زندگی و احوالات سید حمیری (زندگینامه)

فارسی 6978 نمایش |

زندگی شاعر

«ابوهاشم» «و ابوعامر اسماعیل بن محمد بن یزید بن وداع» اهل حمیر و ملقب به «سید» است. ابوالفرج و بسیاری از تاریخ نویسان، نسبش را چنین یاد کرده اند که او حفید «یزید بن ربیعه مفرغ» یا ابن مفرغ حمیری، همان شاعر مشهوری است که زیاد و فرزندانش را هجو گفت و آنها را، از آل حرب نفی کرد و به همین جهت، «عبدالله بن زیاد» وی را به زندان انداخت و شکنجه داد و پس از آن معاویه آزادش کرد. لیکن مرزبانی، وی را به «یزید بن وداع» نسبت داده و در کتاب «اخبارالحمیری» گفته است: «مادر سید از «حدان» است که پدر سید چون در میان قبیله آنان منزل گرفته بود او را به زنی گرفت و مادر این زن، دختر «یزید بن ربیعه بن مفرغ» حمیری، همان شاعر معروف است و یزید بن مفرغ را فرزند ذکوری نبوده و «اصمعی» در نسبت دادن سید به یزید بن مفرغ از جهت پدر، اشتباه کرده است زیرا وی جد مادری او است.»
مرزبانی در «معجم الشعراء» این شعر سید را یاد کرده است که:
إنی امرؤ حمیری حین تنسبنی *** جدی رعین و أخوالی ذوو یزن
ثم الولاء الذی أرجو النجاة به *** یوم القیامة للهادی أبی الحسن
«به گاه نسبت، من مردی حمیری ام جد من رعین و دائیان من ذویزنند سپس ولائی که با آن به رستگاری در رستاخیز امیدوارم از آن ابی الحسن هادی (ع) است». وی به ابی هاشم مکنی است و شیخ طایفه، کنیه اش را ابی عامر گفته است. او از سر آغاز کودکی، به سید لقب یافته بود. ابوعمرو کشی در صفحه 186 رجالش گفته است: آورده اند که ابی عبدالله (ع) به سید برخورد کرد و فرمود: مادرت تو را سید نامید و بدین سیادت موفق آمدی چه تو... سیدالشعرائی. و او در این باره چنین سرود:
و لقد عجبت لقائل لی مرة *** علامة فهم من الفقهاء
سماک قومک سیدا صدقوا به *** أنت الموفق سید الشعراء
ما أنت حین تخص آل محمد *** بالمدح منک و شاعر بسواء
مدح الملوک ذوی الغنی لعطائهم *** و المدح منک لهم بغیر عطاء
فابشر فإنک فائز فی حبهم *** لو قد وردت علیهم بجزاء
ما یعدل الدنیا جمیعا کلها *** من حوض أحمد شربة من ماء
«در شگفتم از فقیه بسیاردان فهمیده ای که یکبار به من فرمود: خاندانت تو را سید نامیده اند و راست گفته اند، چه تو، به سیدالشعرائی توفیق یافتی. و آنگاه که به مدح خاندان محمد (ص) ویژگی می یابی با دیگر شاعران برابر نخواهی بود چه آنان از صاحبان ملک و ثروت برای عطایاشان ستایش می کنند و مدح تو از اهل بیت بدون چشم داشت عطا است. پس تو را مژده باد که در مهر آنان چنان کامیابی که چون به گرفتن پاداش به نزدشان درآئی. همه دنیا با شربت آبی از حوض احمد (ص)، برابری نتواند کرد.»

داستان سید با پدر و مادرش

ابوالفرج در صفحه 230 جلد 7 اغانی به اسناد خود از «سلیمان بن ابی شیخ» روایت کرده است که: پدر و مادر سید اباضی مذهب بودند و منزل آنها در غرفه بنی ضبه بصره بود و سید می گفت: «در این غرفه، امیر مؤمنان را بسیار دشنام داده اند.» و چون از او پرسیدند که تشیع از کجا به تو روی آورد، گفت: «رحمت خداوند مرا فرا گرفت، چه فرا گرفتنی.» و نیز از سید روایت کرده اند که چون پدر و مادرش از آئین وی آگاهی یافتند، اندیشه کشتنش کردند او به نزد «عقبة بن مسلم هنائی» آمد و او را آگهی داد. عقبه سید را پناه بخشید و او را در منزلی که به وی ارزانی داشت، جا داد. سید در آنجا ماند تا پدر و مادرش مردند و وارث آنها شد. و مرزبانی در «اخبارالسید» به اسناد خود از «اسماعیل بن مساحر»، راویه سید، روایت کرده است که گفت: چاشتگاهی با سید در خانه اش غذا می خوردیم. به من گفت: «در این خانه، امیر مؤمنان را فراوان دشنام داده اند و لعنت کرده اند.» گفتم «چه کسی چنین کرده است؟» گفت: «پدر و مادر اباضی مذهب من.» گفتم «پس تو چگونه شیعه شدی؟» گفت: «رحمت حق بر من فرو بارید و مرا بیدار و هشیار کرد.» باز «مرزبانی» از «حودان حفار» پسر «ابی حودان» و او از پدرش که راستگوترین مردم بود، روایت کرده است که گفت: «سید به من شکایت آورد که شبها مادرم مرا از خواب بیدار می کند و می گوید: می ترسم که بر آئینی که داری بمیری و به دوزخ درافتی، زیرا تو دل به مهر علی و فرزندانش بسته ای که نه دنیا خواهی داشت، نه آخرت. او با این کار خوردن و آشامیدن را بر من ناگوار کرده و من دیگر به نزد او نخواهم رفت.» و قصیده ای سروده است که برخی از ابیات آن چنین است:
إلی أهل بیت ما لمن کان مؤمنا *** من الناس عنهم فی الولایة مذهب
و کم من شقیق لامنی فی هواهم *** و عاذلة هبت بلیل تؤنب
تقول و لم تقصد و تعتب ضلة *** و آفة أخلاق النساء التعتب
و فارقت جیرانا و أهل مودة *** و من أنت منه حین تدعی و تنسب
فأنت غریب فیهم متباعد *** کأنک مما یتقونک أجرب
تعیبهم فی دینهم و هم بما *** تدین به أزری علیک و أعیب
فقلت دعینی لن أحبر مدحة *** لغیرهم ما حج لله أرکب
أ تنهیننی عن حب آل محمد *** و حبهم مما به أتقرب
و حبهم مثل الصلاة و إنه *** علی الناس من بعد الصلاة لأوجب
ترجمه: «به خاندانی (دل بسته ام) که مؤمنین از مردم را، در ولایت از آنان گریز نیست، بسا برادری که مرا در عشق این خاندان، ملامت کرده است و مادر نکوهش گرم نیز هر شب به سرزنشم می نشیند. می گوید و بسیار هم می گوید و از روی گمراهی سرزنش می کند و آفت اخلاق زنان، همان سرزنش است. می گوید: از همسایه و آشنا و خاندانی که به آنها منسوب بودی و تو را به نام آنان می خواندند، جدا شدی پس تو در میان آنان غریب و دور افتاده ای، و گوئی گرزده ای که از تو پرهیز می کنند. تو بر آئین آنان خرده می گیری و آنها نیز به دینی که به آن گرویده ای، ترا عیبجوتر و سرزنش کننده ترند. گفتم: مرا رها کنید که تا آنگاه که حاجیان راهی خانه خدایند، سخن را به ستایش دیگری جز این خاندان نمی آرایم. مرا از مهر خاندان محمد باز می دارید؟ حال آنکه محبت آنان وسیله تقرب من است. دوستی آنها چون نماز است و به راستی که این دوستی پس از نماز، از همه چیز واجب تر است.»

سخن عباسه

مرزبانی گفته است: «عباسه» دختر سید برای من حدیث کرد و گفت: «پدرم به من می گفت: در روزگاری که کودک بودم می شنیدم که پدر و مادرم امیر مؤمنان را دشنام می دهند، من از خانه بیرون می آمدم و گرسنه می ماندم و این گرسنگی را بر بازگشت به جانب آنها ترجیح می دادم و چون علاقه به دور بودن داشتم و از آنها بدم می آمد شبها را در مساجد به روز می آوردم، تا گرسنگی ناتوانم می کرد و به خانه می رفتم و خوراکی می خوردم و بیرون می آمدم. چون کمی بزرگ شدم و به عقل خود رسیدم و شاعری را آغاز کردم، به پدر و مادرم گفتم: مرا بر شما حقی است که نسبت به حقی که شما به گردن من دارید، ناچیز است. بنابراین چون به حضورتان آیم، مرا از بدگوئی به امیر مؤمنان بر کنار دارید. چه این کار، مرا رنج می دهد و دوست نمی دارم که به مقابله با شما، عاق شوم. آنها به گمراهی خویش ادامه دادند و من از نزد آنان بیرون آمدم و این شعر را برای آنها نوشتم:
خف یا محمد فالق الإصباح *** و أزل فساد الدین بالإصلاح
أ تسب صنو محمد و وصیه *** ترجو بذلک فوزة الإنجاح؟
هیهات قد بعدا علیک و قربا *** منک العذاب و قابض الأرواح
أوصی النبی له بخیر وصیة *** یوم الغدیر بأبین الإفصاح
ترجمه: «ای محمد! از شکافنده عمود صبح بترس. و تباهی دین خویش را با سامان بخشیدن به آن از بین ببر. آیا برادر و جانشین محمد را دشنام می دهی؟ و با این کار، به رسیدن رستگاری امید می داری. هیهات، مرگ بر تو! و عذاب و عزرائیل به تو نزدیک باد.» آنها تهدید به قتلم کردند و من به نزد «عقبة بن مسلم» آمدم و آگاهش کردم، گفت: دیگر به نزد آنها مرو و منزلی برای من فراهم کرد که به دستور وی همه چیزهائی که به آن نیاز داشتم، در آن خانه آماده شده بود. و وظیفه ای برایم معین کرد که کمک هزینه زندگیم بود.»

کینه خانواده

نیز مرزبانی گفته است: پدر و مادر سید به علی (ع) کینه می ورزیدند و سید شنیده بود که آنها پس از نماز بامدادی، علی را لعن می کنند. پس این چنین سرود:
لعن الله والدی جمیعا *** ثم أصلاهما عذاب الجحیم
حکما غدوة کما صلیا الفج *** ر بلعن الوصی باب العلوم
لعنا خیر من مشی فوق ظهر ال *** أرض أو طاف محرما بالحطیم
کفرا عند شتم آل رسول ال *** له نسل المهذب المعصوم
و الوصی الذی به تثبت الأر *** ض و لولاه دکدکت کالرمیم
و کذا آله أولو العلم و الفه *** م هداة إلی الصراط القویم
خلفاء الإله فی الخلق بالعد *** ل و بالقسط عند ظلم الظلوم
صلوات الإله تتری علیهم *** مقرنات بالرحب و التسلیم
ترجمه: «خدا! پدر و مادرم را لعنت کند و آنها را به عذاب دوزخ در اندازد. حکم بامدادی اینها این است که چون نماز صبح گزارند، جانشین پیغمبر باب علوم او را دشنام دهند. اینها بهترین انسان روی زمین و محرم طواف گر رکن حطیم را ناسزا می گویند. این دو از آن زمان کافر شدند که خاندان پاک و معصوم پیغمبر خدا و جانشین او را، که زمین، به برکت وجود او برجاست و اگر وی نبود زمین چون استخوان پوسیده ای از هم می پاشید و خانواده وی را که اهل علم و فهم و راهنمایان راه راست، و نمایندگان عادل و دادگستر خدا، در روزگار ستمگرانند، ناسزا گفتند. درود همیشگی خداوند همراه با سپاس و سلام او بر آن خاندان باد.»
ابن شاکر در صفحه 19 جلد 1 «الفوات» این روایت را آورده است.

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 2 صفحه 332، جلد 4 صفحه 79

سید اسماعیل حمیری- أخبار السیِّد الحمیری- صفحه 151- 154، 176

شیخ طوسی- رجال الطوسی- صفحه 148 رقم 108

شیخ کشی- رجال الکشّی- جلد 2 صفحه 573 رقم 507

ابن شاکر کتبی- فوات الوفیات- جلد 1 صفحه 188 رقم 72

ابوالفرج اصفهانی- الاغانى- جلد 7 صفحه 248

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد