تفکر فلسفی چین در دوران جدید (خردگرایی)
فارسی 5446 نمایش |مابعدالطبیعه
گسترش وسیع «چان» و جذابیت مابعدالطبیعه «هویی یوان» و «دیان دای» در دوره میانه، همین طور علم النفس چان، ترکیبی را به وجود آورد که کنفوسیوسی ها را از خواب طولانی بیدار کرد. در درون خود مکتب کنفوسیوس، قرن ها مساعی دانشوران منحصر به مطالعه متون و تألیف های فحیم و پرشاخ و برگ معلق بود. پس از مدت ها تأخیر، اکنون واکنش آغاز شده بود. در نتیجه در سال های اول سلسله سوگ (960- 1279) کنفوسیوسی ها مسائل جدیدی را مطرح و تلاش کردند تا راه حل های آن ها را بیابند.
با توجه به این که «کتاب تغییرات» در طول اعصار از نفوذ فوق العاده ای برخوردار گشته بود، طبیعتا کنفوسیوسی ها برای گرفتن الهام و کسب حمایت، به آن رجوع کردند، اما به جای آن که همانند دائویی ها این کتاب را برای پیش گویی به کار گیرند، از آن برای مطالعه سرشت و سرنوشت انسان، بر اساس اصل استفاده کردند. سرانجام این حرکت جدید به نام مکتب «سرشت و اصل» (Nature and principle) (سینگ- لی سیوه و یا به انگلیسی «Neo- Confucianism» [مکتب نوکنفوسیوسی] معروف شد.
مردی که این چشم انداز را گشود و مسیر مکتب نوکنفونسیوسی را مشخص کرد، چو دون ای (که چولیان سی نیز نامیده می شود 1017- 1073) بود. او با تبیین فرضیه آفرینش «کتاب تغییرات» بر این عقیده بود که در تحول جهان از «غایت عظما» تا اشیای بی شمار، که از طریق دو قوه یین و یانگ و پنج عامل صورت می گیرد، پنج عامل، اساس تفاوت های اشیا هستند و حال آن که یین و یانگ، قوام بخش واقعیت آن ها می باشند. این دو قوه، در اصل یکی هستند، در نتیجه، کثیر، نهایتا واحد و واحد حقیقتا به کثیر تحلیلی می شود. هم واحد و هم کثیر از شئون وجودی متناسب با خود برخوردار هستند. سرشت و سرنوشت انسان و اشیا متناسب با شئون (و یا اوضاع) گوناگون آن ها خواهد بود؛ مشروط به این که همه آن ها از اصل کلی پیروی کنند. این، نظریه اصلی مکتب نوکنفوسیوسی برای قرون آینده بود. تاثیر فلسفه بودایی «یکی در همه و همه در یکی» در این نظریه انکارناپذیر است.
مکتب نوکنفوسیوسی خردگرایانه
مکتب نوکنفوسیوسی در دو مسیر مختلف پیشرفت کرد: یکی مکتب خردگرایانه «اصل» (rationalistic school of principle) و دیگر مکتب ایدئالیسی «ذهن».
فلسفه چنگ- چو
شخصیت های اصلی در جنبش خردگرایی، چنگ اول (چنگ اول- چوان 1033- 1107) بود، که مفاهیم اصلی را تنظیم و براهین اساسی را آماده ساخت و دیگر جو سی (1130- 1200) که آن ها را تکمیل و اصلاح کرد و مکتب نوکنفوسیوسی را به یک کل منظم خردگرایانه تبدیل نمود. هسته مرکزی این مکتب، تصور آن از مفهوم «اصل» (لی) است. دیگر مفاهیم اصلی عبارتند از: «غایت عظما»، قوه مادی، سرشت انسان و اشیا، تحقیق اشیا، و ویژگی اخلاقی انسانیت یا «ژن».
اندیشه «اصل» که در مکتب کنفوسیوسی باستان ظاهرا غایب بود، احتمالا از مکاتب نودائویی و بودایی اقتباس شده است. در صورت صحت این احتمال، کنفوسیوسی ها این اندیشه ها را برای مقابله با آن ها به خدمت گرفتند. از نظر نوکونفوسیوسی های دودمان سونگ، هم لاجود دائویی و هم خلا یا تهی بودایی بیش از حد، انتزاعی بودند؛ ولی دیدگاه اصل آن ها عینی بود. چنگ اول به کرات می گفت: برا آن که یک شیء وجود پیدا کند، ابتدا باید اصل آن تحقق داشته باشد؛ یعنی قانونی که آن شیء مطابق آن به وجود خواهد آمد. اصل، معین، درست، خود آشکار و خودکفا است که در هر شیء و همه اشیا هست، به عبارت دیگر، هر شیء خاص دارای اصل معینی است.
نظر به این که تعدد اشیای ممکن الوقوع جهان، نامحدود است، تعداد اصل های بالفعل و بالقوه، نامتناهی است. همان گونه که اشیای جدید پدیدار می شوند، اصل جدید تحقق پیدا می کند. در تولید و تکثیر موجود در جهان، روند نوسازی روزانه هیچ گاه متوقف نمی شود. این خود یک اصل است و همیشه برای آن که شیء جدید ممکن شود، اصل جدیدی وجود دارد، اما همه اصل ها در نهایت یکی هستند که «غایت عظما» نامیده می شود. غایت عظما، به صورت یک جوهر، واحد است، اما به لحاظ کارکرد، در اشیای محسوس فراوان و بی شماری متجلی می شود. غایت عظما در وحدت خویش هم یک اصل و هم سرجمع کامل همه اصول است.
تجلیات غایت عظما وابسته به قوه مادی است که اشیا را عینیت می بخشد. قوه مادی که به شکل یین و یانگ عمل می کند، ماده ای را فراهم می سازد که شیء را عینیت می بخشد. اشیا به دلیل استعدادهای مادی خود، از یکدیگر متفاوت و به علت «اصل» به یکدیگر شباهت دارند.
اصل به نام «غایت عظما» قبل از صورت جسمانی (سینگ- یر شانگ) وجود دارد، در حالی که قوه مادی پس از صورت جسمانی (سیگ- یر- سیا) به وجود می آید. به تعبیر منطقی، اصل مقدم بر قوه مادی است، اما آن طور که جو- سی تأکید می کرد، این دو هیچ گاه از هم جدا نمی شوند. اصل بدون قوه مادی نه ملموس است و نه مشخص. بدون اصل، هیچ قاعده ای وجود ندارد تا قوه مادی بر اساس آن عمل کند. در جهان هیچ گاه قوه مادی ای بدون اصل و یا اصلی بدون قوه مادی وجود نداشته است.
هنگامی که «اصل» در انسان به ودیعه نهاده شد، آن سرشت او شد. سرشت انسان، ذاتا نیک است؛ زیرا «اصل» نیک است و اصل از ان جهت نیک است که منشا همه نیکی ها است. بدی هنگامی به وجود می آید که احساسات برانگیخته و از اصل نحرف می شوند. مکتب نوکنفوسیوسی از این جهت، معتقد به همان آموزه کنفوسیوسی سنتی است که سرشت انسان [ذاتا] نیک است؛ در حالی که احساسات سرچشمه بدی ها است. نوکنفوسیوسی های سلسله سونگ، بین اصل سرشت انسان و تمایلات خودخواهانه انسانی، تمایزی عمیق مطرح کردند.
خواهش های نفسانی را می توان از طریق تربیت ریشه کن کرد و اصل «سرشت» را محقق ساخت. از نظر نوکنفوسیوسی های خردگرا، اولین گام برای تربیت، تحقیق اشیا (کو- وو) بود. بر اساس عقیده چنگ اول، «اصل» در هر پره علف و یا هر درختی موجود است. از این رو، همه اشیا باید تحقیق شوند. شخص می تواند از طریق مطالعه استقرایی و یا قیاسی و مطالعه کتاب ها و یا پرداختن به امور انسانی، تحقیق کند. آن طور که کتاب «علم بزرگ» می آموزد، هنگامی که اشیا تحقیق می شوند، شناخت شخص وسیع، اراده او خالص، احساسات او تصحیحی و حیات فردی مهذب می شود. هر گاه چنین شود، شخص سرشت خود را کاملا رشد داده و سرنوشت خود را به کمال خواهد رساند.
بر اساس فلسفه چنگ- چو، رشد سرشت انسانی با تکامل فردی بازنمی ایستد، بلکه مستلزم همه اشیا است. این همان جایی است که مفهوم «ژن» مطرح می شود. از نظر چنگ اول، جو- سی و همانند کنفوسیوسی های متقدم، ژن، انسانیت است؛ کیفیتی اخلاقی است که از انسان، یک انسان حقیقی می سازد.
اما نوکنفوسیوسی ها، تحت تاثیر آموزه کنفوسیوسی صد ساله وحدت انسان یا طبیعت و نیز مراتب کیهان شناختی اخلاق بودایی، اندیشه ژن را برای همه اشیا به کار گرفتن و معتقد شدند که انسان از طریق آن می تواند «با آسمان، زمین و همه اشیا پیکر واحدی را به وجود آورد.» علاوه بر این، آن ها با تفسیر این واژه در معنای دیگرش که بذر یا رویش است، نکته تازه ای را به «ژن» اضافه کردند. بنابراین، ژن را به معنای ویژگی اصلی آسمان، زمین و تولید و تکثیر اشیا دانستند. این ویژگی حیات بخش، بالاترین خبر و ذاتی سرشت انسان است. وظیفه انسان این است که این ویژگی را رشد داده و به کار اندازد. مکتب نوکنفوسیوسی به موضوع اصلی و دل مشغولی اخلاقی و اولیه کنفوسیوسی بازگشت و به آن معنای تازه ای بخشید.
همان گونه که قبلا اشاره شد، جو سی و چنگ اول، شخصیت های اصل نوکنفوسیوسی خردگرا بودند. با این همه، برادر بزرگتر چنگ اول، یعنی چنگ هائو، عموی آن ها چنگ چانگ زای و شائویانگ همراه چنگ اول و جو دون ای، پنج استاد مکتب نوکنفوسیوسی سونگ اولیه، نامیده شده اند که به نحو قابل ملاحظه ای به آن کمک کردند.
چنگ هائو (Ch’eng Hao)
چنگ هائو (چنگ مینگ- دائو 1032- 1085) در بسیاری از نظریات با برادرش هم عقیده بود. این دو، حقیقتا رهبران همزاد این مکتب در مرحله شکل گیری آن بودند. در حالی که چنگ اول بر مفهوم اصل به مثابه واحد و بر مظاهر آن در حکم کثیر تاکید می کرد، چنگ هائو بر اصل، در مقام تولید و تکثیر تکیه داشت. او روح حیات را در همه اشیا مشاهده می کرد. و این مسئله بیشتر از خصوصیات عقلانی دیگر اشیا او را تحت تاثیر قرار می داد. علاوه بر این، از نظر چنگ هائو، برترین اصل، اصل «طبیعت» بود که خودش این مفهوم را ابداع کرده بود. او عقیده داشت که اصل، چیزی بیش از مبنای عقلانی وجود است. آن اصل «طبیعت» و حقیقت بدیهی عامی است که بر تمایز درستی از نادرستی و ضرورت نیکوکاری حکم می کند. او به جای آن که توجه خویش را بر تحقیق اشیا متمرکز سازد، آن را در جهت آرامش ذهن، متمرکز ساخت. تنها هنگامی که ذهن، آرام است (یعنی از خودخواهی، فریب کار و تلاش آگاهانه آزاد است) می تواند آرامش داشته باشد. در این صورت، شخص می تواند همان طور که اشیا رخ می دهند در برابر آن ها واکنش نشان دهد و طبیعتا بین درون و برون توازنی را به وجود آورد.
چنگ هائو، شناخت ماهیت ژن را مهم ترین مسئله تلقی کرد. شخصی که از چنین شناختی بهره مند شود، از همه تضادهای بین خود و دیگران رهایی می یابد و می تواند با همه اشیا، پیکر واحدی را تشکیل دهد. به راحتی می توان دید که اگرچه، چنگ هائو در بسیاری از موضوعات با برادرش اختلاف دارد، اما با حرارت و معنویتی که به مکتب نوکنفوسسیوسی بخشید، آن را تقویت نمود.
چانگ زای (Chang Tsai)
بر خلاف برادران چنگ، چانگ زای (چانگ هنگ- چو 1020- 1077) اصل را نه به نحو فوق و یا متفاوت از قوه مادی، بلکه مانند قانونی که قوه مادی مطابق آن عمل می کند، در نظر گرفت. او قوه مادی را با «غایت عظما» یکی انگاشت و یین و یانگ را صرفا دو جنبه قوه مادی دانست. قوه مادی در مقام جوهر و پیش از وقوع ترکیب، «تهی بزرگ» (تای- سیو) است و در مقام علم، در فعالیت و سکون، ترکیب و عدم ترکیب و مانند آن «هماهنگی بزرگ» است. اما این دو در مقام «راه» (دائو) یکی هستند. قوه مادی در وضع نهایی خویش، واحد است، اما در قبض و بسط خود و حالاتی از این قبیل، در امور کثیری متجلی می شود. به همین نحو نیز در اخلاق، ژن حقیقتی واحد است، اما با به کار بستن آن در روابط انسانی مختلف، همانند فروتنی فرزندان نسبت به والدین و احترام برادرانه به برادران و غیره، کثرت می یابد. حمایت چان زای از مفهوم تهی، دائویی تر از آن بود که برای رفقای نوکنفوسیوسی او جذابیت داشته باشد، اما تبدیل امروزه وحدت و کثرت به بنیان مابعدالطبیعه اخلاق کنفوسیوسی، به تعبیر جوسی «کمکی بزرگتر به مکتب کنفوسیوس» نمود.
شائو یونگ (shao Yung)
شائو یونگ (1011- 1077) با معاصران خود در این امر توافق داشتند که اصول برتری وجود دارند که بر جهان حاکمند. اما او این مطلب را نیز اضافه نمود که آن ها را می توان با روابط اعداد مشخص کرد. در جهان شناسی او، تغییر از روح ناشی می شود؛ روح عدد را به وجود می آورد، عدد صورت را و صورت اشیای عینی را.
نظر به این که «غایت عظما» چهار صورت یین و یانگ اصلی و فرعی را به وجود می آورد، شائو یونگ نیز از عدد چهار برای طبقه بندی همه پدیده ها استفاده کرد. در طرح او چهار فصل، چهار جرم آسمانی، چهار نوع فرمانروا و چهار مرحله تاریخ و غیره وجود دارد. به دلیل این که ساختار جهان ریاضی وار است، عناصر جهان را می توان محاسبه کرد و به نحو عینی آن ها را شناخت. بهترین راه برای شناخت این است که «با اشیا از آن حیث که اشیا هستند، نظر شود.» همه این ها نظریات بدیعی در مکتب نوکنفوسیوسی بودند که شائو یونگ را از دیگران جدا می کرد. او به اندازه سایر نوکنفوسیوسی ها به مسائل اساسی از قبیل: اصل، سرشت و سرنوشت، دلبستگی داشت. با وجود این، به ندرت مسائل اجتماعی و اخلاقی را مورد بحث قرار داد و نگرش کلی متافیزیکی وی به نهان گرایی دائویی نزدیک تر از آن بود که بتوان آن را بخشی از جریان اصلی مکتب نوکنفوسیوسی خردگرا به حساب آورد.
منـابـع
نینیان اسمارت- سه سنت فلسفی- ترجمه ابوالفضل محمدی- صفحه 174-183
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها