از اینرو، غزالی فعلیت بخشی به روح الهی میکروکاسمیک را سفری از طریق عوالم نادیدنی ماکروکاسمیک فوق، به عظیم ترین حضرت الهی می داند. فعلیت بخشی به این روح را وصول به حضرت اعلای الهی، پس از عروج از عوالم موجود، می نامند. این سفر را فقط، از طریق عمل خالصانه به دین می توان انجام داد که هم مستلزم رعایت آداب ظاهری شریعت و هم مستلزم اعمالی است که مرید پیر صوفی باید انجام دهد.

شباهت دیدگاه نور داینی چی نیورایی کوکایی با روح الهی اسلامی
غزالی و دیگر تعلیم دهندگان تصوف با استفاده از تمثیل خدا بمثابه نور، سفر بسوی خدا را به حرکت از ظلمت عالم جهل و توهم درون و اطراف ما بسوی نور خدا، علم الهی و وجود واقعی حق تشبیه می کنند؛ به عبارت دیگر، این حرکتی است از ظلمت خارجی عالم جسمانی ماکروکاسمیک که با عالم جسمانی میکروکاسمیک متناظر است، بسوی افلاک ماکروکاسمیک که با نور باطنی میکروکاسمیک روح الهی در درون در تناظر قرار دارد. از نظر کوکایی، «نور» داینی چی نیورایی جوهر منور تمام موجودات است مشابه با روح الهی اسلامی که انسانها می توانند آن را با پیروی از دارما که آن نیز صورتی از «نور» داینی چی نیورایی تلقی می شود فعلیت بخشند. تعالیم بودا «انواری» برای افراد است. درست همانطور که کتب پیامبران و رسولان «انواری» برای مسلمانان هستند تا بعنوان خلفای خداوند، نور الهی ذاتی قلب خود را فعلیت بخشند، بودیست های شینگون نیز با عمل کردن به این تعالیم دارما، حقیقت منور راستین ذاتی درون خود را کشف می کنند. از نظر غزالی، همه افراد نفخه ای از روح الهی یا نور را در خود دارند که فقط، از طریق سفر بسوی خدا، با عمل خالصانه به تعالیم رسولان خداوند، بالفعل می شود. از نظر کوکایی نیز همه مردم در «همین بدن» خود، دارای حقیقت منور ذاتی خود هستند که فقط، با عمل به تعالیم بوداها که منبع علمشان نور داینی چی نیورایی است، بالفعل می شود. در طرح کوکایی، بدن تغییر، وجود منور عالم جسمانی بود که با همین بدن، به نیروانا دست یافته بود. این فرد که آینه کامل ذات داینی چی نیورایی در هر مرتبه از سامساراست، از همه ابدان تشکیل می شود. در نقل قول زیر، کوکایی به سرشت منحصر بفرد این وجود منور اشاره می کند که در آن، وجود منور، هم با تمام اشیاء یکسان است و هم از آنها متمایز است:همه چیز در جهان در نقطه ای منعکس شده است. وجود، وجود من است، و وجودات بوداها و وجودات همه موجودات مدرک... همه این وجودات در ارتباط طولی و عرضی بیپایانی قرار دارند، مانند تصاویر آینه ها یا مانند پرتوهای چراغ. این وجود در آن است و آن یک در این. وجود داینی چی نیورایی وجودات موجودات مدرک است و برعکس. آنها همانند نیستند، اما با اینهمه همانندند؛ آنها متفاوت نیستند، اما با اینهمه متفاوتند.

شباهت نظریه شش عنصر کبیر کوکایی با اسماء و صفات الهی

سرانجام، نظریه شش عنصر کبیر کوکایی را می توان با اسماء و صفات الهی مقایسه کرد. کوکایی می گوید: جوهر سامسارا همان جوهر بدن داینی چی نیورایی است. او این جوهر را شش عنصر کبیر می نامد: خاک، آب، آتش، باد، فضا و آگاهی. هم داینی چی نیورایی و هم سامسارا دارای شش عنصر کبیر هستند که همچون «پلی» میان نیروانا و سامسارا عمل می کنند. اما شش عنصر کبیر در درون خود داینی چی نیورایی نامتمایز یا «آمیخته» هستند، در حالیکه در سامسارا، شش عنصر کبیر پراکنده اند و بشیوه ای ناهماهنگ و ناموزون، آرایش یافته اند که اجازه نمی دهند موجودات مدرک نور ذاتی خود را درک کنند. چنانکه گفته شد، هدف عمل کننده به تعالیم شینگون، انعکاس بدن داینی چی نیورایی است. این انعکاس از طریق روایت شینگون از مسیر هشتگانه صورت می پذیرد که شامل مناسک، حرکات دست (مودرا)، اصوات مقدس (منترا) و تجسم تصاویر مقدس (ماندالا) می شود. اگر تمام این اعمال با خلوص و بدرستی انجام شود، شش عنصر درون فرد عامل به هماهنگی می رسند و شش عنصر کبیر ذاتی بدن داینی چی نیورایی را بسیار بهتر منعکس می کنند. اگر انعکاس کامل باشد، «بدن» فرد عامل منور می شود. عالم صغیر فرد عامل، عالم کبیر داینی چی نیورایی را منعکس می کند. چنانکه کوکایی گفته است، «نیل به تنویر» معرفت شخص به ذهن خود است، چنانکه واقعا هست. در اینجا، ذهن اشاره ای است به شش عنصر کبیر ذاتی در فرد عامل، و «چنانکه واقعا هست»، اشاره ای است به شش عنصر کبیر در شکل هماهنگ اصلی آنها.

شباهت علت وجود انسان کامل در اسلام و علت وجود منور در شینگون

علت وجود انسان کامل اسماء و صفات الهی است، چنانکه علت وجود منور شش عنصر کبیر است: درست همانطور که شش عنصر کبیر مفهوم و حقیقت «رابط» میان داینی چی نیورایی و سامسارا هستند، از نظر ابن عربی نیز اسماء و صفات الهی «ارتباط» مفهومی و عملی میان خداوند و عالم را برقرار می کنند. این اسماء الهی به خداوند تعلق دارند، اما آثار خود را در جهان، بصورت «اعمال» خداوند متجلی می کنند. خداوند مالک آنهاست و در مرتبه ذات او، این اسماء نامتمایزند. در عالم، اسماء او صفات، بشیوه ای پراکنده و ناقص، متمایزند. تنها فعل خداوند که در آن، اسماء بطور کامل، متجلی می شود، در انسان کامل است. به تعبیر دیگر، از نظر ابن عربی، انسان کامل مخلوقی است که بهتر از هر مخلوق دیگری در کیهان، اسماء را در وحدتشان نشان می دهد و آنها را واحد می سازد توحید و بدین وسیله، مالک حقیقی اسماء الهی را بطور کامل، منعکس می کند. مخلوقات دیگر، صفات خداوند را بشیوه ای ناقص، منعکس می کنند. انسان کامل موحد است کسی که توحید را فعلیت بخشیده است. از نظر کوکایی نیز شش عنصر کبیر، وجود منور را بطور کاملا هماهنگ، آرایش می دهند، و موجودات نامنور نیز دارای شش عنصر کبیر هستند، اما در آرایشی ناقص و ناهماهنگ که آنها را از نیل به نیروانا باز می دارد.

تناظر در رحمت
باید اشاره کرد که هرچند از نظر شینگون، همه در بدنهای خود بالقوه منورند، اما همه کس به تنویر بدنی راستین نمی رسد. نخست، باید شعایر رسمی را با دقت بسیار و با خلوص نیت انجام داد تا تنویر ذاتی بالفعل شود. دوم و مهمتر آنکه برای نیل به تنویر با همین بدن، کاجی یا رحمت داینی چی نیورایی لازم است؛ مهم نیست که فرد آداب را چگونه انجام دهد یا نیت وی چقدر خالص باشد. از نظر غزالی و ابن عربی نیز با وجود آنکه انسان، بدان دلیل که انسانی با روح الهی آفریده شده است، دارای آن استعداد است که خلیفه الله شود، خداست که خلافت نهایی را به عبد خود عطا می کند؛ مهم نیست که آن عبد چقدر شدید و با چه خلوصی بکوشد.

نتیجه
اسلام و بودیسم شینگون، حقیقت را دارای دو وجه می دانند: جهان عوالم کیهانی متعدد و مبدأ وجود. میان این دو وجه رابطه ای دوگانه وجود دارد: در یک رابطه، فرض بر آن است که این وجود مبدأ نسبت به جهان متعالی است و در رابطه دیگر، فرض می شود که این وجود مبدأ با جهان نسبت حلولی دارد. بعنوان متعالی، این مبدأ حقیقت راستین موسوم به «خدا»، «نیروانا» و «داینی چی نیورایی» است که با عالم موسوم به «جهان»، «ماسوی الله» و «سامسارا» هیچ ارتباطی ندارد. در رابطه حلولی، این مبدأ عالم است که از دیدگاه «ابدان» داینی چی نیورایی نگریسته می شود یا بمثابه حضرات الهی تلقی می گردد. این، عوالمی است که به مثابه تجلی خداوند داینی چی نیورایی بخود و برای خود پنداشته می شود. کوکایی و ابن عربی، هر دو بر اهمیت دیدگاه حلولی در برابر دیدگاه تعالی تأکید می کنند. در تعالیم کوکایی و اسلام، ارتباط دوگانه میان این مبدأ و جهان با استفاده از تمثیل نور که در اینجا، بمعنای وجود و علم است، بیان می شود. از نظر غزالی، ابن عربی و کوکایی، این مبدأ نور محض است، در صورتیکه جهان، سلسله مراتب مرتبط مراتب مشکک نورانیت در عالم کبیر است که از نور خالص گرفته شده است. کوکایی این مراتب را «ابدان» داینی چی نیورایی می نامد، در صورتیکه کیهانشناسان اسلامی، همچون ابن عربی، آنها را حضرات الهی می دانند. هم در مفهوم حقیقت بودیسم شینگون و هم در مفهوم حقیقت اسلامی، انسان نقش خاصی برعهده دارد: هر فرد، در عمل، عالمی است کامل، عالم صغیری متشکل از عوالم غیب و شهود که مستقیما، در تناظر با سلسله مراتب عالم کبیر قرار دارد. اما اغلب انسانها قوه میکروکاسمیک کامل خود را بالفعل نمی کنند. از نظر غزالی، ابن عربی و کوکایی، انسانها باید حقیقت میکروکاسمیک خود را در همین وجود یا «بدن» خود، بعنوان آینه ای که به تعبیر ابن عربی اسماء و صفات الهی و به تعبیر کوکایی شش عنصر کبیر داینی چی نیورایی را بطور کامل، منعکس می کند، جمع کنند. کمال افزایشی است در نور؛ حرکتی از ظلمت این عالم یا سامسارا بسوی نور افلاک یا نیروانا. هنگامی که این کمال حاصل شد، سالکان در می یابند که همیشه، چه بوده اند: انسانهایی کامل و ابدانی منور.

منـابـع

دیوید بوخمن- بنیاد حکمت اسلامی صدرا- مقاله بودیسم شینگون و اسلام- آراء مشابه درباره وجود و هدف انسان بودن

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد