هجرت و جهاد در قرآن

English فارسی 3244 نمایش |

چهار گروه مختلف
مسلمانان امت واحده اند و فرقى میان نزدیک و دور و هموطن و غیر هموطن نیست. مهاجران و انصار برادرانند و دوستان. بارزترین مصادیق این امر همان مسلمانانى هستند که از مکه به مدینه مهاجرت کرده اند مصادیق دیگر آن افرادى از جنبشهاى آزادى بخش اسلامى هستند که از بلاد خود که در زیر سیطره طاغوت است مهاجرت مى کنند تا در جایهایى دیگر در راه خدا و براى نجات دیگر بندگان خدا از شر طاغوت مبارزه کنند. اینان انصار رسول الله هستند از مسلمانان مدینه که به پیشباز مجاهدان آمدند و هر چه مال و امکانات داشتند، در راه ایشان بذل کردند. آنچه اینان را به یکدیگر مربوط مى سازد ایمان است و آنچه به هم پیوند مى دهد کلمه توحید. ایمان به توحید از آنان یک امت واحد مى سازد به گونه اى که میانشان هیچ فرقى نیست. مهاجران را حقى است که خانمان رها کردند و تا عقیدت خویش برهانند رنج سفر بر خود هموار نمودند و انصار را حقى است که در تقویت جنبش اسلامى از جان و مال دریغ نورزیدند. اما آنان را که هم چنان در وطن خویش ماندند یا محکوم نظام طاغوت شدند در عضویت امت اسلامى حقى نیست ولى این امت است که باید براى رهایى آنان از زیر یوغ طاغوت و از چنگال ستم او تلاش ورزد و کوشش کند. در آخرین آیات سوره ی انفال، نظام جامعه اسلامى از نظر پیوندهاى مختلف بیان شده است، زیرا برنامه "جنگ" و "صلح" مانند سایر برنامه هاى عمومى بدون در نظر گرفتن یک پیوند صحیح اجتماعى ممکن نیست. سخن از پنج گروه که چهار گروه آن از مسلمانان و یک گروه از غیر مسلمانانند به میان آمده است: آن چهار گروه عبارتند از:
1- مهاجران نخستین. 2- انصار و یاران مدینه. 3- آنها که ایمان آوردند ولى مهاجرت نکردند. 4- آنها که بعدا ایمان آوردند و به مهاجران پیوستند.
در آیه ای در قرآن می فرماید: «إن الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله و الذین آووا و نصروا أولئک بعضهم أولیاء بعض؛ کسانى که ایمان آوردند و مهاجرت کردند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد نمودند و کسانى که پناه دادند و یارى کردند اولیاء و هم پیمان و مدافعان یکدیگرند.» (انفال/ 72) در این قسمت از آیه اشاره به دو گروه "اول" و "دوم" شده است، یعنى مؤمنانى که در مکه ایمان آورده بودند و پس از آن به مدینه هجرت کردند، و مؤمنانى که در مدینه به پیامبر ایمان آوردند و به یارى و حمایت او و مهاجران برخاستند، و آنها را اولیاء و حامیان و متعهدان در برابر یکدیگر معرفى مى کند. جالب توجه اینکه براى گروه نخست چهار صفت بیان کرده اول ایمان، دوم هجرت، و سوم جهاد مالى و اقتصادى (از طریق صرف نظر کردن از اموال خود در مکه و یا صرف کردن از اموال خویش در غزوه بدر و مانند آن) و چهارم جهاد با خون و جان خویش در راه خدا و در مورد "انصار" دو صفت ذکر شده نخست "ایواء" (پناه دادن) دوم یارى کردن و با ذکر جمله "بعضهم أولیاء بعض" همه را در برابر یکدیگر متعهد و مسئول مى داند. در حقیقت این دو گروه در بافت جامعه اسلامى یکى به منزله "تار" و دیگرى به منزله "پود" بود و هیچکدام از دیگرى بى نیاز نبود.
سپس به گروه سوم اشاره کرده، مى گوید: «و الذین آمنوا و لم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شی ء حتى یهاجروا؛  آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند و به جامعه نوین شما نپیوستند هیچگونه ولایت و تعهد و مسئولیتى در برابر آنها ندارید تا اقدام به هجرت کنند.» و در جمله بعد تنها یک نوع حمایت و مسئولیت را استثنا کرده و آن را در باره این گروه اثبات مى کند و مى گوید: «و إن استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر؛ هر گاه این گروه (مؤمنان غیر مهاجر) از شما به خاطر حفظ دین و آئینشان یارى بطلبند (یعنى تحت فشار شدید دشمنان قرار گیرند) بر شما لازم است که به یارى آنها بشتابید.» «إلا على قوم بینکم و بینهم میثاق؛ مگر زمانى که مخالفان آنها جمعیتى باشند که میان شما و آنان پیمان ترک مخاصمه بسته شده.» و به تعبیر دیگر لزوم دفاع از آنان در صورتى است که در برابر دشمنان مشترک قرار گیرند اما اگر در برابر کفارى که با شما پیمان بسته اند واقع شوند احترام به پیمان از دفاع از این گروه بی حال لازمتر است! و در پایان آیه براى رعایت حدود این مسئولیتها و دقت در انجام این مقررات مى گوید «و الله بما تعملون بصیر؛ و خداوند به آنچه انجام مى دهید بصیر و بینا است.» (انفال/ 72)
همه اعمال شما را مى بیند و از تلاشها و کوششها و مجاهدتها و احساس مسئولیتها آگاه است، همچنین از بى اعتنایى و سستى و تنبلى و عدم احساس مسئولیت در برابر این وظائف بزرگ با خبر مى باشد!
در آیه دوم به نقطه مقابل جامعه اسلامى، یعنى جامعه کفر و دشمنان اسلام اشاره کرده و مى گوید: «و الذین کفروا بعضهم أولیاء بعض؛ آنها که کافر شدند بعضى اولیاى بعضى دیگرند.» یعنى پیوند آنها تنها با خودشان است، و شما حق ندارید با آنها پیوندى داشته باشید، و از آنها حمایت کنید و یا آنها را به حمایت خود دعوت نمائید، نه به آنها پناه دهید و نه از آنها پناه بخواهید، و به طور خلاصه آنها نباید در تار و پود جامعه اسلامى داخل باشند، و نه شما در تار و پود جامعه آنها. سپس به مسلمانان هشدار مى دهد که «إلا تفعلوه تکن فتنة فی الأرض و فساد کبیر؛ اگر این دستور مهم اسلامى را نادیده بگیرید، فتنه و فساد عظیمى در زمین و در محیط جامعه شما به وجود خواهد آمد.» (انفال/ 73) چه فتنه و فسادى از این بالاتر که خطوط پیروزى شما محو مى گردد و دسائس دشمنان در جامعه شما کارگر مى شود، و نقشه هاى شوم آنها در راه برانداختن آئین حق و عدالت از نو جان مى گیرد.
در آیه بعد بار دیگر روى اهمیت مقام مهاجران و انصار و موقعیت و تاثیر و نفوذ آنها در پیشبرد اهداف جامعه اسلامى تکیه کرده و از آنها به اینگونه تقدیر مى کند: «و الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله و الذین آووا و نصروا أولئک هم المؤمنون حقا؛ آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند و آنها که پناه دادند و یارى کردند، مؤمنان حقیقى و راستین هستند.» زیرا در روزهاى سخت و دشوار و ایام غربت و تنهایى اسلام هر یک به نوعى به یارى آئین خدا و پیامبر (ص) شتافتند. و «لهم مغفرة و رزق کریم؛ آنها به خاطر این فداکاریهاى بزرگ آمرزش و روزى شایسته اى خواهند داشت.» (انفال/ 74) هم در پیشگاه خدا و جهان دیگر از مواهب بزرگى برخوردارند و هم بهره اى شایسته از عظمت و سربلندى و پیروزى و امنیت و آرامش در این جهان خواهند داشت.
در آخرین آیه، به چهارمین گروه مسلمانان یعنى "مهاجران بعدى" اشاره کرده مى گوید «و الذین آمنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معکم فأولئک منکم؛ آنها که بعد از این ایمان بیاورند و هجرت کنند و با شما در جهاد شرکت جویند آنها نیز از شمایند.» یعنى جامعه اسلامى یک جامعه مدار بسته و انحصارى نیست، بلکه درهایش به سوى همه مؤمنان و مهاجران و مجاهدان آینده نیز گشوده است، هر چند مهاجران نخستین مقام و منزله خاصى دارند، ولى این برترى به آن معنى نیست که مؤمنان و مهاجران آینده که در زمان نفوذ و پیشرفت اسلام به آن گرویدند و به سوى آن آمدند، جزء بافت جامعه اسلامى نباشند. در پایان آیه اشاره به ولایت و اولویت خویشاوندان نسبت به یکدیگر کرده، مى گوید: «و أولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض فی کتاب الله؛ خویشاوندان (نیز) نسبت به یکدیگر و در احکامى که خداوند بر بندگانش مقرر داشته اولویت دارند.» و در آخرین جمله این آیه که آخرین جمله سوره انفال است، مى فرماید «إن الله بکل شی ء علیم؛ خداوند به هر چیزى دانا است.» (انفال/ 75) تمام احکامى را که در زمینه "انفال" و "غنائم جنگى" و "نظام جهاد" و "صلح" و "احکام اسیران جنگى" و مسائل مربوط به"هجرت" و مانند آن در این سوره نازل کرده است همه را روى حساب و برنامه دقیقى بیان نموده که با روح جامعه انسانى و عواطف بشرى و مصالح همه جانبه آنها کاملا منطبق است.
مفسران ذیل این آیه کامل ترین مصداق هجرت و جهاد را شخص امیر المؤمنین (ع) می دانند. به نقل امام صادق (ع) از علی بن ابی طالب (ع) "افضل مناقب" او را خواستند. فرمود: من و عباس و عثمان بن ابی شیبه در مسجدالحرام بودیم. عثمان بن ابی شیبه گفت: پیامبر خدا (ص) به من خزانه، یعنی کلیدهای کعبه را عطا کرد. عباس گفت: پیامبر خدا (ص) به من سقایت و سمت آب رسانی حج گزاران و زائران بیت الله الحرام را واگذار کرد، اما به تو یا علی، چیزی عطا نکرد. در این حال آیه مزبور نازل شد که آیا رتبه ی سقایت و آب دادن به حاجیان و تعمیر کردن مسجد الحرام را با مقام آن کس که به خدا و به روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده (چون علی) یکسان می شمرید؟ هرگز آنها نزد خدا با این یکسان نیست. آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند، آنان را نزد خدا مقام بلندی است.

"هجرت و جهاد"
بررسى تاریخ اسلام نشان مى دهد که این دو موضوع دو عامل اصیل در پیروزى اسلام در برابر دشمنان نیرومند بوده، اگر هجرت نبود اسلام در محیط خفقان آور مکه از میان مى رفت، و اگر جهاد نبود اسلام هیچگاه رشد و نمو نمى کرد. هجرت اسلام را از شکل منطقه اى بیرون آورد و در شکل جهانى قرار داد، و جهاد به مسلمانان آموخت که اگر تکیه بر قدرت نکنند دشمنانى که پایبند منطق و حرف حساب نیستند هیچگونه حقى براى آنها قائل نخواهند شد!. هم اکنون براى نجات اسلام از بن بستها و شکستن موانع مختلفى که دشمنان از هر سو در برابر آن ایجاد کرده اند راهى جز احیاى اصل "هجرت" و "جهاد" نیست، هجرت صداى آنها را به گوش جهانیان می رساند و دلهاى آماده و نیروهاى سازنده و اقوامى را که تشنه حق و عدالتند در اختیار آنها مى گذارد و جهاد به آنها حرکت و حیات مى بخشد و مخالفان لجوجى را که جز منطق زور به گوششان فرو نمى رود از سر راه خود بر می دارد.
در اسلام چند هجرت واقع شد: هجرت مسلمانان مکه به "حبشه" که هم بذر اسلام را در بیرون جزیره عرب پاشید و هم سنگرى براى مسلمانان معدود نخستین در برابر فشار شدید دشمن بود. و هجرت پیامبر و مسلمانان نخستین به مدینه، این مهاجران که گاهى از آنها به مهاجرین بدر تعبیر مى شود اهمیت فوق العاده اى در تاریخ اسلام دارند، زیرا به ظاهر به سوى یک آینده کاملا تاریک حرکت کردند، و در حقیقت براى خدا از همه سرمایه هاى مادى خود چشم پوشیدند. این مهاجران که از آنها به "المهاجرون الاولون" تعبیر مى شود در حقیقت سنگ زیر بناى کاخ پر شکوه اسلام را تشکیل داده بودند، و قرآن از آنها با عظمت خاصى سخن مى گوید چرا که از فداکارترین مسلمانها محسوب مى شدند. و "هجرت ثانیه" که به هجرت گروهى از مسلمانان بعد از صلح حدیبیه و به دست آمدن یک محیط نسبتا امن به دنبال این صلح صورت گرفت گفته مى شود و گاهى به هجرت تمام کسانى که بعد از واقعه بدر تا زمان فتح مکه به مدینه مهاجرت کردند این عنوان گفته مى شود. پس از فتح مکه هجرت به آن صورت سابق یعنى حرکت از مکه به مدینه از میان رفت، زیرا مکه تبدیل به یک شهر اسلامى شد و حدیث "لا هجرة بعد الفتح" که از پیامبر (ص) نقل شده اشاره به همین موضوع است. ولى این سخن به آن مفهوم نیست که مسئله "هجرت" در اسلام به کلى منتفى شد، آن چنان که بعضى پنداشته اند بلکه موضوع هجرت از مکه به مدینه منتفى گشت، و گرنه هر گاه شرائطى همانند شرائط زندگى مسلمانان نخستین پیدا شود قانون هجرت درباره آنها به قوت خود باقى است و تا آن روز که اسلام سراسر جهان را بگیرد برقرار خواهد بود.
متاسفانه امروز مسلمانان بر اثر فراموش کردن این اصل مهم اسلامى غالبا در لاک خود فرو رفته اند، در حالى که مبشران مسیحى و مبلغان فرق ضاله و مذاهب استعمارى بشرق و غرب و شمال و جنوب دنیا مهاجرت مى کنند حتى به میان قبائل وحشى و آدمخوار و حتى به مناطق قطب شمال و جنوب زمین در واقع این دستور از آن مسلمانها است، و عملش از دیگران! عجب تر اینکه در اطراف شهرهاى بزرگ اسلامى روستاهاى زیادى گاهى با فاصله چند فرسخ وجود دارد که از مسائل اسلامى بیخبر و گاهى حتى رنگ یک مبلغ اسلامى را به خود ندیده اند، لذا محیط آنها محیط آماده اى است براى نشو و نماى جرثومه هاى فساد و مذاهب ساختگى و استعمارى، و معلوم نیست مسلمانان امروز که وارث مهاجران اولین هستند چه پاسخى در برابر خدا براى این وضع فراهم ساخته اند؟! گرچه اخیرا حرکتى در این زمینه دیده مى شود. ولى هرگز کافى نیست. به هر حال موضوع هجرت و نقش آن در تاریخ و سرنوشت مسلمانان مهمتر از آن است که با این مختصر بتوان تمام جوانب آن را بررسى کرد.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 7 صفحه 255

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 4 صفحه 89

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 273

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد