غدیریه صفی الدین حلی (آثار)

فارسی 10168 نمایش |

آثار و کارهاى برجسته صفى الدین حلى

1- منظومه اى در علم عروض صاحب ریاض العلماء (افندى) آن را براى او یاد کرده است.
2- العاطل الحالى- رساله اى در (الزجل و الموالى).
3- الخدمه الجلیله رساله اى در صید با تفنگ شکارى.
4- دررالنحور در مدایح ملک منصور و آن قصاید «الارتقیات» است که شامل 29 قصیده است، مرتبه بر حروف مجمعه است و اول ابیاتش مثل آخر آن است از حروف و هر یک از آن قصیده هایم 29 بیت است.
5- دیوان شعرش: کتبى در اللغوات گوید که «او تدوین کرده شعرش در سه مجلد و تمامش بسیار خوبست. و آنچه به طبع رسیده یک جلد است و شاید آن برخى از اشعار او یا دیوان کوچک او باشد که بعضى از متأخرین از نویسندگان آن را بعد از دیوان کبیر او یاد کرده اند.»
6- رساله الدار از محاورات الفار.
7- الرساله المهمله آن را براى ملک ناصر محمد بن قلاون نوشت در سال 723.
8- الرساله الثومیه آن را در ماردین در سال 700 نوشته است
9- الکافیه آن بدیعیه مشهوره اوست که شامل یکصد و پنجاه و یک نوع از محاسن بدیع است در 145 بیت در بحر (البسیط) که مدح می کند به آن پیامبر بزرگوار (ص) را در دیوان او چاپ شده و اول آن اینست.
ان جئت سلعافل عن جیره العلم *** و اقر السلام على عرب بذى سلم
«اگر آمدى به کوه سلع پس به پرس از ساکنین کوه علم و ابلاغ سلام کن بر عرب (کوه) ذى سلم.»
آن را شرح کرده ابن ذاکور ابوعبدالله محمد بن قاسم بن زاکور فاسى مالکى متوفاى 1120.
10- شرح کافیه یاد شده که در مصر در سال 1316 به طبع رسیده و در بسیارى از کتب رجالى است که براى او فضیلت سبقت است در نظم بدیعیه شگفت انگیز بر کسی که آن را به نظم آورده است جز اینکه ما می گوئیم که ترجمه شده ما و اگر چه ابتکار کرده در نظم بدیعیه اش اما به درستی که پیشقدم به سوى آن امین الدین على بن عثمان بن على بن سلیمان اربلى شاعر صوفى متوفاى در سال 670 ترجمه شده در الوافى بالوفیات است و براى او فضیلت سبقت است چنانچه آن را سید على خان در (انوارالبدیع) یاد کرده و قصیده او را هم یاد نموده و باقى از کسانی که به نظم درآورده است محاسن بدیع را به شگفتى پیروى کرده اند در این مر این دو شاعر را، از ایشانست:
1- شمس الدین ابوعبدالله محمد بن على هوارى مالکى متوفاى 780 یکى از شعراء (الغدیر)، براى او بدیعیه مشهور به (بدیعیه العمیان) است که مدح می کند به آن پیامبر بزرگوار را و اولش این است: «بطبیه انزل و یمم سید الامم؛ به مدینه طیبه فرود آى و قصه کن آقاى امتها پیامبر اسلام را». با مترجم ما معاصر بوده و شرح کرده بدیعییه رفیق شاعرش ابوجعفر احمد بن یوسف بصیرالبیرى معروف باعمى طلیطلى متوفاى 779 را.
2- شیخ عزالدین على بن حسین بن على بن ابى بکر محمد بن ابى الخیر موصلى متوفاى 789 بدیعییه دارد که مطلعش این است:
براعة تستهل الدمع فی العلم *** عبارة عن نداء المفرد العلم
«مهارتی که می گشاید اشگ دیده را در علم عبارت از صدا کردن سید و آقاى مردم است.»
و براى اوست شرح آن قصیده که نامیده است به (التوصل بالبدیع الى التوسل بالشفیع)
3- شیخ وجیه الدین الیمنى متوفاى سال 800 براى او بدیعیه ایست چنانچه در علم الادب ج 1 ص 244.
4- شرف الدین عیسى بن حجاج سعدى مصرى حنبلى معروف بعویس العالیه متوفاى 807 براى او بدیعییه است در مدح پیامبر بزرگوار چنانکه در شذرات الذهب ج 7 ص 71 که مطلعش این است:
سل ما حوى القلب فى سلمى من العبر *** فکلما خطرت امسى على خطر
«بپرس دل مرا چه در بردارد در سلمى از عبرتها پس وقتی که با ناز قدم برمی دارد دل مرا به خطر می اندازد.»
5- سید جمال الدین عبدالهادى بن ابراهیم حسینى صنعانى یمانى زیدى متوفاى 822 چنانچه در (ایضاح المکنون) ذیل کشف الظنون ج 1 ص 173- اولش این است: «سرى طیف لیلى فابتهجت به وجدا؛ شب خواب دیدم لیلى را پس از خوشحالى به وجد و طرب آمدم.»
6- ادیب شعبان بن محمد قرشى مصرى متوفاى 828 براى او بدیعییه اى است که براى او یاد کرده صاحب «کشف الظنون» ج 1 ص 191.
7- شرف الدین اسماعیل بن ابى بکر مقرى یمنى متوفاى 837 براى او بدیعییه اى است و شرح آن چنانچه در «کشف الظنون» ج 1 ص 191 و بغییه الوعاه ص 193 و شذرات الذهب ج 7 ص 221.
8- تقى الدین ابوبکر على بن عبدالله حموى معروف به ابن حجه متوفاى 837- براى او بدیعییه اى است که مدح می کند با آن پیامبر بزرگ اسلام را که او را موسوم ب «التقدیم» که شامل بر 136 نوع در 141 بیت و شرح کرده آن را به شرحی که نامیده می شود به «خزانة الادب» در 571 صفحه طبع شده و مطلعش این است:
لى فى ابتداء مدحکم یا عرب ذى سلم *** براعه تستهل الدمع فى العلم
«براى من در اول مدح شما اى عرب ذى سلم مهارتیست که جارى می سازد اشک را در چهره.»
9- ابن الخراط زین الدین ابوالفضل عبدالرحمن بن محمد بن سلیمان حموى شافعى متوفاى 840 براى او بدیعییه و شرح آن است «ایضاح المکنون ج 1 ص 173»
10- شیخ محمد مقرى ابن شیخ خلیل حلبى متوفاى 849 براى او بدیعییه اى است که اولش این است:
عجبى عراقى فعج بى نحوذى سلم *** و اجنح لسکانها بالسلم و السلم
«خوشایند من به عراق منست پس کوچ بده مرا به طرف ذى سلم و میل کن به طرف سکنه ذى سلم به سلامت و مدارا.»
11- شیخ بدرالدین حسن بن مخزون طحان براى او بدیعییه اى است که یاد کرده آن را پیشواى ما کفعمى در کتابش «فرج الکرب» و گوید آن تخمیسى است براى بدیعییه شیخ صفى الدین ترجمه شده.
12- شیخ ابراهیم کنعمى حارثى یکى از شعراء (الغدیر)، براى او بدیعییه و شرح آن که اعلان کننده از تبحر او در فنون ادب است، اول آن این است:
«ان جئت سلمى فسل من فى خیامهم؛ اگر آمدى سلمى را پس سئوال کن کیست در خیام ایشان.»
13- جلال الدین ابوبکر سیوطى متولد 849 و متوفاى 911 براى او بدیعییه اى است به نام (نظم البدیع فى مدح خیر الشفیع) و براى او شرحی است که اول آن این است:
من العقیق و من تذکار ذى سلم *** براعه العین فى استهلالها بدم
«از وادى عقیق و از یادآورى ذى سلم مهارت چشم است در استهلال و ظاهر شدنش به خون من.»
14- باعونیه عایشه دختر یوسف بن احمد بن ناصر بن خلیفه دمشقیه شافعیه فوت شده در سال 922 براى او بدیعییه است که اولش این است:
فى حسن مطلع اقمار بذى سلم *** اصبحت فى زمرة العشاق کالعلم
«در زیبائى محل طلوع ماه ها به ذى سلم، صبح کردم در گروه عاشقیى مانند علم و پرچم.»
و آن را شرح کرده و نام آن را (الفتح المبین فى مدح الامین) گذارده و آن در حاشیه (خزانه الادب ابن الحجه) است.
15- شیخ عبدالرحمن بن احمد حمیدى متوفاى 1005 یکى از شعراء که یادش در شعراء قرن یازدهم است. براى او بدیعییه اى است که موسوم به «تمیلح البدیع بمدیح الشفیع» نموده و اول آن این است:
رد ربع اسما و اسمى ما یرام رم *** و حى حیا حواها معدن الکرم
«برو خانه اسماء و عالى ترین چیزی که قصد می شود قصد کن و تحیت بگو قبیله ای که دربردارد معدن کرم را.»
عدد انواع آن 168 نوع و عدم ابیات 140 بیت است و تاریخ نظم آن 992 می باشد اشاره کرده به هر یک از این به قولش:
جاء نوعه (مصلح) ابیاته (منن) *** ارخته (ناظما) للحاسب النهم
«نوع آن مصلح و خیراندیش آمد و منازل آن احسانهاست من تاریخ آن را گذاردم در نظم براى حساب گر زیرک فهمیده اى.»
یافت می شود در دیوانش «الدرالمنظم فى مدح النبى الاعظم» که در سال 1322 در مصر به طبع رسیده در 149 صفحه.
16- شمس الدین محمد فرزند عبدالرحمن فرزند محمد حموى مکى حنفى ساکن مصر متوفاى 1017 براى او قصیده شگفت انگیزیست در 148 بیت چنانچه در ایضاح ج 1 ص 173 مذکور است.
17- سید على خان صاحب «سلافه العصر» متوفاى 1018/20 یکى از شعراء الغدیر یاد او خواهد آمد براى او قصیده عجیبى است در 148 و براى آن شرح آنست که دائر و سائر است به نام «انوارالربیع» مطلع آن این است:
حسن ابتدائى بذکرى جیرة الحرم *** له براعه شوق یستهل دمى
«حوبى اول سخنم به یادى از همسایگان خانه خداست که براى آن نهایت شوق است که آغاز می کند ریختن اشکم را.»
18- شیخ عبدالقادر فرزند محمد طبرى مکى شافعى متوفاى 1032 براى او قصیده بدیع شگفت انگیزى است که آن را یاد کرده شوکانى در «البدرالطالع» ج 1 ص 371 که اول آن بیت زیر است:
حسن ابتداء مدیحى حى ذى سلم *** ابدى براعة الاستهلال فى العلم
«نیکوئى اول مدیح من قبیله ذى سلم را ظاهر کرد براعة استهلال را در کوه علم.»
و براى اوست شرح آن.
19- شیخ احمد فرزند محمد مقرى تلمسانى متوفاى 1041 براى او قصیده بدیع عجیبى است که مطلع آن اینست:
شارفت ذرعا فذر عن مائها الشیم *** و جزت نملى فنم لا خوف فى الحرم
«مشرف شدى بر زمین زرع پس بگذر از آب خنکش و گذشتى از زمین مورچگان پس بخواب که بر تو ترسى در حرم نیست.»
20- شیخ محمد فرزند عبدالحمید بن عبدالقادر معروف به (حکیم زاده) براى او قصیده بدیعییه اى است که در سال 1059 به نظم آورده و مطلعش بیت زیر است:
حسن ابتدائى بذکر البان و العلم *** حلا لمطلع اقمار بذى سلم
«خوبى اول شعر من به یاد کوه بان و علم شد براى طلوع ماه هائى به ذى سلم.»
و براى او قصیده بدیع دیگری است موسوم به «اللمعه لمحمدیه فى مدح خیر لبریه» که اولش این بیت است:
ان رمت صنعا فصن عن مدح غیرهم *** یا قلب سرا و جهرا جوهر الکلم
«اگر قصد کردى کاری را پس اى دل نگهدار از ستودن غیر ایشان در نهانى و آشکارا جوهر سخن را.»
و براى اوست شرح کبیر مخطوط آن در 338 صفحه که نزد علامه سیدجعفر بحرالعلوم در نجف اشرف موجود است.
21- شیخ ابوالفاء عرضى حلبى براى او قصیده بدیعى است که مدح می کند پیامبر بزرگ را یاد کرده آن را براى او شیخ قاسم بن بکرچى در شرح بدیعییه که اول آن این است:
براعتى فى ابتدا مدحى بذى سلم *** قفد استهلت لدمع فاض کالعلم
«مهارت من در ابتداء مدحم بذى سلم به تحقیق که شروع شد تا اشکی که فراوان آمد مانند باران.»
22- شیخ عبدالغنى فرزند اسماعیل فرزند عبدالغنى حنفى نابلسى دمشقى مولود سنه 1050 و متوفاى 1143 براى او قصیده بدیعى است که مدح می کند به آن پیامبر خدا (ص) را اولش این است:
یا منزل الرکب بین البان و العلم *** من سفح کاظمه حییت بالدیم
«اى محل فرود آمدن قافله میان کوه بان و علم، از دامنه کوه کاظمه زنده باشى به باران بسیار.»
و تاریخ گذارد آن را به قولش و آن آخر قصیده اوست:
و قلت للربع لما الفکر ارخها *** یا ربع قدتم مدحى سید الامم
«و گفتم به دوستان وقتی که اندیشه تاریخ آن را گذارد اى رفقا به تحقیق که پایان یافت مدح من آقاى امتها را.»
و براى او شرح آن است موسوم به «نفحات الازهار على نسمات الاسحار فى مدح النبى المختار» در 348 صفحه به طبع رسیده و براى او قصیده دیگریست که به حاشیه شرح یاد شده چاپ شده اولش این است:
یا حسن مطلع من اهوى بذى سلم *** براعه الشوق فى استهلالها ألمى
«اى زیبائى منظر و چهره کسی که عاشق اویم به ذى سلم کمال شوق در آغاز آن درد و اندوه من است.»
23- شیخ قاسم بن محمد بکرچى حلبى حنفى متوفاى 1169 براى او قصیده بدیعییه است در مدح پیامبر امین که اولش این است:
من حسن مطلع اهل البان و العلم *** براعتى مستهل دمعها بدم
«از زیبائى منظر و چهره اهل بان و علم کمالیست که آغاز می کند اشک آن را به خون من.»
و براى اوست شرح چاپ شده آن موسوم به «حلیه البدیع فى مدح النبى الشفیع» در سال 1148 فارغ از آن شده است.
24- سید حسین فرزند میر رشید رضوى هندى متوفاى 1156 براى او قصیده بدیعى است که به آن مدح می کند پیامبر و آلش (ع) را در دیوان خطى او در 143 بیت موجود است و اول آن این است:
حى الحیا عهد احباب بذى سلم *** و ملعب الحى بین البان و العلم
«درود بگو به یاران عهد و خاطره دوستان ذى سلم و بازیگاه قبیله میان کوه بان و علم را.»
25- شیخ عبدالله فرزند یوسف بن عبدالله حلبى متوفاى 1194 براى او قصیده بدیعییه و شرح آنست چنانچه در «ایضاح» ج 1 ص 174.
26- خورى یوسف بن ارانیوس فرزند ابراهیم مسیحى فاخورى مولود 1218 و متوفاى 1301 براى او قصیده بدیعییه است که مدح می کند به آن مسیح را شامل بر صد و هشتاد نوع است با التزام اسم بردن آن نوع را و اولش اینست:
براعه المدح فى نجم ضیاه سمى *** تهدى بمطلعها من سناه عمى
«کمال مدح در ستاره ایست که نورش بلند شده که رهنمونى می کند به طلوعش کسى را که از برق آن کور شده.»
و آخرش این است:
و اختم ختامی بأن أحظى بمطلعک ال *** - باهی بخدر السنا یا مرشد الأمم
«و پایان می دهم آخر قصیده ام را به اینکه بهره مند می شوم به ظهور زیباى تو در روز اول میلادت... اى ارشاد کننده امتها.»
تمام آن چاپ شده در «علم الادب» ج 1 ص 245
27- شیخ عبدالقادر حسینى ازهرى طرابلسى براى او قصیده بدیعییه است به نام (ترجمان الضمیر فى مدح الهادى البشیر) در سال 1308 به نظم آورده و در روزنامه بیروت چاپ شده است.
28- شیخ محمد فرزند عبدالله ضریر ازهرى متوفاى 1313 براى او قصیده بدیعییه موسوم به «الغررنى اسانید الائمه الاربعه عشر» چاپ شده صاحب کتابهاى مطبوعه یاد کرده آن را براى او.
29- شیخ احمد فرزند صالح بن ناصر بحرانى مولود 1254 و متوفاى 1315 براى او قصیده بدیعییه است که مدح می کند به آن مولاى ما امیرالمؤمنین (ع) را و آن در دیوان چاپ شده او به نام (المراثى الاحمدیه) موجود است و براى اوست شرح آن که اولش این است: بدیع مدح على مذعلا قلمى *** براعه تستهل الفیض من کلمى
«براعت و شگفت انگیزى مدح على (ع) از وقتی که قلم من به کار افتاده براعتیست که آغاز می کند فیض را از سخن من.»
30- شیخ محمد فرزند حمزه شوشترى حلى مشهور به ابن ملا فوت شده 1322- از شعراء غدیر است. براى او قصیده بدیعییه است که مدح می کند به آن پیامبر بزرگوار (ص) را که ممتاز است قصیده هاى بدیعییه را به انواعى از بدیع بودن.
31- مولى داود بن حاج قاضى خراسانى معروف به ملاباشى متوفاى حدود 1325 که در (مطلع الشمس) ترجمه شده است براى او قصیده بدیعیه و شرح آنست فرزند او میرزا فضل الله متوفاى اواخر سال 1343، آن را موسوم به (ازهار الربیع) نموده است.
32- شیخ طاهر بن صالح بن احمد جزایرى دمشقى متولده سال 1268 و متوفاى 1338 و براى او شرح آن است که در سوریا چاپ شده اولش این است:
بدیع حسن بدور نحوذى سلم *** قد راقنى ذکره فى مطلع الکلم
«زیبائى جمال ماه هاى اطراف کوه ذى سلم، به تحقیق که خوش آمد مرا که یاد او کنم در آغاز سخنم.»
33- شیخ محمد صالح بن میرزا فضل الله مازندرانى حایرى متولد 1297 یکى از شعراء غدیر است یادش خواهد آمد در شعراء قرن چهاردهم براى او قصیده بدیعییه است و براى اوست شرح آن که اولش این است:
من حسن مطلع سلمى مستهل دمى *** لله من دم ذى سلم بذى سلم
«از زیبائى چهره سلمى آغاز شد ریختن خون من، سوگند به خدا از خون بیگناهى در ذى سلم.»
34- شیخ عبدالله (بن) محمد بن ابى بکر یکى از شعراء عامه براى او قصیده بدیعییه است که مدح می کند. به آن پیامبر بزرگوار (ص) را عدد ابیات آن 139 بیت است که اول آن این است:
یا عامل الیعملات الکوم فى الاکم *** بالعیس بالعیس عرج نحو ذى سلم
«سر دهنده شتران را بر شتران ماده بر تو باد که شتر سرخ موى را بر شتر سرخ موى سر دهى در ذى سلم.»
و آخرین ابیات آن این است:
صلى علیه اله العرش ما لمعت *** بیض الکواعب فى سود من الظلم
«دورد فرستاد بر او خداى عرش مادامی که برق زند سفیدى ستاره گان در سیاهى تاریکى شب.»
یاد کرده تمام آن را آقاى ما علامه سید احمد عطار در کتابش «الرائق» در جزء دوم.
35- واردى مقرى براى او قصیده بدیعییه است در مدح سید احمد عطار طاب ثراه در جزء دوم از کتابش «الرائق» یاد کرده عدد ابیاتش 145 بیت است و اول آن این است:
ان زرت سلمى فسل ما حل بالعلم *** و حى سلعا و سل عن حى ذى سلم
«اگر سلمى را دیدار کردى پس سئوال کن کى در کوه علم منزل کرده و درود بگو سلع را و به پرس از مردم ذى سلم.»
و در آخرش می گوید:
و آله و هم الآل الهداة و من *** بهل أتى قد أتى تنکیت مدحهم
آل الرسول و أعلام الأصول *** و آمال الوصول و أهل الحلم و الکرم
مطهرون زکوا فرعا و أصلهم *** السامی «علی» سما من نور جدهم
جادوا و جالوا و طالوا فی الفخار فهم *** سحب و قضب و شهب فی علائهم
هم صدور مقامات العلى فلذا *** تطأطأت و غدت مأوى نعالهم
هم الرجال رجال الله فضلهم *** لم یحص إن یحص یوما فضل غیرهم
خیر الورى سادة الدنیا و خیرهم *** طه النبی و کل فی ذرى النعم
باعوا بنصرهم الدین النفیس *** نفوسهم و کم بذلوها بذل زادهم
خضر مرابعهم حمر صوارمهم *** بیض وجوههم غر ذوو شمم
کفوا العتاة کما کفوا العناة عطا *** بالنبل و النیل فی کر و فی کرم
صالوا و کم و خزوا بالسمر یوم وغى *** صدرا و نهدا و کم أکبوه فی الصدم
منزهون عن الأرجاس أنفسهم *** من مثلها نقلت فی أنفس الرحم
و الصحب صحب رسول الله ما القمر *** السامی بأحسن مرأى من وقارهم
لا عیب فیهم بوصف غیر أنهم *** قد أرخصوا بالتقى غالی نفوسهم
یا أبهج الخلق فی خلق و فی خلق *** و فی فخار و فی حکم و فی حکم
و من إذا طال ذنبی فامتدحت له *** نجوت فالمدح ذخری فالولا عصمی
کن شافعی مالکی یا أحمد بغد *** و انقذ حنیف هوى من زلة القدم
هذا مدیحی بالتقصیر معترفا *** فاقبله منی و دع من لام بالندم
ففی الحدیث اندماج من یقل بکم *** بیتا فبیت علاه جنة النعم
فامنن علی بفضل فی قبولکم *** من غیر طرد و أنتم معدن الکرم
و أنت تعلم ما یبغی محبک فی *** غد و مثلک لم یحتج إلى کلمی
فلا ترد یدی حاشاک خائبة *** و ارحم فدیتک عبدا فی حماک حمی
بیان مدحک فی فن البدیع له *** دقیق معنى به نطقی زکى و فمی
و قد جعلت بحمد الله ساعة دنیا *** العمر طاعة مدح فیک منتظم
فاصفح و إن تصفح الصفح الجمیل فلن *** یضیق جاهک عند الله فی جرمی
و فیک إن فاز کعب یوم بردته *** ففی غد منک ألقى خیر مغتنمی
و مطلب الواردی المقری ری ظما *** و هل سواک مغیث فی غد لظمی
فخذ بدیع مدیح فی علاک حلا *** عن حسن مبتدئ فی حسن مختتم
ترجمه: «و آل او و ایشان خاندانى رهنما و رهبر و کسانى هستند که به سوره (هل اتى) آمده لطیفه مدح ایشان خاندان پیامبر و پایه هاى خاندان پیامبر و پایه هاى اصول و اساس اسلام و آرزوهاى رسیدن و اهل حکم و بخشش می باشد پاکیزگانى هستند که اصل و فرع بلند مرتبه شان عالیست بالا رفته است از نور جدشان. فداکارى کردند و سیر کردند بلند شدند در شرافت پس ایشان ابر بارنده و شاخه پر بار و ستاره اند در بلندیشان. ایشان رؤساء مقامهاى بلندند پس براى این سر فرود آوردم و گردیدم خاک زیر کفشهاى ایشان. ایشانند مردان مردان خدا که فضل ایشان شمرده نمی شود اگر روزى فضل غیرشان شمرده شود، بهترین آفریده ها و آقایان دینا و شریفترین ایشان طاها پیامبر گرامى و تمامشان در بلندترین نعمتهایند، فروختند جان خودشان را بیارى کردنشان دین گرانقدر را و چه بسیار بخشیدند جانشان را و بخشیدند زادشان را.
سبز است چراگاه ایشان سرخ است شمشیرهاى برنده شان سفید است صورتشان صاحبان اخلاق پسندیده اند، کفایت کردند سرکشان را چنانچه کفایت کردند قصد کنندگان را از جهت بخشش به تیر زدن و رساندن در حمله کردن و در بخشیدن، حمله کردند و چه بسا سوراخ کردند با نیزه در روز جنگ سینه را و چه بسا که افکندند در صدمه اى، پاکیزه است از پلیدیها نفسهاى ایشان و از مانند خودشان منتقل شدند در ارزنده ترین رحم ها. و صحابه صحابه پیامبر خواست نیست ماه بلند زیباتر از جهت منظر از وقار و سکینه ایشان، عیبى نیست در ایشان به صفتى جز اینکه ایشان خود را ارزان کردند به سبب پرهیزگارى جانهاى گرانقدر خود را، اى نیکوترین آفریده ها در خلقت و در اخلاق و در شرافت و در حکم نمودن و در علم و حکمت، و کیست وقتی که گناه من زیاد شد پس مدح کنم او را نجات یابم پس مدح اندوخته من و دوستى شما نگه دارنده من است، باش شفیع من مالک من اى احمد (مصطفى) در فرداى قیامت و نجات بده متمایل و گرفتار هوا را از لغزش قدم، این مدیحه من است در حالی که معترف به تقصیرم می باشم پس بپذیر از من و رها کن کسى را که سرزنش می کند خود را به پشیمانى، پس در حدیث مندرج است که کسی که براى شما یک بیت شعر بگوید پس یک خانه در بهشت نعمتها براى او بلند می شود، پس منت گذارید بر من به احسانى که قبول نمائید بدون راندن و شما معدن بخشش هستید، و تو می دانى چه طلب می کند محب تو در فرداء قیامت و مانند شما محتاج نباشد به سخن گفتن.
پس دست مرا زنهار که خالى بر نگردانید و ترحم فرمائید قربان شما شود بنده ای که در سایه حمایت شماست، بیان مدح شما در فن بدیع براى او دقیق است از جهت معنى به آن نطق و دهان من گویاست، و من قرار دادم به حمد خداوند ساعتى از عمر دنیا را عبادتی که مدح تو را در آن به نظم در آوردم، پس ببخش که اگر بخشیدید بخشیدن نیگوئى پس مقام شما نزد خدا در گناه من کم نشود، و در راه تو اگر کعب رستگار شد روز خوشى اوست پس در فردا از تو می بینم بهترین غنیمت ها را. و مطلب (واردى مقرى) سیراب کننده تشنه است و آیا جز تو فریادرسى هست در فرداى قیامت براى نجات از آتش، پس بپذیر مدح بدیع و شگفتى را که بلندى مقام تو است از نیکوئى آغاز در خوبى پایان.»
 

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 6 صفحه 65، جلد 11 صفحه 87

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد