وضعیت دین و ایدئولوژی مسیحی (بعد از تکوین دستگاه حکومتی کلیسا)

فارسی 4442 نمایش |

وضعیت دین و ایدئولوژى در قرون وسطى
تا زمانى که سلطه و حکومت به دست غیر دستگاه کلیسا بود این نوع طرز تلقى از وضعیت ایدئولوژیکى در دین مسیحیت روابط سلطه را آسان مى کرد. در شرایط و موقعى هم که حاکمیت بدست دستگاه کلیسا افتاد ارباب و اندیشمندان کلیسا، على رغم تصریح نگاه بدبینانه و منفى متن دین مسیحیت اولیه به اداره این جهان و سرپرستى حوزه حیات دنیوى، دین را در یک وضعیت ایدئولوژیکى قرار دادند که در این مرحله تمام نهادهاى حکومتى، سیاسى، اجتماعى در دست حاکمان کلیسا رنگ ایدئولوژیکى مى گیرد. چنانچه گفته شد در این مرحله ایدئولوژى در وضعیت فعال قرار گرفته و به نفع سلطه ارباب کلیسا تمام مى شود. به همین روى قدرت، تغییرات لازم در بینش هاى سیاسى و اجتماعى براى اصلاح امور را دارا نبود. زیرا دستگاه کلیسا از یک طرف با توجه به متن دینى و متون مقدس دعوت به رهبانیت مى کردند. این باعث تخدیر و تبکیت توده ها مى گشت. در حالى که خود به دین رنگ ایدئولوژى زده بودند آن را در وضعیت فعال و در مسیر آمال شخصى خود گسترش مى دادند. بدون اینکه توده هاى دیندار قدرت انتقاد و سؤال داشته باشند این ایدئولوژیک کردن دین بدست حاکمان و اربات کلیسا به استبداد دینى مى انجامد که همین وضعیت موجب گردیده که همواره عده اى از اندیشمندان معاصر از ایدئولوژیک کردن دین به خاطر وضعیت استبدادى که در گذشته داشته هراس داشته باشند و بر تقبیح و مذمت آن بپردازند. از همین رو است قضاوت افراد همچون پوپر نسبت به ایدئولوژى این است که ایدئولوژى منجر به توتالیتاریسم مى شود. بر اساس این بستر تاریخى مسیحیت در غرب آن را به کل دین ها و مکتب هایى که داعیه ایدئولوژیک بودن را دارند تعمیم مى دهد.

وضعیت ایدئولوژیک کردن دین در کلیسا و دستگاه مسیحیت
بعد از اینکه بیان شد دستگاه دینى مسیحیت اولیه به توجه با قابلیت ها و ظرفیت هاى موجود خود اقتضاى ارائه یک ایدئولوژى دینى (وضعیت فعال) نداشت ولو اینکه بعدا در شکل تحمیل خود در یک بستر ایدئولوژیکى قرار مى گیرد یک وضعیت فعال به خود مى گیرد. سؤال مى شود که چگونه دستگاه کلیسا و نهاد دینى على رغم اینکه در متون مقدس تصریح به دنیاگریزى شده بود. تبدیل به یک دستگاه و نظام ایدئولوژیکى شده و به صورت یک ساختار ایدئولوژیکى تغییر یافت؟ و در نتیجه دستگاه کلیسا یک ساختار حکومتى از نوع سلطنتى تشکیل داد که سلطه اش را به راحتى گستراند. بگونه اى که «وایت هد» در رابطه با عظمت و شکوه سلطه کلیساى کاتولیک در قرون وسطى چنین مى نویسد: «اما در قرون وسطى کلیسا چنان بر فراز سایر مؤسسات قد برافراشته بود، که در رقابت با دولت از آن هم پیش افتاد. بنابراین مشابهت آن با انجمن هاى صنفى دینى و با سایر مؤسسات حرفه اى از قبیل دارالعلم ها تحت الشعاع عظمت آن قرار گرفت. آن کلیسا تا آن حد که مربوط به اروپا بود جهانى و عام بود. یعنى کاتولیک بود. تا فرا رسیدن دوره رنسانس به مفهوم معاصر کلمه در اروپا. هیچ ملتى موجود نبود. اما کلیسا از تماس مرزهاى دول و تمام تقسیمات جغرافیایى بالاتر بود. براى هر نوع استبداد محلى حریف زورمند، و آزادى جهانگیر بود». کلیسا به عنوان تشکیلات سیاسى به میزان بزرگ از امپراطورى موفق تر بود. عاملین آن بهتر تربیت شده بودند با در نظر گرفتن چندین استثناء اصول اخلاقى عالى ترى داشتند. همچنین نفوذ آن به حدودى کشیده بود که امپراطورى هرگز به آن دست نیافت اما روى هم رفته، مساعى که در راه تشکیلات اروپا به میزان عظیم متداول گردید با شکست مواجه شد. در همین رابطه، جى. ان. فیگیس مى گوید: «دستگاه پاپى توانسته است چشمگیرترین نهاد سیاسى تاریخ را گسترش بخشد، نادیده گرفتن این پیشرفت یا قایل شدن نقش فرعى براى آن، نادرست فهمیدن تحولى هزار ساله است».
در رابطه با قدرت و تشکیلات وسیع مسیحیت هنرى لوکاس مى نویسد: «هیچ نهادى در اروپاى سده هاى میانه تأثیرى به نیرومندى کلیساى مسیحى نداشته است. همه کسانى که غسل تعمید مى یافتند و تقریبا همه آنهایى که در خانواده مسیحى زاده مى شدند و در بدو تولد غسل تعمید مى شدند به کلیساى مسیحى تعلق داشتند. کلیسا درباره زندگى ابدى انسان با اطمینانى خلل ناپذیر سخن مى گفت. نظام اخلاقى را مى آموخت که بر همه مناسبات انسانى نافذ بود. چون کلیسا کلام، فلسفه، اخلاق، ادبیات و هنر را پرورش داد، راهبر کار و کوشش فکرى شد». با این وجود آیا این نوع ایدئولوژیک اندیشى از نگاه ارباب کلیسا از متن دینى برگرفته شده بود یا زاییده اندیشه متفکران و سران و رهبران دینى آن زمان است؟ این جاست به این وضعیت کلیسا نمى توان ایدئولوژى دینى (وضعیت فعال) اطلاق کرد. یعنى نمى توان گفت چنین عملکردهایى براساس توصیه ها و تحویزهاى متون مسیحى صورت گرفته است. زیرا ایدئولوژى دینى به معنى حداکثرى را بایستى بتوان از درون مایه هاى دین مسیحیت استنباط کرد. که چنین نبود و نیست. پس مى توان نگاه حداکثرى آن دوره بخاطر توسعه دامنه حکومت کلیسا با بهره گیرى و سوء استفاده از اصول و مفاهیم اخلاقى دین دانست که مى توان آن را ایدئولوژیک کردن دین در عصر مسیحیت اولیه تلقى کرد. در اینجا باید در رابطه وضعیت ایدئولوژیکى دین در غرب مسیحى در آن عصر به خود گرفته است این دو نگاه را از هم تفکیک کرد یعنى 1. ایدئولوژیک بودن دین مسیحى؛ 2. ایدئولوژیک کردن دین مسیحى.

ایدئولوژیک بودن دین مسیحى
در دوره مسیحیت قرون وسطى دستگاه کلیسا با تلقى خاصى که از حکومت و دین داشت، وضعیت ایدئولوژیکى خاصى را بر جامعه تحمیل کرد. که مستقیما از دین استفاده نمى شد که مى توان به آن ایدئولوژیک کردن دین در قرون وسطى تعبیر کرد. بعد از تثبیت این حالت تا عصر رنسانس، دستگاه کلیسا ایدئولوژیک بود یعنى کلیسا تنها در تمام ابعاد زندگى اجتماعى و سیاسى و اقتصادى نظارت فعال داشت بلکه در یک گام فراتر با تدارک یک سیستم فعال حکومتى که آن را به دین نسبت مى داد همه جریان هاى فکرى و عملى را کنترل مى کرد. دستگاه ایدئولوژیک دینى کلیسا تمام رفتارهاى خود را توجیح ایدئولوژیکى مى کرد. نسبت به رفتارها و کنش هاى سیاسى و اجتماعى خود از اعتبار دینى استفاده مى کرد. تا بتواند جریان علمى و فکرى و جنبش هاى سیاسى و اجتماعى که ساز مخالفت مى زدند کنترل کنند.

ایدئولوژیک کردن دین مسیحى
در فرایند ایدئولوژیک کردن دین، توسط حاکمان و امپراطورى مسیحى، انتظارات شخصى و خودسرانه ارباب و حاکمان کلیسا بر ظرفیت موجود دین مسیحى تحمیل شد که متون دین مسیحیت عملا دستخوش یک تفسیر و تأویل عملى جاه طلبانه گشت. هرچند در مجموع این تفسیر و تأویل ها به گردن دین مى گذاشتند البته این تفسیرها و تأویل ها به صورت تفسیر و تأویل خودسرانه اى که بعدا توسط کالون و لوتر به عنوان رهبران نهضت اصلاح دینى در عهد رنسانس رایج شد نبود، زیرا در قرون وسطى حاکمان کلیسا، ایدئولوژیک کردن دین را از تفسیر آزاد متن دینى و همگانى و عمومى کردن قرائت آن دنبال نمى کردند. چنانچه در عصر رنسانس کوتر و کالون آن را دنبال کردند. در قرون وسطى ایدئولوژیک کردن با محور قرار دادن توسعه و حرکت دستگاه کلیسا و مسیحیت به سمت و جهت قداست دین و رعایت حرمت و حریم آن و حاکمان آن بود. برخلاف دوره رنسانس که در آن نفى قدسیت و شکستن حریم قدسى به عبارتى تزلزل جایگاه مفاهیم متافیزیکى شروع و آغاز مى گردد. از این روى این وضعیت ایدئولوژیکى دستگاه کلیسا، هر چند خود تبدیل به یک سیستم حافظ منافع شخصى ارباب کلیسا شده بود اما اعتبار و قداست و جایگاه رفیع قدسى آن تزلزل نکرده بود. در واقع در این نوع وضعیت ایدئولوژیکى دین با بهره گیرى از اعتبار دین آن را تبدیل به یک دستگاه محافظه کار کرده بود که رفتارها و کردارهاى ناشایست خود از ناحیه دین توجیه ایدئولوژیکى مى کردند. وایت هد در این رابطه مى نویسد: «در قرون وسطى مسیحیت که تحت نظامات کلیسائى بود این افتخار مسلم را بدست آورد که به عنوان نیروى فعالى شناخته شد که به سوى دریافت هاى عالى تر پیش مى راند. بدبختانه، بر طبق عادات کلیه نظامات مسیحیت نیز خود را با محیط خود انس داد. به جاى آنکه آلت پیشرفت باشد، آلت محافظه کارى شد. پس از دوران کوتاهى که کارمایه آن صرف پیشرفت مى شد کلیساهاى اصلاحى باز هم همان تکلیف بت پرستى را پذیرفتند. روى هم رفته نظامات مذهبى را که خوب مستقر شده باشند مى توان در عداد نیروهاى محافظه کار جامعه به حساب آورد. این نظامات اندکى پس از تشکیل خود پشتیبان عمده چیزى مى شود که کلمان (Giuliodemedtci clement پاپ از 1532 تا 1534) آن را «رسم مشترک» نامیده است». مى توان تعبیرى که «کلمان» به وضعیت حاکم بر مسیحیت قرون وسطى مى کند یعنى «رسم مشترک» آن را ایدئولوژیک کردن دین تلقى کرد. هر چند گفته وایت هد در رابطه با نظامات مذهبى به صورت عمومى و کلى نمى توان پذیرفت و نمى توان تجربه تلخ نظام مذهبى مسیحیت را به دیگر مذاهب از جمله اسلام تعمیم داد. در واقع رویکرد حاکمان دستگاه کلیسا به دین نیز به میزانى بود که بتواند به هر عنوان و نحوى که شده حاکمیت و سلطه در اختیار این نهاد قرار گیرد. لذا نوع تفسیر و قرائت هاى خاص که از متن تحریف شده دین مسیحیت صورت مى گرفت به روابط سلطه را مستحکم و مستمر مى کرد. در این راستا کارل کاتوسکى مى نویسد: «هنگامى که مذهب مسیحیت نظام معینى یافت و به کلیسایى فراگیرنده تبدیل شد که در آن گرایشى خاص حاکم بود، اولین وظیفه (نظام جدید)، تعیین نوشته هایى از میان آثار مسیحیت اولیه بود که کلیسا آنها را معتبر و اصیل مى شناخت طبیعتا فقط نوشته هایى مقبول افتاد که با اعتقادات فرقه حاکم در آن زمان منطبق بود. تمام انجیل ها و نوشته هاى دیگر تصویرى متباین با نظر کلیسا در مورد مسیح ترسیم مى کردند مردود و مجعول و ناقص و غیر قابل اعتماد شناخته شدند». «هدف کلیسا ایجاد وحدت نظر در چارچوب کلیسا بود ولى این کار نه تنها با موفقیت صورت نگرفت بلکه غیر ممکن نیز مى نمود. شرایط متحول اجتماعى، دائما آرمان ها و جناج بندى هاى جدیدى در کلیسا بوجود مى آورد على رغم ویرایش ها و حک و اصلاح هاى کلیسا، تناقضات باقیمانده در تصویر عیسى بر جناح هاى گوناگون اجازه مى داد که هریک بر وجوهى مناسب آرمان فرقه اى خود، تأکید ورزند. بدین ترتیب مبارزه بین گروه هاى اجتماعى مختلف در چارچوب کلیساى مسیحیت به ظاهر مانند مبارزه اى در باب تعبیر کلام مسیحى جلوه مى گردد ».

وضعیت دین و ایدئولوژى در عصر رنسانس
بعد از بیان رابطه دین و ایدئولوژى بعد از تشکیل حکومت در قرون وسطى در ادامه آن مواجه مى شویم با پدیده رنسانس و سرآغاز نواندیشى و اصلاح گرائى در دین اگر چه بذرها و بسترهاى متعددى مى توانست در بوجود آوردن شرایط نهضت اصلاح دینى نقش داشته باشد ولى نهضت اصلاح دینى، در اوج خود فرایند ایدئولوژیک شدن دین را با معنا و مفهوم تازه را کلید زد. در این مقطع، رهبران اصلاح طلب، همراه با سست شدن اعتبار و جایگاه دستگاه کلیسا، از یک روحیه تسامح دینى برخوردار بودند. و تلقى جدیدى را از متن دینى و متون مقدس مسیحى ارائه کردند که از یک دغدغه اصیل دینى ناشى مى شد. این تلقى و قرائت جدید از دین با قرائت حاکم مخالفت داشت. این نوع قرائت و تفسیر دینى در واقع براى حفظ اقتدار مسیحى و برگرداندن آن عزت و شکوه دستگاه کلیسا که با ضربات مهلک جنبش هاى علمى و فکرى مواجه شده بود تلاش مى کرد. زیرا که جایگاه اجتماعى آن در بین افکار عمومى، در معرض ابهام و تردید قرار گرفته بود. لذا با این جنبش دینى که با خود پیامدهاى ناگوار و ناخواسته داشت یک بستر سازى ناخودآگاه براى ایدئولوژیک شدن دین به معناى جدید، یعنى تضعیف دستگاه کلیسا و حذف ابعاد اجتماعى و سیاسى دین مسیحى فراهم شد.

رویکرد دنیوى رهبران جریان پرتستان
در رابطه با تلقى و قرائت جدید از دین، مى توان نگاه جدید و رویکرد دنیوى رهبران جریان پرتستان را یادآور شد. که لوتر به عنوان یکى از رهبران آغاز جریان اصلاح طلبى با تغییر و تفسیر مفهوم تکلیف به معنى حرفه که به فعالیت دنیوى روزانه معطوف است تقسیم بندى متون اخلاقى را به دو بخش «موعظه ها و احکام» توسط کاتولیک ها را از اعتبار انداخت. یعنى بر اساس نظر کلیساى کاتولیک که اعمال و رفتار موجب رستگارى مى شد اینک طبق اصول بنیادى مذهب پروتستان تنها عقیده قلبى مى تواند انسان را به رستگارى که دین مسیح وعده داده برساند از این روى با این تغییر و تفسیر بسیارى از اخلاق ها و رفتارهاى در دین مسیح مورد سرزنش قرار گرفته همچون خود خواهى و خودپسندى انسان از آن قیود رهائى پیدا مى کند. این بستر مذهبى و دینى پروژه حرکت به سوى فرایند دنیوى شدن و مشارکت در فعالیت سرمایه دارانه را رقم مى زند که در حقیقت این امر جز با نفى مرزها و حریم هاى قدسى نمى توانست صورت بگیرد.

تفسیر و تحلیل مفهوم تکلیف از دیدگاه لوتر
ماکس وبر (MA× WEBER) در این رابطه با تفسیر و تحلیل مفهوم تکلیف از دیدگاه لوتر بر این باور است. تعریف تکلیف به حرفه براى نخستین بار در ترجمه لوتر از انجیل بکار رفته و به سرعت در محاورات آن در بین پروتستان ها رواج پیدا کرد. لذا تحقق حرفه در حوزه فعالیت هاى دنیوى به عنوان عالى ترین شکل فعالیت اخلاقى از منظر لوتر تلقى شد. «ایده حرفه مانند واژه آن، جدید و محصول مرحله اصلاح طلبى مذهبى است. اما، این نکته که تحقق حرفه فرد در فعالیت هاى دنیوى وى عالى ترین شکل فعالیت اخلاقى است بى شک نکته جدیدى است. این همان چیزى است که به فعالیت دنیوى، ناگزیر معناى مذهب داده و براى نخستین بار مفهوم حرفه را بدین معنا متداول ساخت. بنابراین مفهوم حرفه، اصل اساسى تمام فرقه هاى پروتستان است که تقسیم بندى متون اخلاقى به دو بخش «موعظه ها و احکام» توسط کاتولیک ها را بى اعتبار مى سازد. در دیدگاه لوتر، زندگى راهبانه یکى از وسایل جلب رضایت خداوند، نه تنها کاملا بى ارزش است، بلکه نفى وظایف دنیوى به معنى نتیجه خودخواهى و کناره گیرى از تعهدات دنیوى است تلقى مى کند». با توجه اصول بنیادى پروتستان اخلاق فردگرایانه دنیوى رواج پیدا کرد لذا راه و بستر را براى طبقه جدید سرمایه دار نسبت به فعالیت هاى آزادانه اقتصادى که موجب خروج قیود و محدودیت هاى اخلاقى کلیسا بود هموار شد. مذهب پروتستان نه تنها این طبقه را از قید و بند سرزنش هاى اخلاقى رهانید بلکه «انگیزه هاى خودپسندى، خودخواهى، مال اندوزى را که کلیسا قرون وسطى بشدت مردود مى دانست به تدریج به فضائلى مبدل ساخت».

پروتستان و اخلاق سرمایه دارى
اى. ک. هانت (E. K. Hunt)، در بررسى روند تکاملى برخى از مهم ترین نهادهاى سرمایه دارى و در ضمن تحلیلى که از ایدئولوژى هایى که در دفاع از آن بکار رفته، ارائه مى کند. در رابطه با پروتستان و اخلاق سرمایه دارى مى نویسد: «على رغم محافظه کارى بانیان مذهب پروتستان، این دیدگاه مذهبى به نفوذ روز افزون فلسفه جدید فردگرایى کمک کرد، اصل بنیادى مذهب پروتستان که زمینه آن گرایش هاى مذهبى را فراهم آورد که در آن فعالیت بازرگان طبقه متوسط تشویق مى شد. این عقیده بود که اعتقادات انسان موجب بخشودگى او مى شود نه اعمالش. اما تعالیم کلیساى کاتولیک رستگارى را در اعمالى مى دانست که اغلب به معنى شدت در مراسم مذهبى بود، به نظر کلیساى کاتولیک، شایستگى شخص هیچ گاه به تنهائى موجب رستگارى او نمى شود. مذهب پروتستان و فلسفه جدید فردگرایى پایه هاى ایدئولوژى جدید را فراهم ساختند، بنابراین لازم مى نمود تا دیدگاه فلسفى و ایدئولوژى جدیدى که فردگرایى و سود جویى را از لحاظ اخلاقى توجیه کند، بوجود آید». بدینسان لوتر با تفکیک میان قلمرو خدا و قلمرو جهان خاکى بر این باور بود با اصول اخلاقى مسیحى نمى توان راهنمایى براى اعمال قدرت دنیوى باشد به عبارت خود وى «با تسبیح نمى توان بر جهان حکومت کرد» به هر حال حرکت اصلاح طلبى لوتر و کالون خواه ناخواه منتهى به اصولى لیبرالى شد که در آن دین به کناره گیرى از زندگى اجتماعى و سیاسى ملزم گشت و باورهاى دینى به حوزه اعتقاد قلبى رانده شد. شگفت آنکه به اعتقاد «آنتونى آربلاستر» این گرایش هاى لیبرال از بدو پیدایش پروتستانیسم با آن همراه بوده است. آربلاستر در عبارتى مى نویسد هر چند با نگاه اولیه در تعالیم پروتستان مطلبى که بتواند پیوند آن اصول را با لیبرالیسم موجب گردد یافت نمى شود با این وجود به نحو تناقض آمیزى گرایش هاى این جهانى را شتاب بخشید، گرایش هایى که جنبش اصلاح مذهبى قصد اعتراض علیه آنها را داشت.

تحلیل ارتکاى گاست
در این مجال تحلیل دلنشین و زیباى ارتکاى گاست این فیلسوف اسپانیایى از این وضعیت بحران این سده بسیار قابل دقت است. «براى نشان دادن چگونه توقف حضور انسان سده پانزدهمى در چارچوب مسیحیت قرون وسطایى، فصل پیشین را به توضیح ژرف ترین و صمیمانه ترین شکل پارسایى و زهد آن دوره اختصاص دادم. دیدیم که حتى آن پرستش نوین تلاشى در راه این جهانى کردن ایمان و راهى براى با خدا زیستن، در عین توجه به دنیاى کنونى، بوده است. بدون دور شدن از جنبه هاى مذهبى صورى سده هاى پانزدهم، شانزدهم، و هفدهم به طریقى مى توانیم این نکته را دریابیم که انسان همیشه با آهنگى فزاینده به سوى همان هدف مى رود. پایان کار همیشه تصدیق این دنیا است. اما هنگامى که بدانیم و نیت همیشه عکس این بوده است، به غرابت موضوع بیشتر پى مى بریم، پس مى بینیم عامل جدایى لوتر از کلیسا همانا خصلت این جهانى کلیسا بوده و به همین دلیل، زندگى روحانیت کلیسا از جانب لوتر مردود شمرده شد و آن را مغایر زندگى مسیحى واقعى دانسته است. به جاى آن، خصلت مذهبى صورى زندگى این جهانى و بدون مشغله هاى دنیوى در شکل کار و حرفه را مورد تصدیق و تأیید قرار داده است، ما در موقعیت و شغلى که خدا برایمان مقرر کرده است، در خدمت دنیا و در نتیجه، در خدمت خدا هستیم». اگر این مذهب آدم هایى با اعتقاد و مذهبى عمیق و شخصى یعنى مذهب کسانى بودند که بنابر سرنوشت فردى شاق در هر عصر و دوره اى مذهبى بودند. فکر کنید از مردانى که شخصا مذهبى نبودند، طى سده پانزدهم و بویژه نیمه دوم آن سده، چه رفتار انتظار مى رفت. انسان معمولى احساس مى کرد براى نخستین بار مسیحیت را پشت سر نهاده و به جهان تمایلات و آرزوها پرتاب شده و داراى شکلى از زندگى عمیقا بیگانه از اعتقادات مذهبى است، آن چنانکه شخص بى درنگ به خود مى گوید این دوره غیر مذهبى ترین دوره تاریخ اروپا است».
(ادامه دارد...).

منـابـع

محمدرضا خاکى قراملکى- ایستارهای انفعالی در فضای مدرن- انتشارات باشگاه اندیشه- ویراست اول- زمستان 1386

محمدرضا خاکى قراملکى- هفته نامه پگاه حوزه- شماره های 143، 144، 145- مقاله ایستارهای انفعالی در فضای مدرن

آنتونى آربلاستر- لیبرالیسم غرب (ظهور و سقوط)- ترجمه عباس مخبر

وایت هد- سرگذشت اندیشه ها

کارل کاتوسکى- بنیادهاى مسیحیت

مجید محمدى- سر بر آستان قدس دل در گرو عرفى

هنرى لوکاس- تاریخ تمدن

اخلاق پروتستان و روح سرمایه دارى- صفحه 75-74

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد