جنگ خیبر (کشته شدن مسلمانان)

فارسی 3814 نمایش |

حصار ناعم

وقتی عیینه از خیبر نزد خویشان خود برگشت، پیامبر (ص) به حصارهاى یهودیان یکى پس از دیگرى حمله فرمود و همراه مسلمانان به حصار ناعم رسیدند که مرکب از چند دژ بود. یهودیان در آن روز مسلمانان را تیر باران کردند و یاران رسول خدا (ص) خود را سپر آن حضرت قرار دادند. در آن روز بر تن رسول خدا (ص) دو زره بود و یک روپوش و یک کلاهخود بر سر داشت و بر اسبى به نام ظرب سوار بود، و نیزه و سپر در دست داشت و یاران گرد آن حضرت را فرا گرفته بودند. در آن روز پیامبر (ص) پرچم خود را به یکی از مهاجران که ظاهرا ابوبکر است سپرد که او بدون انجام دادن کارى برگشت. آنگاه پرچم را به یکی دیگر از مهاجران که ظاهرا عمر است  داد، او نیز بدون اینکه کارى انجام دهد بازگشت. سپس پیامبر (ص) پرچم را به مردى از انصار تسلیم فرمود، او هم بیرون رفت و بدون اینکه کار مفیدی کند برگشت. پیامبر (ص) مسلمانان را تحریض فرمود و سپاهیان یهود چون سیل به حرکت آمدند و حارث پدر زینب پیشاپیش آنها حرکت مى کرد و سخت بر زمین پاى مى فشرد. پرچمدار انصار پیش آمد و یهودیان را به عقب راند تا اینکه وارد حصار خود شدند. در این هنگام اسیر یهودى از حصار به همراه جنگجویان پیاده بیرون آمد و پرچم انصار را به عقب راند و تا جایگاه رسول خدا (ص) پیشروى کرد. پیامبر (ص) در درون خود احساس خشم شدیدى کرد، و به مسلمانان یادآورى فرمود که خداوند وعده فتح داده است پس تلاش کنید و غالب شوید.
پیامبر (ص) آن روز را با اندوه به شب آورد. سعد بن عباده نیز زخمى شده و برگشته بود و یاران خود را به کندى و چالاک نبودن سرزنش مى کرد. پرچمدار مهاجران هم یاران خود را متهم به کندى مى کرد و مى گفت: شما کوتاهى کردید. پیامبر (ص) فرمود: «شیطان نزد یهودیان آمد و به آنها گفت محمد براى اموال شما با شما جنگ مى کند». پس شما ای مسلمانان فریاد برآرید و بگویید «لا اله الا الله» و به این وسیله اموال و جانهاى خود را حفظ کنید، و حساب شما هم با خدا خواهد بود. یاران پیامبر (ص) این را براى یهودیان گفتند اما یهود بانگ برداشتند و گفتند چنین نمى کنیم و پیمان موسی و تورات را رها نمى کنیم. سپس رسول خدا (ص) فرمود: فردا پرچم را به کسى خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست مى دارند، و خداوند به دست او فتح و پیروزى نصیب خواهد فرمود، و او اهل گریز و فرار نیست. و به محمد بن مسلمه فرمود: فردا براى تو مژده و بشارت خواهد بود و قاتل برادرت به خواست خداوند کشته خواهد شد و تکاوران یهود به جنگ پشت خواهند کرد.

کشته شدن حارث و مرحب بدست علی علیه السلام و فتح حصار

چون پیامبر ( ص) شب را به صبح آوردند، شخصى را در پى على (ع) فرستادند، و او در حالى که چشم درد داشت، به حضور پیامبر (ص) آمد و گفت: من نه دشت را مى بینم و نه کوه را.
گویند: على (ع) نزدیک رسول خدا (ص) رفت. پیامبر (ص) فرمودند: چشمت را بگشا. و او چشمهایش را گشود، و رسول خدا (ص) آب دهان خود را بر چشمهاى على (ع) انداخت. على (ع) مى گفت: پس از آن هرگز چشم درد نگرفتم. آنگاه رسول خدا (ص) پرچم را به على (ع) دادند و براى او و یارانش دعا فرمودند که پیروز شوند. نخستین کسى که از یهودیان همراه با تکاوران خود بر مسلمانان حمله کرد، حارث برادر مرحب بود. وقتی دو گروه مقابل هم در آمدند، مسلمانان به هزیمت رفتند و على (ع) به تنهایى پایدارى فرمود، حارث و علی ضرباتى به یک دیگر زدند و على (ع) او را کشت. یاران حارث به سوى حصار گریختند و وارد آن شدند و در را بستند و مسلمانان به جاى خود برگشتند. در این هنگام مرحب بیرون آمد و این رجز را می خواند:
قد علمت خیبر انى مرحب *** شاکى السلاح بطل مجرب
اضرب احیانا *** و حینا اضرب
خیبر مى داند که من مرحب هستم، سراپا سلاح و پهلوان کار آزموده، غالبا ضربه مى زنم و گاهى هم ضربه مى خورم.
على (ع) بر او حمله برد و او را بر در حصار کوبید و در را گشود و آن حصار دو در داشت.
ابورافع گوید:« هنگامى که پیامبر (ص) على (ع) را با پرچم روانه فرمود ما همراه على (ع) بودیم. مردى کنار در حصار با او برخورد و ضربتى به على (ع) زد. آن حضرت ضربه را با سپر گرفت و درى را که کنار حصار افتاده بود برداشت و آن را سپر خویش قرار داد، و پیوسته جنگ کرد و همچنان آن در را به دست گرفته بود تا آنکه خداوند حصار را براى او گشود». پس از فتح، على (ع) مردى را به حضور پیامبر (ص) گسیل فرمود و مژده فتح حصار مرحب و ورود به آن را به اطلاع آن حضرت رساند

نقلی دیگر در مورد کشته شدن مرحب

و گفته اند مرحب همچون گاو نرى خشمگین وارد میدان شد و هماورد مى طلبید، و این رجز را مى خواند:
قد علمت خیبر انى مرحب *** شاکى السلاح بطل مجرب
اضرب احیانا *** و حینا اضرب
خیبر مى داند که من مرحبم، سراپا مسلح و پهلوان کار آزموده، همواره ضربت مى زنم و گاهى هم ضربه مى خورم. محمد بن مسلمه گفت: اى رسول خدا، من مصیبت دیده و خونخواهم. مرحب دیروز برادرم را کشته است اجازه فرمایید من با او جنگ کنم که او قاتل برادر من است. پیامبر (ص) به او اجازه فرمودند که با مرحب جنگ کند، و برایش دعا کردند و شمشیر خود را به او لطف فرمودند. محمد بن مسلمه بیرون آمد و فریاد برآورد: اى مرحب آیا با من مى جنگى؟ گفت: آرى، و به سوى او حمله آورد و همان رجز را مى خواند. محمد بن مسلمه هم بیرون آمد و این رجز را مى خواند؛
قد علمت خیبر انى ماض *** حلو اذا شئت و سم قاض
خیبر مى داند که من مرد کار آمدم، هر گاه بخواهم شیرینم و گاه سم کشنده و هم گفته اند که او در آن روز چنین مى خواند؛
یا نفس الا تقتلى تموتى *** لا صبر لى بعد ابى النبیت
اى نفس اگر کشته هم نشوى خواهى مرد، و پس از مرگ ابو نبیت مرا شکیبایى نیست و «ابو نبیت» کنیه برادرش محمود است گویند هر یک از ایشان به دیگرى حمله برد، و میان آنها درختانى واقع شده بود که ریشه هاى آن به بزرگى ریشه درختان خرماى نر بود و شاخه هاى تناور داشت. هر یک از آن دو که به رقیب ضربه مى زد، در پناه شاخه ها قرار مى گرفت، چنانکه تمام شاخه هاى آن درخت قطع مى شد و فقط تنه اصلى آن شبیه به مردى ایستاده پا برجاى مى ماند، و هر یک به دیگرى حمله مى کرد مرحب بر محمد پیشى گرفت و شمشیر خود را بلند کرد تا بر او فرود آرد، محمد بن مسلمه با سپر آن را رد کرد و شمشیر مرحب به غلافش گیر کرد. زره مرحب تا کمرش بود. محمد فرصت جست و هر دو ساق پاى او را قطع کرد. و هم گفته اند همچنان که محمد بن مسلمه ضربه مرحب را با سپر رد مى کرد، چون مرحب دستهاى خود را بالا برده بود زره از ساقهاى پایش کنار رفت و محمد سر فرود آورد. و در اولین فرصت هر دو پاى او را قطع کرد. مرحب به زمین افتاد و گفت: اى محمد مرا خلاص کن! محمد بن مسلمه گفت: مزه مرگ را بچش همچنان که برادرم محمود چشید. و او را به همان حال گذاشت و رفت. على (ع) بر او گذشت و گردنش را زد و جامه و سلاح او را براى خود برداشت. على (ع) و محمد بن مسلمه در مورد غنیمت های بدست آمده از مرحب اختلاف پیدا کرده و به حضور رسول خدا (ص) برای داورى رفتند.
محمد بن مسلمه گفت: اى رسول خدا، به خدا قسم من پس از اینکه پاهاى مرحب را قطع کردم فقط به این منظور سرش را جدا نکردم که تلخى زخم و شدت مرگ را بچشد همچنان که برادرم محمود سه روز آن را چشید، و چیزى جز این مانع من نشد که سرش را جدا کنم. و پس از اینکه پاهایش را قطع کرده بودم کاملا به این کار قادر بودم. على (ع) فرمود: راست مى گوید، من پس از اینکه او پاهایش را قطع کرده بود سرش را جدا کردم. رسول خدا (ص) شمشیر و سپر و روپوش و کلاهخود مرحب را به محمد بن مسلمه دادند و شمشیر مرحب پیش خانواده محمد بن مسلمه بود. بر روى آن شمشیر چیزى نوشته شده بود که نمى دانستند چیست، تا اینکه یکى از یهودیان تیماء آن را خواند و چنین بود: «این شمشیر مرحب است، و هر کس آن را بچشد نابود مى شود.»

نقد

از نظر ما روایتی که در آن مبارزه محمد ابن مسلمه و مرحب نقل شده است غلط می باشد و قاتل مرحب همان امیر المومنین علی (ع) است زیرا:
1- ذهبی گفته است: اخبار در اینکه علی (ع) قاتل مرحب است متواتر می باشد. و در صحیح مسلم از سلمة ابن اکوع آمده است: علی رضی الله عنه مرحب را به قتل رسانید و نیز در منابع بسیار دیگری نیز چنین آمده است.
1- در روایات آمده است که پس از شکست ابوبکر و..... پیامبر پرچم را به علی (ع) داده و فرمود فتح بدست او صورت می گیرد پس باید او به میدان رفته و در مقابله با مرحب او پیروز شده باشد و اگر نه فتح بدست او نمی باشد.
2- همانطور که در روایات این باب آمده است و اهل سنت نیز نقل کرده اند مسلمینی که همراه علی (ع) بر ای فتح رفته بودند فرار کردند و او به تنهایی را فتح کرد پس اگرچه در ابتدا ابو رافع یا محمد ابن مسلمه یا... همراه آن حضرت بوده باشند اما بعد بازگشته اند و جنگ با مرحب که دقیقا لحظه ی پیش از فتح باب قلعه است تنها توسط امیر المومنین (ع) صورت گرفته.
3- در منابع اهل تسنن آمده است:وقتی محمود ابن مسلمه کشته شد پیامبر (ع) به محمد ابن مسلمه برادر محمود فرمود: در آینده کسی را که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند برای خون خواهی برادرش خواهد فرستاد و علی (ع) را فرستاد (الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص) ج 17 ص 166 پاورقی 1 به نقل از السیرة الحلبیة ج3 ص 35 و مجمع الزوائد ج9 ص 123)
4- در این روایت گفته شده که علی  و محمد ابن مسلمه بر سر غنیمت اختلاف نظر یافتند!
چطور ممکن است امام علی که از غنیمت عمرو ابن عبدود و... می گذرد و در دنیا نیز آنچنان که شیعه و اهل تسنن گفته اند زاهد بوده بر سر سلاح و زره و... مرحب با محمد ابن مسلمه خصومت بورزد؟ لذا از نظر ما این روایت صحیح نمی باشد.

منـابـع

سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص)- جلد 17

حلبی- السیرة الحلبیة- جلد 2

محمود مهدوی دامغانی- ترجمه ی مغازی واقدی

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد