شخصیت و اندیشه های الهیاتی شلایرماخر (مسیح شناسی)
فارسی 5801 نمایش |کیش مدرن
مسیح شناسى مبتنى بر آگاهى، که از سوى شلایرماخر ارائه شد، از آغاز، شدیدا مورد اعتراض قرار گرفت: آیا وحى خدا در اینجا به حالتى از آگاهى و احساس انسانى تبدیل نمى شود؟ آیا اعتقاد به مسیح به صورت نوعى امکان انسانى عام و روشنگر در نمى آید؟ آیا عیسى مسیح در این صورت باز هم یک هویت عینى تاریخى که متمایز از احساس پرهیزکارانه است، باقى مى ماند؟ یا آیا مسیح شناسى در روان شناسى منحل مى شود، یعنى نوعى روان شناسى مسیح شناختى عام به جاى مسیح شناسى تاریخى عینى؟ و در کل، آیا این الوهیت مسیح نیست که در نهایت به حساب آورده نمى شود؟
شلایرماخر، پس از خطابه ها و تک گویى ها، دیدگاه مسیح شناسانه خود را در یک اثر منظوم و الاهیاتى به نام شب کریسمس توضیح مى دهد; اثرى که به صورت «گفتگو» تألیف، و در سال 1805 منتشر شد. یک سال قبل از آن، شلایرماخر به عنوان استاد برجسته الاهیات کلیساى اصلاح شده و واعظ دانشگاه به دانشگاه هاله دعوت شده و بدین ترتیب، از تبعید در اشتولپ رهایى یافته بود. در گفتگوى او، که در جشن خانوادگى کریسمس همراه با موسیقى، سرود و غذا صورت مى گیرد، به تقلید از محاورات افلاطون، طرف هاى گوناگون گفتگو، که وى به همه آنان همدلانه دریافت باطنى را تقدیم مى کند، نشان مى دهند که تجربه کریسمس و شخص مسیح را چقدر متفاوت درک مى کنند. حتى اینک نیز در این باره بحث است که اگر شلایرماخر خود را یکى از طرف هاى گفتگو مى داند، آن کدام طرف است.
الاهیات جزمى شلایرماخر
در سال هاى بعد، فرصت زیادى وجود نداشت تا وى مسیح شناسى خود را روشن سازد. در 1806 که ناپلئون پروس را در شهر ینا شکست داد، هاله را نیز تصرف و دانشگاه را تعطیل نمود. شلایرماخر، که اساسا دلبسته انقلاب فرانسه بود، تحت فشار رویدادها، از جهان وطنى رمانتیک به میهن دوستى پروسى مسیحى روى آورد. در این زمان، وى به همراه رهبران اصلاحات پروس (به ویژه به همراه فرایهر فوم اشتاین بر روى اساس نامه جدیدى براى کلیساى پروس) مشغول به کار بود، به مأموریت هاى سرى مى رفت، داوطلبان را براى خدمت نام نویسى مى کرد، و در تمام این امور، به ایجاد تغییر اساسى در اوضاع سیاسى مناطق تحت رهبرى پروس امیدوار بود، اما به زودى آشکار شد که این امیدى بیهوده بود. با این حال، پیوند مسیحیت و میهن دوستى که وى حتى در موعظه ها ابراز مى کرد، براى پروتستان هاى آلمانى فایده اى در بر نداشت.
هنگامى که هاله به قلمرو پادشاهى وستفالیا که توسط ناپلئون ایجاد شده بود، ملحق گردید، شلایرماخر در سال 1807 به برلین، شهرى که وى قبلا در آن، در ازاى حقوقى ناچیز، تاریخ و فلسفه را به طور خصوصى درس مى داد، عزیمت کرد، درس گفتارهاى خود را براى افراد فرهیخته دنبال مى کرد، به کار براى «حزب میهن پرست» ادامه داد، به عنوان روزنامه نگار فعالیت هاى زیادى مى کرد و در مباحثات مربوط به راه اندازى دوباره دانشگاه برلین (که مدلى براى اصلاح دانشگاه آلمان در قرن نوزدهم بود) مشارکت داشت. از دیدگاه وى، مشخصه دانشگاه در اساسنامه اش باید استقلال، آزادى روح و عدم وابستگى به دولت باشد. سپس پى در پى به مقام هایى افتخارى نایل آمد که چارچوب فعالیت وى را در برلین مشخص مى کنند: در 1809، واعظ کلیساى تثلیث و اقدام به ازدواج; 1810، استاد ممتاز دانشگاه; 1811، عضو فرهنگستان علوم پروس; در سال هاى بعد چندین بار رئیس دانشکده الاهیات.
در آن زمان، او کتاب کلیات موجز پژوهش الاهیاتى در قالب سخنرانى هاى مقدماتى (1811) را نگاشت. از 1810 تا 1814، وى عضو کمیسیون آموزش و پرورش در وزارت کشور در باب اصلاح مدارس پروس بود. اما در دوره بازسازى، اشخاص واپس گرا به او به عنوان اینکه خواهان انقلاب است، بدگمان شدند و در 1814 به دلیل آنکه در بحث هاى خود از حکومت مبتنى بر قانون اساسى دفاع مى کرد، از کار برکنار شد. سخنرانى هاى شلایرماخر در هاله و برلین مقدمات کافى براى نگارش شاهکار الاهیاتى وى را فراهم آورده بود; کتابى که مقدر بود که به مهمترین الاهیات جزمى عصر مدرن تبدیل شود. با این حال، وى از تعبیر «الاهیات جزمى» به طور سنجیده اجتناب ورزید و به جاى آن، عنوان ایمان مسیحى را برگزید، اما اینک با افزوده اى مهم، «که پیوسته بر حسب اصول کلیساى پروتستان تشریح شود.» این اثر، الاهیاتى نظام مند با ساختارى هنرمندانه است که به دلیل بى همتایى و تفاوت بدیع آن یقینا مى توان آن را در کنار جامع الاهیات توماس آکوئیناس و احکام کالون قرار داد. این شاهکار درصدد است که هم زمان (به شیوه خاص خود) باورکردنى و پرهیزکارانه، نقادانه و عقلانى باشد.
مقایسه آموزه هاى مدرن ایمان شلایرماخر
بدین ترتیب، آموزه هاى مدرن ایمان که شلایرماخر ارائه مى کند هم با جامع هاى قرون وسطایى تفاوت دارد و هم با اصول اعتقادى متعارف نهضت اصلاح دینى که ایمان را اساسا اعتقاد به حقیقت داشتن واقعیت هاى عینى وحیانى خاص یا حقایق ایمانى مى داند. در مقایسه، اثر شلایرماخر:
اولا داراى ساختارى کاملا تاریخى است: زیرا از نظر آن، الاهیات جزمى (که گفته مى شود هم با نص گرایى و هم با عقل گرایى مخالف است) علم آموزه مسیحى (على الظاهر) ابدى و نامتغیر نیست، بلکه «علمى است که آموزه هاى رایج در کلیساى مسیحى را در هر زمان خاصى نظام مند مى سازد.»
ثانیا داراى شکل کلیساى جهانى است: اشاره به «کلیسا» مسلما به معناى مرجعیت تعلیمى کلیسا نیست، بلکه به معناى اعتقادنامه هاى کلیساها و سند اساسى آنها، کتاب مقدس، است. در اینجا شلایرماخر گمان نمى کرد که اختلاف نظر میان آموزه هاى لوترى و کالونى (بر خلاف تضاد آیین پروتستان و آیین کاتولیک) موجب انشعاب در کلیسا شود. شلایرماخر بیش از هر کس دیگرى براى اتحاد کلیساى لوترى و کلیساى اصلاح شده (کالونى) سخن گفت، که این موضع در جشن نهضت اصلاح دین در سال 1817 همراه با آیین هاى عشاى ربانى مشترک در پروس مطرح شد. او ایمان مسیحى خود را اصول اعتقادى اتحاد مى دانست.
ثالثا مرتبط با تجربه است. شلایرماخر، بنا به عادتش، از تجربه دینى، تمایل یا آگاهى مسیحیان، پرهیزگارى جامعه مسیحى، و خلاصه، از خودآگاهى پارسایانه انسان (که به هرحال، جمعى و عمومى است) آغاز مى کند. بیانات جزمى کتاب مقدس و سنت را یقینا نمى توان اثبات کرد، اما شلایرماخر مى تواند به درستى ادعا کند که در سنت مسیحى قرار گرفته است; زیرا وى آشکارا با توجه به جامعه ایمانى، یعنى جامعه مسیحى به الاهیات مى پردازد، هرچند نه براى آنکه دین آن را اثبات کند، بلکه بدان جهت که نهانى ترین گوهر آن را به شیوه نقادانه و سازنده قابل فهم سازد. از این رو، درج سخنان آنسلم در صفحه عنوان ایمان مسیحى وى صرفا زینتى برگرفته از سنت نیست، بلکه بیانگر آگاهى از سنت است: «من تلاش نمى کنم که معرفت یابم تا ایمان آورم، بلکه ایمان مى آورم تا معرفت یابم; زیرا هر کس که ایمان ندارد، احساس نخواهد کرد، و هر کس که احساس نکند، معرفت نخواهد یافت.»
گوهر مسیحیت بر اساس ایمان مسیحى شلایرماخر
تعریف مشهور شلایرماخر چنین است: «مسیحیت، دین یکتاپرستى است که به نوع غایت شناسانه دین تعلق دارد و وجه تمایز آن از دیگر ادیان آن است که در آن، همه چیز با نجات که توسط عیساى ناصرى تحقق مى یابد، مرتبط است.» برای درک این تعریف از گوهر که تعریفى سهل و ممتنع است، باید چهار نکته ذکر شود:
1- در سه مرحله تحول دینى، که از نظر شلایرماخر بدیهى است، یعنى بت پرستى، چندگانه پرستى و یکتاپرستى (که در عصر روشنگرى عموما از آن جانبدارى مى کردند)، مسیحیت در بالاترین سطح قرار مى گیرد، نه تنها به عنوان یک دین «زیباشناسانه» (دین طبیعت یا سرنوشت)، بلکه به عنوان دینى که از نظر «غایت شناختى» با طبیعت انسانى سازگار است، یعنى داراى غایتى است و بنابراین دینى اخلاقى و فعال است.
2- ویژگى «متمایز» مسیحیت، که آن را از همه ادیان دیگر ممتاز مى سازد، در خصلت طبیعى و عقلانى آن نیست، بلکه در ویژگى نجات بخشى آن است: همه چیز تحت تأثیر تقابل اساسى گناه و فیض قرار دارد و دقیقا بدین طریق همه چیز به «واسطه»، یعنى عیساى ناصرى، مرتبط است.
3 - از نظر شلایرماخر، اظهارات مسیح شناسانه در نقطه اى قرار دارد که در اصول اعتقادى راست کیشانه، به بحث درباره کتاب مقدس پرداخته شده است. از نظر شلایرماخر، جایگاه محورى شخص عیسى مسیح در مسیحیت امرى گریز ناپذیر است!
4- آغازگاه روش شناختى و بنیادى نیز همچنان در آگاهى دینى محفوظ مى ماند: شلایرماخر از داستان واقعى عیساى ناصرى آغاز نمى کند، بلکه از «آگاهى» پارسایانه مسیحى ما، یعنى آگاهى جامعه کلیسایى، نسبت به نجات از طریق شخص عیسى مسیح آغاز مى کند.
مسیح، حقیقتا انسان
یک مشکل درباره مسیح شناسى مبتنى بر آگاهى شلایرماخر این بود که آگاهى پارسایانه همواره فقط دور خود مى گردد و هیچ متعلق حقیقى ندارد. به نظر مى رسد که به این مشکل در ایمان مسیحى پاسخ داده شده است. بى تردید مسیح شناسى شلایرماخر صرفا یک اصل مسلم در مورد آگاهى پارسایانه نیست، یعنى صرفا تصور پیچیده اى درباره ایمان درونى نیست; زیرا نمى توان این واقعیت را نادیده گرفت که آگاهى مسیحى و به طور کلى مسیحیت بدون شخصیت تاریخى عیساى ناصرى به عنوان منشأ تاریخى آن، غیر قابل تصور است. از این رو، در هسته مرکزى مسیحیت نه یک مفهوم کلى یا آموزه اخلاقى، بلکه شخصیتى تاریخى و تأثیر نجات بخش او بر انسان ها و تاریخ پس از وى قرار دارد. بدین ترتیب، مسیح محورى ایمان مسیحى (و تصویر مسیح در موعظه هاى شلایرماخر) نتیجه نظرپردازى شلایرماخر نیست، بلکه نتیجه تاریخ خود عیسى مسیح و امور ناشى از آن است.
از نظر شلایرماخر، این شخصیت تاریخى، در حد یک «رخداد نجات بخش» انتزاعى باقى نمى ماند، بلکه تاریخ وى را مى توان روایت کرد. علاوه بر این، اتفاقى نیست که شلایرماخر به نگارش زندگى مسیح پرداخت; اثرى که عیساى ناصرى را داراى آگاهى راسخ به خدا و دغدغه خاطر براى انسان هاى دردمند ترسیم مى کند. این کتاب یقینا اثرى آرمانى است و تمام آن در راستاى مضمون انجیل یوحنا و آرمان یونانى «سادگى شکوهمند و عظمت بى هیاهو» قرار دارد; اما با این حال، به هیچوجه مطابق با آرمان هاى جامعه بورژواى زمان شلایرماخر نیست. در عین حال، شلایرماخر در ایمان مسیحى خود، به نقد نهضت روشنگرى، مى پردازد، اما آن نقد را برحسب معیارهاى دینى و نه معیارهاى صرفا عقلى به کار مى گیرد و از این طریق، اسطوره زدایى گسترده اى را انجام داد: نه تنها از حکایت هاى عهد قدیم درباره زندگى اولیه نخستین زوج بشرى در بهشت، هبوط آغازین و گناه نخستین، فرشتگان و شیطان ها، معجزه ها و نبوت ها، بلکه از حکایت هاى عهد جدید درباره تولد عیسى از مریم باکره، معجزه هاى طبیعى، زنده شدن دوباره، عروج و پیشگویى بازگشت وى نیز اسطوره زدایى کرد. بنابراین تردیدى نیست که شلایرماخر به عبارت «حقیقتا انسان» مندرج در اعتقادنامه مسیح شناختى سنتى شوراى کالسدون اعتقاد راسخ داشت.
مسیح، حقیقتا خدا نیز
شلایرماخر نیز نمى خواست به راه حل هاى بدعت آمیز در مسیح شناسى بازگردد. به علاوه، او به دلیل برداشت خود، به نحو پیشینى، رویکرد خود را نه تنها به حق از دستیسم (که در آن زمان، فراطبیعت باورى بدان متمایل بود)، آموزه اى که بیانگر یک زندگى خیالى در ذات بشرى عیسى است، بلکه از نازورائیسم (ابیونیتیسم، که در آن زمان خردگرایى بدان نزدیک شد) آموزه اى که زندگى نجات دهنده را به سطح انسان عادى کاهش مى دهد نیز متمایز مى سازد. شلایرماخر، به ویژه در مسیح شناسى، آنگاه که مى کوشد از این تقابل ها فراتر رود، یک «هرنهوتر عالى رتبه تر است.» این وظیفه اى دشوار بود. زیرا دیدگاه مسیح شناسانه سنتى که بنابر آن، «عیسى مسیح یک شخص (الوهى) با دو ذات (یک ذات الوهى و یک ذات بشرى) است»، در فرآیند نهضت روشنگرى بیش از هر چیز دیگر، مورد انتقاد شدید «طرفداران تفسیر الاهیاتى جدید» قرار گرفته بود. عیساى ناصرى در آن زمان به نظر بسیارى از افراد، صرفا انسانى عادى و اصلاحگر یهودى کمابیش انقلابى بود که داراى اصول عقاید و شریعت بود; انسانى که از نظر دیگران یک معلم و اسوه کمال اخلاقى و دینى تلقى مى شد. اما این عقیده از نظر شلایرماخر بیش از اندازه محدود بود; از نظر وى این، دیدگاهى «ضعیف» و «تجربى» در باب نجات بود.
منـابـع
هانس کونگ- متفکران بزرگ مسیحی- گروه مترجمان- قم- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386
محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس- تهران- سمت- 1382
سایت مرکز گفتگوی ادیان- مقاله شخصیت و اندیشه های شلایرماخر
تونی لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- نشر و پژوهش فرزان روز- 1380 ش
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها