مناسبات میان اخلاق و عرفان مسیحی
فارسی 5200 نمایش |مقدمه
عرفان به لحاظ داشتن ابعاد متعدد، همانند دین است. و یکی از ابعاد عرفان در کنار بعد شعائری، بعد عقیدتی، بعد نهادی و … بعد اخلاقی آن است. همچنین همانند دین، این بعد از عرفان همچون سایر ابعاد آن در عرفانهای مختلف، دارای تفاوتهایی است. این تحقیق، به بررسی تاریخی بعد اخلاقی عرفان مسیحی می پردازد و سنتهای مختلف اخلاقی پدید آمده در آن را بر می شمارد.
روابط بین فلسفه غربی و سنتهای عرفانی مختلف مسیحی
آمیزه ای بی نهایت مؤثر از عرفان، اخلاق و متافیزیک از نوشته های فیلسوف نو افلاطونی سده سوم، فلوطین (205ـ 270) پدید آمد.
استنباط فلوطین از مراقبه و حضور
فلوطین بر این باور بود که هر وجودی از واحد فیضان می یابد و هدف فردی که اشراق فلسفی یافته، این است که به بازگشتی حضوری به واحد دست یابد. دست یافتن به این مراقبه و حضور مستلزم آزاد ساختن نفس از قید و بندها و انگیزه های مادی است. اخلاق از این منظر، وظیفه اش استقرار نظمی در فرد و جامعه است با محوریت حیات فضیلت مند انسان حکیم. فضایل حد و اندازه ای بر زندگی انسان می نهند، مانع شهوت می شوند و نظمی را مستقر می سازند که نظم اخلاقی وجود را، هر چند به نحوی محدود باز می تاباند. هر چند زندگی با فضیلت ذاتا خوب است اما غایت قصوای انسان نیست. هنگامی که فیلسوف در مراقبه و حضور ورزیدن متبحرتر گردید، خودش را از قید زندگی عمومی آزاد می سازد و «با زیر پا نهادن این زندگی، زندگی دیگر، یعنی زندگی خدایان را در پیش می گیرد.» (انئادها، الف، 2) فلوطین با استفاده از کتاب دهم اخلاق نیکوماخوس ارسطو (322 ـ 384 ق. م) این زندگی الهی را، آزاد از شهوات و متعالی از همه الزامات مادی تصویر می کند.
مراقبه و حضور در نوشته های اولیه قدیس اگوستین
استنباط فردی و عقلی فلوطین از مراقبه و حضور در نوشته های اولیه قدیس اگوستین (354 ـ430) رنگ و بوی مسیحی به خود می گیرد. اما متعلق مراقبه در اینجا واحد غیر شخصی فلوطین نیست، بلکه خدای با محبت مسیحیت است. با این حال، زندگی در انزوا و وقف مراقبه ای که آگوستین در کتاب نهم اعترافات خود، توصیف می کند، استمرار وارستگی و تجرد نو افلاطونی فلوطین است.
سنت فلوطینی در آثار دیونوسیوس
اما مهمترین ناقل سنت فلوطینی، مسیحی اهل سوریه در قرن پنجم بود که امروزه او را دیونوسیوس کاذب می نامند. در کتاب الهیات عرفانی و در جاهای دیگر از مجموعه آثار دیونوسیوس کاذب، خداوند مختفی و متعالی دانسته شده است. هیچ زبانی برای درک ذات او کفایت نمی کند؛ راهیابی به ساحت امر متعالی ورای رؤیت و معرفت بودن است. این الهیات سلبی از قرن دوازدهم به بعد، در بسیاری از تفسیرها و کاربردها از جمله تفسیرهای توماس آکویناس (1225 ـ 1274) و مایستر اکهارت (1260ـ 1327) شرح و بسط یافت. اکهارت جنبه های عملی عرفان فلوطین را در مجموعه ای جامع از مواعظ بسط داد.
سلسله های راهبانه اوایل قرون وسطی
دومین سنت را می توان سلسله های راهبانه اوایل قرون وسطی دانست. قدیس بندیکتوس (حدود 480 ـ 547) در Regula Monachorum (آداب رهبانی) (515) خود، بر تواضع و فرمانبرداری به عنوان فضایل اولیه راهب تأکید می کند.
ترکیب عشق عرفانی با انضباط راهبانه در نهضت اصلاحی سیسترسیان
در نهضت اصلاحی سیسترسیان در قرن دوازدهم، این سنت موجب پدید آمدن مجموعه ای غنی از آثاری شد که عشق عرفانی را با انضباط راهبانه مرتبط می سازند. کمال یافتن در فضایل راهبانه، به راهب این امکان را می دهد که از نردبان احسان که در آن قلب به دریافت عشق کامل مسیح نائل می آید، بالا رود. این سنت از چندین جهت قابل توجه، با سنت نوافلاطونی تفاوت دارد. تأکید بر جماعت و عشق، در نسبت با فلوطین، مجال بیشتری را به فضایل عمومی می دهد. علاوه بر این، گروش درونی نفس، به جای انقطاع از عالم مادی، شرط لازم توفیق عرفانی است. در نتیجه، محل تأکید در آثاری چون رساله در باب مراتب فروتنی و عجب قدیس برنارد کلرووئی (91 یا 1090 ـ 1153) تغییر می کند.
از نظر برنارد، عجب، قالب اصلی شر اخلاقی و در واقع علت هبوط شیطان است، شخص باید کاری کند تا عجب را از نفس ریشه کن سازد. از طریق لطف، ثالوث، عقل و اراده را در نفس مهیا می کند تا به بوسه عشق الهی که غایت عرفانی است، نایل آیند، برنارد به تفضیل در مواعظ متنفذ خود در باب غزل غزلها منسوب به سلیمان از این غایت سخن می گوید. در همین سنت، ایلرد ریولوئی (1109 ـ 1167) دو کتاب آینه احسان و دوستی معنوی را می نویسد. کتاب اخیر پاسخی مسیحی به کتاب De amicita {در باب دوستی} سیسرون (43 ـ 106 ق. م) است. پیتر لسلی (وفات 1182) سیسترسی دیگر در رساله اش، در باب وجدان، رابطه میان حیات طیبه را با وجدان مهذب راهبانه شرح و بسط می دهد.
فرانسیسیان و تأکید بر حیات مسیحانه و یکی شدن با مسیح
قرن دوازدهم، نشان از پیداش سنت عرفانی دیگری نیز دارد که بر حیات مسیحانه و یکی شدن با مسیح تکیه داشت. در این سنت، با نفوذترین چهره قدیس فرانسیس آسیزی (2/1181ـ 1226) است. فرانسیس و پیروان اولیه اش، با طرد متاع دنیوی و در پیش گرفتن فقر مطلق، خود را تجسم بخش آن شکلی از زندگی می دانستند که عیسی در {انجیل} متی 22 ـ 16: 19 بدان توصیه کرده است. از نظر فرانسیسیان اولیه این زندگی مستلزم دوره گردی برای وعظ کردن و گذران زندگی تنها از طریق صدقات بود. فرانسیس همچنین احساس یکی بودن بارزی با تمامی موجودات داشت. این احساس یکی بودن، آنقدر کامل بود که گفته می شد وی به طرز معجزه آسایی جراحات مسیح، یا زخمهای میخ را به عنوان نقطه اوج تجربه عرفانیش پذیرا گشته است. انواعی از این گرایشها در عرفان اواخر قرون وسطی، با یکدیگر ترکیب یافتند، به ویژه در آلمان که سنت عرفانی غنی در راینلند پدید آمد که از الهیات عرفانی مایستر اکهارت که پیرو سنت دیونوسیوس کاذب بود تا ریاضت نفس هانیریش سوسو (1295 ـ 1366) امتداد یافته و وارد نهضت اصلاحی اولیه گردید.
شکوفا شدن عرفان اسپانیایی در قرن شانزدهم
تلاقی مشابهی از سنتها کمک کرد تا عرفان اسپانیایی در قرن شانزدهم شکوفا گردد. مشهورترین چهره در این سنت قدیسه ترزا آویلایی (1515 ـ 1582) و قدیس یوحنای صلیبی (1542 ـ 1591) بودند، که هر دو بر تجربه وجد به عنوان نقطه اوج انضباط شدید تأکید داشتند. این جذبه در تمثیلات جنسی شعرهای قدیس یوحنا بیان مناسبی یافت، هرچند که این اشعار را نمی توان خارج از سیاق تفاسیر معنوی همراهشان، به درستی فهمید.
نهضت اصلاحی پروتستان و بحثها در باب شور و شوق
نهضت اصلاحی پروتستان و تجزیه نهایی سنت مسیحی، از قرن شانزدهم به بعد موجب پدید آمدن بحثهایی در باب «شور و شوق» گردید. در مواجهه با تفاسیر رقیب از خواسته های خدا، از امتش، پرسشی که طرح شد این بود که ملاک قاطع مرجعیت چیست؟ اگر مرجعیت در نظام دینی سنتی یا استدلالات پیچیده الهیدانان نیست، در این صورت به نظر می رسد تنها می تواند در شخص الهام شده وجود داشته باشد. انجمن دوستان که حدود 1650 تأسیس گردید و به طعنه به «لرزانها» معروف شدند. صرفا نمونه ای است از گروهی که نظام کلیسای سنتی و اتکا به الهیات را به نفع نور باطن طرد کردند. نوری که به واسطه آن اعضای این انجمن، این رسالت را در خود احساس کردند که باید درباره مسائل مهم با امت رک و بی پروا سخن خود را بگویند. کتاب عقلانیت مسیحیت (1695) جان لاک (1632 ـ 1704) شناخته شده ترین پاسخ به مسائل اخلاقی و عقلی بود که شور و شوق طرح کرد.
در بحث از شور و شوق مجموعه ای از مسائل به هم پیوسته در خصوص معرفت، مرجعیت و تجربه ای که تأثیر مستقیم بر اخلاق دارند، متبلور می شود. یک تجربه عرفانی، مکررا عارف را به شیوه ای خاص از زندگی هدایت می کند. و یا به مجموعه ای از احکام که باید در تقابل با مجموعه ای دیگر صادر شود، اشاره دارد. اما آیا هیچ قید و قیودی برای عارف به عنوان فاعل اخلاقی وجود دارد؟ آیا ملاکهایی برای تمایز نهادن بین تجربه عرفانی حقیقی و فریبنده وجود دارد؟ اهمیت اخلاقی این پرسشها زمانی افزایش می یابد که فرد یا گروه از مرجعیت یک جماعت رسمی دورتر می شود. بدین سان مرجعیت تجربه عرفانی در زندگی عملی، مسأله ای حیاتی در رابطه بین اخلاق و همه انواع عرفان شد.
رابطه تجربه عرفانی با اخلاق
در قرن بیستم، سرمشق رهیافتهای فلسفی انگلیسی ـ آمریکایی به این مسأله، {کتاب} انواع تجربه دینی (1902) ویلیام جیمز (1842 ـ 1910) بوده است، متأسفانه، نتیجه جیمز دایر بر اینکه تجربه عرفانی فقط برای خود عارف به لحاظ معرفتی خود، توجیه گراست، این مسأله را بدون اینکه حل کند، تکرار کرد. زیرا اشاره ای به این ندارد که چگونه این تجربه بنابر ادعا مرجع، وارد زندگی اخلاقی عارف و جامعه اش می شود. سخنان مرسومی که تجربه عرفانی را به عنوان تجربه ای واحد و بیان ناپذیر معرفی می کنند که صرفا پوشیده در زبان یک سنت است، هیچ کمکی به حل مسائل اخلاقی خاص نمی کنند.
ار. سی. زنیر محقق کاتولیک عرفان و ادیان تطبیقی، به سود برتری عرفان خدا باورانه که رو به سوی یک خدای مهربان دارد و در تقابل با صور به لحاظ اخلاقی بی تفاوت یا بالقوه منحط عرفان است، استدلال کرد. رابرت اتیکن آمریکایی، استاد ذن، طرفدار اخلاق «بوم شناسی عمیق» که مبتنی بر آرمان بودیساتوای بودیسم است می باشد، در حالی که آرتور دانتو که موضعی اجمالا کانتی دارد بر این باور است که بیشتر اشکال تفکر دینی غیر غربی، دیدگاههای مابعدالطبیعی را که مستلزم زوال اخلاقند، مسلم فرض می کنند. مناسبات میان اخلاق و عرفان پیوسته در حال تغییرند.
منـابـع
اسکات دیویس- مقاله اخلاق عرفانی در مسیحیت- مترجم مسعود صادقی علی آبادی- سایت باشگاه اندیشه به نقل از فصلنامه متین- شماره 15 و 16
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها