نظام پاداش و کیفر

فارسی 2307 نمایش |

نتیجه اعمال

نظامى که از لحاظ پاداش و کیفر اعمال بر اعمال حاکم است مغایر نظام طبیعى اعمال است. با دقت در آیات و تدبر در آنها این معنا روشن مى شود که اعمال انسانها از حیث مجازات یعنى از حیث تاثیرش در سعادت و شقاوت آدمى نظامى دارد غیر آن نظامى که اعمال از حیث طبع در این عالم دارد. چون در این عالم عمل خوردن مثلا که یک عمل انسانى است، از حیث اینکه عبارت است از مجموع حرکاتى جسمانى و فعل و انفعالهایى مادى که تنها قائم به شخص خورنده است، و اثرش هم که عبارت است از سیر شدن، عاید فاعل به تنهایى مى شود، و با خوردن من دیگرى سیر نمى شود، و همچنین قیامى به غذاى خورده شده دارد، که آن را از صورتى به صورت دیگر در مى آورد، ولى با جویدن این غذا غذاهاى دیگر جویده نمى شود، و هضم نمى گردد، و نیز غذایى که به صورت نان بوده مبدل به برنج نمى شود، و ذات و هویتش متبدل نمى گردد و همچنین اگر زید عمرو را بزند، این حرکاتى که از او سر زده تنها زدن است و چیز دیگرى نیست، و تنها زید زننده است نه دیگرى، و تنها عمرو زده شده نه دیگرى، و همچنین مثالهاى دیگر.
ولیکن همین افعال در نشاه سعادت و شقاوت احکامى دیگر دارد، هم چنان که مى بینیم قرآن کریم گناهان را که از نظر نظام دنیایى اى بسا خدمت به نفس و کام گیرى از لذات باشد ظلم به نفس خوانده مى فرماید: «و ما ظلمونا و لکن کانوا أنفسهم یظلمون؛ به ما ستم نکردند ولیکن در همان حال به نفس خود ستم مى کردند.» (بقره/ 57) و نیز فرموده: «و لا یحیق المکر السیئ إلا بأهله؛ و نیرنگ بد، جز به صاحبش نرسد.» (فاطر/ 43) و نیز فرموده: «انظر کیف کذبوا على أنفسهم؛ چگونه علیه خود به خود دروغ گفتند.» (انعام/ 24) و نیز فرموده: «ثم قیل لهم أین ما کنتم تشرکون، من دون الله؟ قالوا: ضلوا عنا، بل لم نکن ندعوا من قبل شیئا. کذلک یضل الله الکافرین؛ سپس به ایشان گفته مى شود: کجایند آن خدایانى که به جاى خدا و به عنوان شریک خدا مى پرستیدند؟ در پاسخ اول مى گویند چنین چیزى نمى یابیم، (بعدا عادتى که به دروغ داشتند وادارشان مى کند بگویند) اصلا ما در دنیا چیزى نمى پرستیدیم، آرى خدا اینطور کافران را گمراه مى کند.» (مؤمن/ 74)

اختلاف بین این دو نظام

سخن کوتاه آنکه عالم مجازات نظامى جداگانه دارد، چه بسا مى شود که یک عمل در آن عالم مبدل به عملى دیگر مى شود، و چه بسا عملى که از من سر زده مستند به دیگرى مى شود، و چه بسا به فعلى حکمى مى شود غیر آن حکمى که در دنیا داشت، و همچنین آثار دیگرى که مخالف با نظام عالم جسمانى است. و این معنا نباید باعث شود که کسى توهم کند که اگر این مطلب را مسلم بگیریم باید احکام عقل را در مورد اعمال و آثار آن به کلى باطل بدانیم، و در این صورت دیگر سنگ روى سنگ قرار نمى گیرد، بدین جهت جاى این توهم نیست که ما مى بینیم خداى سبحان هرجا استدلال خودش و یا ملائکه موکل بر امور را بر مجرمین در حال مرگ یا برزخ حکایت مى کند، و همچنین هر جا امور قیامت و آتش جهنم و بهشت را نقل مى نماید، همه جا به حجت هاى عقلى یعنى حجت هایى که عقل بشر با آنها آشنا است استدلال مى کند، و همه جا بر این نکته تکیه دارد، که خدا به حق حکم مى کند و هر کس هر چه کرده به کمال و تمام به او بر مى گردد.
از آن جمله مى فرماید: «و نفخ فی الصور فصعق من فی السماوات و من فی الأرض إلا من شاء الله، ثم نفخ فیه أخرى، فإذا هم قیام ینظرون و أشرقت الأرض بنور ربها، و وضع الکتاب و جی ء بالنبیین، و الشهداء و قضی بینهم بالحق و هم لا یظلمون، و وفیت کل نفس ما عملت و هو أعلم بما یفعلون؛ چون در صور دمیده مى شود هر کس که در آسمانها و زمین است، مى میرد مگر کسى که خدا بخواهد آن گاه نوبتى دیگر در صور دمیده مى شود، که ناگهان همه به حالت ایستاده و تماشا در مى آیند، و زمین به نور پروردگارش روشن گشته، نامه اعمال را مى آورند، و انبیا و شهدا آورده مى شوند، و بین بشر به حق داورى مى شود، و ستمى نمى شود و هر کس هر چه کرده به کمال و تمام پس مى گیرد، و او به آنچه مردم کرده اند داناتر است.» (زمر/ 70)
نیز در قرآن این خبر مکرر آمده، که خدا به زودى در قیامت در میان مردم به حق داورى، و در آنچه اختلاف دارند به حق حکم مى کند، و در این باب کلامى که از شیطان حکایت فرموده کافى است که گفت: «إن الله وعدکم وعد الحق، و وعدتکم، فأخلفتکم، و ما کان لی علیکم من سلطان، إلا أن دعوتکم فاستجبتم لی، فلا تلومونی، و لوموا أنفسکم؛ به درستى خدا به شما وعده داد وعده اى حق و من هم وعده اى دادم، و وفا نکردم، ولى با این حال من دست زورى بر شما نداشتم، جز این نبود که شما را دعوت کردم و شما هم به اختیار خود اجابتم کردید، پس مرا ملامت نکنید بلکه خود را ملامت کنید.» (ابراهیم/ 22)
از اینجا مى فهمیم که هر چند میان نشاه طبیعت و نشاه جزا همانطور که گفتیم اختلاف روشنى هست، ولیکن چنان هم نیست که حجت و دلیل عقلى در نشاه اعمال و نشاه جزا باطل باشد، چیزى که هست باید با دقت و تدبر حل عقده کرد. و چیزى که این عقده را مى گشاید، این است که خداى تعالى در دعوت مردم و ارشادشان به زبان خود آنان حرف زده، و در مخاطباتش با آنان و بیاناتى که براى آنان دارد، طبق عقول اجتماعى سخن گفته، و به اصول و قوانینى تمسک کرده، که در عالم عبودیت و مولویت دایر است، خود را مولى و مردم را بندگان، و انبیا را فرستادگانى به سوى بندگان شمرده، و با امر و نهى و بعث و زجر و بشارت و انذار و وعده و تهدید و سایر ملحقات آن از قبیل عذاب، و مغفرت، و غیره ارتباط خود را با آنان حفظ فرموده.
این طریقه قرآن کریم است در سخن گفتن با مردم، و خود او تصریح مى فرماید که مساله عظیم تر از آن توهم ها و خیالاتى است که به ذهن مردم مى رسد، و چیزى است که حوصله مردم گنجایش آن را ندارد، حقایقى است که فهم بشر بدان احاطه نمى یابد، و به همین جهت آن حقایق را نازل و باز هم نازل کرده، تا هم افق با ادراک بشر شود، و در نتیجه آن مقدارى که خدا مى خواهد از آن حقایق و از تاویل این کتاب عزیز بفهمند هم چنان که فرمود: «و الکتاب المبین إنا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون، و إنه فی أم الکتاب لدینا لعلی حکیم؛ سوگند به کتاب مبین که ما آن را خواندنى عربى کردیم تا شاید تعقلش کنند، و اینکه این کتاب در ام الکتاب بود، که نزد ما مقامى بلند و فرزانه دارد.» (زخرف/ 4)

خبر قرآن در احکام جزا

پس قرآن کریم در خبر دادن از خصوصیات احکام جزا و آنچه مربوط به آن است اعتمادش بر احکام کلیه عقلائیه است، که در بین عقلا دایر است، و اساسش مصالح و مفاسد است. و لطف قضیه در اینجا است که این حقایق پنهان از سطح فهم هاى عادى با همه بلندى افقش قابل تطبیق با احکام عقلایى نامبرده است، و مى شود با آنها توجیهش کرد. آرى عقل عملى اجتماعى هیچ امتناعى ندارد از اینکه بعضى از مفسدین را مثلا به تمامى آثار سویى که بر عمل زشتش مترتب مى شود، و ضررهایى که به اجتماع مى زند مؤاخذه نموده، مثلا از قاتل تمامى حقوق اجتماعى که به خاطر مرگ مقتول فوت شده، مطالبه کند، و یا اگر سنت زشتى در اجتماع باب کرده او را به تمامى زشتى هایى که دیگران مرتکب مى شوند مؤاخذه کند.
در مثال اول حکم کند به اینکه آنچه مقتول گناه داشته به حسب اعتبار عقلى به گردن قاتل است، و در مثال دوم حکم کند به اینکه تمامى گناهانى را که افراد اجتماع به خاطر پیروى از سنت او انجام داده اند گناه خود او است، هر چند که گناه یک یک آن افراد هم هست و همانطور که تک تک افراد را مؤاخذه مى کند، او را نیز مؤاخذه مى نماید. و همچنین ممکن است درباره کسى که عملى را انجام داده حکم کند به اینکه انجام نداده، و یا در باره فعلى معین و محدود حکم کند به اینکه آن فعل نیست، و یا حسنات دیگران حسنات ما است، و یا اینکه انسان امثال آن حسنات را دارد، همه اینها به مقتضاى مصالحى است که موجود باشد.
پس قرآن کریم این احکام عجیبى که در باب جزا دارد از قبیل مجازات و یا پاداش انسان، به خاطر کارى که دیگران کرده اند، و نسبت دادن فعل به کسى که فاعل آن نیست، و فعلى را غیر آن کردن و امثال آن را تعلیل نموده، و با قوانین عقلائیه اى که در ظرف اجتماع و در سطح افکار عمومى جریان دارد توضیح مى دهد، هر چند که بر حسب واقع و حقیقت نظامى دارد غیر نظام عالم حس، و احکام اجتماعى و عقلایى محصور در چهار دیوارى زندگى دنیا است و به زودى براى انسان چیزهایى که در امروز برایش مستور بود کشف مى شود و این کشف در روز قیامت است که همه سرائر و باطن ها ظاهر مى شود.
هم چنان که قرآن کریم فرموده: «و لقد جئناهم بکتاب فصلناه على علم هدى و رحمة لقوم یؤمنون، هل ینظرون إلا تأویله؟ یوم یأتی تأویله یقول الذین نسوه من قبل، قد جاءت رسل ربنا بالحق؛ با اینکه ما کتابى به سویشان فرستادیم، که آن را از روى علم شرح داده ایم، تا هدایت و رحمت باشد براى مردمى که ایمان مى آورند، آیا جز این است که این کفار در انتظار تاویل آن کتابند، روزى که تاویلش مى آید آنها که در دنیا از یادش برده بودند مى گویند به راستى رسولان پروردگار ما حق آورده بودند.» (اعراف/ 52) و نیز فرموده: «و ما کان هذا القرآن أن یفترى من دون الله، و لکن تصدیق الذی بین یدیه، و تفصیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه، و لما یأتهم تأویله؛ این قرآن را نمى توان گفت افترایى است به خدا، بلکه مصدق کتب آسمانى قبل از خود، و تفصیل و توضیح آن کتابها است، شکى در آن نیست که از ناحیه پروردگار عالمیان است. بلکه چیزى را که به علم آن نرسیده اند، و از تاویل آن خبر ندارند دروغ شمرده اند.» (یونس/ 39)

عدم تعارض بین آیات مربوط به جزاى اعمال

با این بیانى که ذکر کردیم اختلافى که در نظر ابتدایى میان آیات مربوطه به این احکام عجیب و میان امثال آیه ی «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره* و من یعمل مثقال ذرة شرا یره؛ پس هر كه هموزن ذره ‏اى نيكى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد. و هر كه هموزن ذره ‏اى بدى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد.» (زلزال/ 7- 8) و آیه: «کل امرئ بما کسب رهین؛ هر کس گروگان عمل خویش است.» (طور/ 21) و آیه: «و أن لیس للإنسان إلا ما سعى؛ انسان به جز کرده خودش پاداشى ندارد.» (نجم/ 39) و آیه ی «إن الله لا یظلم الناس شیئا؛ خدا مردم را به هیچ وجه ظلم نمى کند.» (یونس/ 44) و آیات بسیارى دیگر موجود است برطرف مى شود.
براى اینکه آیات دسته اول که مورد بحث ما است حکم مى کند به اینکه گناهان کشته شده به ظلم، به گردن قاتل ظالم است، و وقتى به گردن او بود اگر مؤاخذه اش کنند، به گناهان خودش مؤاخذه اش کرده اند، و نیز آن آیات حکم مى کرد که هر کس سنت بدى باب کند پیروان آن سنت به تنهایى آن گناه را مرتکب نشده اند، باب کننده نیز مرتکب شده، پس یک معصیت دو معصیت است، و اگر حکم مى کرد به اینکه یاور ظالم در ظلمش و پیرو پیشواى ضلالت هر دو شریک در معصیتند، و مثل خود ظالم و پیشوا، فاعلند، قهرا مصداق آیه: «لا تزر وازرة وزر أخرى؛ هيچ بار بردارنده ‏اى بار [گناه] ديگرى را برنمى ‏دارد.» (فاطر/ 18) و نظایر آن مى شوند، نه اینکه این دو طایفه از حکم آیه نامبرده مستثنا باشند و یا مورد نقض آن واقع گردند.
آیه ی شریفه ی «و قضی بینهم بالحق، و هم لا یظلمون، و وفیت کل نفس ما عملت و هو أعلم بما یفعلون؛ و میان آنان به حق داورى مى شود، بدون اینکه ظلمى شوند، و هر کس هر چه کرده به تمام و کمال داده مى شود، و خدا به آنچه مى کردند داناتر است.» (زمر/ 70) هم به همین معنا اشاره مى کند، چون جمله (و خدا به آنچه مى کردند داناتر است) دلالت و یا حداقل اشعار به این دارد که پرداخت و دادن عمل هر کسى به وى بر حسب علم خدا و محاسبه اى است که او از افعال خلق دارد، نه بر حسب محاسبه اى که خلق پیش خود دارند، چون خلق علم و عقل این محاسبه را ندارند، زیرا خدا این عقل را در دنیا از آنان سلب کرده، و در حکایت گفتار دوزخیان فرموده: «لو کنا نسمع أو نعقل ما کنا فی أصحاب السعیر؛ اگر ما مى شنیدیم و تعقل مى کردیم، از دوزخیان نمى بودیم.» (ملک/ 10)
و نیز در آخرت هم عقل و علم را از آنان گرفته مى فرماید: «و من کان فی هذه أعمى، فهو فی الآخرة أعمى، و أضل سبیلا؛ کسى که در دنیا کور بوده در آخرت هم کور و بلکه گمراه تر است.» (اسرا/ 72) و نیز فرموده: «نار الله الموقدة التی تطلع على الأفئدة؛ آتش افروخته خدا که بر دلها مسلط شود.» (همزه/ 7) و در تصدیق این گرفتن علم و عقل فرموده: «قالت أخراهم لأولاهم: ربنا هؤلاء أضلونا، فآتهم عذابا ضعفا من النار، قال: لکل ضعف و لکن لا تعلمون؛ پیروانشان راجع به پیشروان خود گفتند پروردگارا اینان ما را گمراه کردند، پس عذابشان را از آتش دو چندان کن، خداى تعالى گوید همه را عذاب دو چندان است اما شما نمى دانید.» (اعراف/ 37) که در این آیه براى همه متبوعان و تابعان عذاب دو چندان اثبات کرده، اما متبوعان براى اینکه هم خودشان گمراه بودند، و هم دیگران را گمراه کردند، و اما تابعان براى اینکه هم گمراه شدند و هم با پیروى متبوعین مکتب آنان را زنده نگه داشتند، و باعث رونق آن مکتب شدند، آن گاه مى فرماید: هر دو طایفه نادانند.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏2 صفحه 261

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد