دلیل نامیدن فارابی به معلم ثانی

فارسی 11606 نمایش |

معلم

هنگامی که چشمان خود را قدری بیشتر به سوی بالا افکندم، مشاهده کردم «معلم» آنان را که می دانند، در حالی که او نشسته بود در میان فرزندانی که فلسفه برای او به وجود آورده بود. (دانته، کمدی الهی، دوزخ)
از دیرباز در شرق و غرب، ارسطو را معلم اول و فارابی را معلم ثانی خوانده اند. این مقاله در اصل به قلم دکتر سیدحسین نصر به زبان فارسی نگاشته شد و در مجله ادبیات و علوم انسانی، شماره 2 سال 22، 1975، صص 19-14 منتشر شده است. این مقاله بعدها به همت مهدی امین رضوی، تحت همین عنوان به زبان انگلیسی ترجمه شده است:
“why was farabi called the second teacher”, Islamic culture, vol. 4. oct. 1985,. 357-64.
در اینجا ما اصل مقاله فارسی دکتر نصر را در نظر داشته ایم:
در متون معتبر اسلامی از قرون هفتم و هشتم به بعد پیاپی به فارابی به عنوان معلم ثانی و به ارسطو به منزله معلم اول اشاره شده است. وانگهی این عناوین، آن چنان شهرت یافته است که کمتر پرسیده می شود اصلا معنی عنوان "معلم" در این موارد چیست و چرا در هر دو مورد، معلم این معلمان و یا مؤسسان مکتبهای فلسفی قبل از آنان، یعنی حکمایی همچون فیثاغورس و افلاطون از یک سو و کندی را از سوی دیگر، معلم نخوانده اند. به نظر راقم این سطور، معنی و مفهوم "معلم" به نحوی که در مورد ارسطو و فارابی توسط مسلمین به کار برده شده است، آن چنان عمیق و اهمیت آن برای جهان امروز به اندازه ای اساسی است که ارزش دارد به تفحص بیشتر درباره آن بپردازیم و ببینیم چرا فارابی را معلم ثانی خوانده اند و ارسطو را معلم اول.

اطلاق عنوان "معلم" از سوی مسلمانان به ارسطو

شاید در آغاز لازم به تذکر باشد که عنوان معلم اول را مسلمانان به ارسطو داده اند نه یونانیان؛ و به کار بردن این عنوان توسط فلاسفه و به طور کلی متفکران غرب، چنان که در شعر معروف دانته آمده است، به علت تأثیر معارف اسلامی در مغرب زمین است. عنوان "معلم" به معنی خاصی که اکنون مورد نظر است، رابطه ای مستقیم با دیدگاه اسلامی درباره علم و تعلیم و تعلم دارد و نمی توان آن را صرفا مأخوذ از منابع یونانی دانست.

دلایل "معلم" خواندن فارابی

هرگاه به مراجع اسلامی، چه متعلق به ازمنه قدیم و چه جدید، رجوع کنیم، مشاهده می کنیم که چند قول مختلف درباره معنی "معلم" و علت اینکه فارابی را معلم ثانی خوانده اند، آورده شده است که شاید بتوان آن را در چهار مقوله خلاصه کرد:
1- فاضل ترین فیلسوف بعد از ارسطو: آنان که می گویند چون فارابی فاضل ترین فلاسفه بعد از ارسطو و شارح بزرگ معلم اول بود، پس او را معلم ثانی نامیده اند. در زمره صاحبان این نظر، می توان دانشمندانی همچون محمد لطفی جمعه، نویسنده معاصر مصری و محقق هلندی دیبور را نام برد. ایراد اصلی به این نظریه این است که توضیح نمی دهد به چه دلیل خود ارسطو را "معلم اول" خوانده اند و اگر صرف شارح بودن یا داشتن مقام ارجمند در فلسفه ملاک اعطای این عنوان بوده است، چرا ابن رشد یعنی شاید بزرگترین شارح ارسطو در تاریخ یا ابن سینا برجسته ترین فیلسوف مکتب مشائی را معلم ثانی نخوانده اند.
2- چیرگی و مهارت فارابی در منطق: گروهی از محققان، چه قدیم و چه جدید، که علت این لقب را چیرگی فارابی در علم منطق می دانند و حتی عنوان خود ارسطو را به عنوان معلم اول، نتیجه موفقیت او در تدوین منطق صوری محسوب می دارند. ابن خلدون در مقدمه معروف خود به این موضوع اشاره کرده، می فرماید:
«و امام هذه المذاهب الذی حصل مسائلها و دون علمها و سطر رجحاجها، فیما بلغنا فی هذه لاحقاب هو ارسطو المقدونی من اهل مقدونیه من بلاد الروم من تلامیذ افلاطون و هو معلم الاسکندر و یسمونه: المعلم الاول علی الاطلاق یعنون معلم صناعة المنطق، اذلم تکن قبله مهذبه و هو اول من رتب قانونها و استوفی مسائلها و احسن بسطها و لقد احسن فی ذلک القانون ماشاء لو تکفل له بقصدهم فی الالهیات.»
بین محققان معاصر نیز این نظر رواج دارد چنانکه ابراهیم مدکور، یکی از معروفترین متخصصان در زمینه فلسفه فارابی در موارد گوناگون به آن اشاره کرده است.
بدون شک، عنوان "معلم" رابطه ای با علم منطق (که پایه و مقدمه ای برای تعلیم همه علوم محسوب می شده است) دارد؛ لکن آن نیز نمی تواند یگانه علت باشد؛ زیرا استادات بزرگ منطق بعد از فارابی، چنین لقبی را کسب نکردند و برعکس میرداماد (که بعدا از او سخن به میان خواهد آمد) با آنکه به معنای خاص منطقدان نبود، به معلم ثالث شهرت یافت.
3- توفیق فارابی در تأسیس مکتب جدید: باز هستند گروهی از دانشمندان مانند النجار که لقب فارابی را مرهون موفقیت او در تأسیس مکتب جدید در فلسفه می دانند و حتی او را اولین فیلسوف اسلامی محسوب می دارند. البته اهمیت فارابی در تاریخ فلسفه اسلامی و تدوین فلسفه مشائی به صورت مشخص تاریخی آن بر هیچ کس پوشیده نیست؛ ولی باز نمی توان آن را به تنهایی علت اعطای لقب "معلم ثانی" به او دانست؛ چه بوده اند بزرگان دیگری همچون سهروردی که مؤسس مکتب فلسفی بوده اند؛ یا کندی که قبل از فارابی، فلسفه اسلامی را بنیاد نهاد. پس بدون شک صرف قرار گرفتن در رأس یک مکتب فلسفی و تأسیس یک مکتب خاص نمی تواند علت ملقب شدن او به معلم ثانی باشد.
4- شارح و اصطلاح کننده آثار ارسطو: سرانجام، باید از نظریه ای که از دیرزمان توسط برخی از مورخان و صاحبان کتب رجال اسلامی همچون حاجی خلیفه عنوان شده و توسط گروهی از محققان عصر حاضر مانند ضیاء اولکن و محمدعلی مترجم تبریزی، صاحب ریحانةالادب نیز به تکرار آن پرداخته اند، نام برد. آنان معتقدند که چون فارابی شارح و اصلاح کننده ترجمه های ارسطو بوده است و آن را تعلیم ثانی نامیده است، او را معلم ثانی خوانده اند.
بدون شک این نظریه نیز درخور تأمل و تعمق است و نمی توان از آن به آسانی گذشت، چرا که هرگاه این پرسش مطرح شود که چرا اصلا نوشته های ارسطو را تعلیم اول و خود حکیم را معلم اول خوانده اند و نیز چرا بعدا میرداماد را معلم ثالث خوانده اند، بدون آنکه او اثری به نام "تعلیم ثالث" آورده باشد، به این نتیجه می رسیم که این دلیل نیز نمی تواند کاملا رضایت بخش و قانع کننده باشد.
5- رابطه اطلاق لفظ "معلم" با تدوین علوم و روش های آنها: با توجه به گفتار پیشینیان و محققان معاصر، لازم است به تعریفی نیز که بین بسیاری از حکمای بزرگ معاصر ایران متداول است، بپردازیم و آن این است که "معلم" در اصطلاح خاصی که اکنون مطرح است، به شخصی اطلاق می شود که در واقع تعیین کننده حدود علوم و روشهای مختلف کسب علم و قراردهنده آنها در سلسله مراتبی است که وحدت و پیوستگی دانش و شعب آن را حفظ کند. از یک سو، توجه به اهمیت توحید در معارف اسلامی و پیوستگی علوم در اسلام، که مانند شاخه های یک درخت همواره به تنه تنومند وحی قرآنی متصل است، و از سوی دیگر، توجه به سهم هم ارسطو و هم فارابی در تقسیم بندی علوم و تدوین روشهای گوناگون علمی در تمدنهای یونانی و اسلامی، صائب بودن این نظر بیشتر آشکار می شود.

سهم ارسطو و فارابی در تدوین منطق و روش شناسی

ارسطو نخستین فیلسوف و یا عالم یونانی نبود ولی اولین شخصی بود که روش شناسی در علوم را در منطق خویش روشن ساخت و به تقسیم بندی علوم، که در عین حال ایجاد وحدت و پیوستگی بین شعب علوم را دربرداشت، پرداخت. در اسلام گرچه کندی و شاگردانش قبل از فارابی به تدوین کتب منطقی پرداختند و خود کندی رساله قابل توجهی به نام فی اقسام العلوم در تقسیم بندی علوم نگاشت که زود به دست فراموشی سپرده شد، اما این کوششها جنبه جستجو و تفحص در راه کمال داشت و هنوز به صورت تعمیق یافته ای، که بتواند تمدن اسلامی را تحت تأثیر قرار دهد، درنیامده بود؛ لکن در مورد فارابی چنین نبود. چنان که محقق برجسته معاصر در آثار فارابی، دکتر محسن مهدوی بارها به آن اشاره کرده است، فارابی در واقع پدر منطق اسلامی است و با توجه به معنی منطق در علوم اسلامی، باید او را واضع روش شناسی در علوم به صورت مدون آن نیز دانست.

تأثیرات احصاء العلوم در عرصه های مختلف

از سوی دیگر، فارابی صاحب کتاب بسیار معروف در تقسیم بندی علوم به نام احصاء العلوم است که نه فقط در جهان اسلامی بلکه در غرب شهرت فراوان یافت و در برنامه دانشگاههای مغرب زمین اثری بسزا گذاشت. این کتاب سرآغاز کوشش گروهی کثیر از متفکران اسلامی برای نظم بخشیدن به علوم و تقسیم بندی آن و بالنتیجه ایجاد وفاق و هماهنگی بین عقل و ایمان و یا فلسفه و دین بود؛ کوششی که بعدا توسط نامدارانی همچون ابن سینا و صاحبان رسائل معروف به اخوان الصفا و خواجه نصیرالدین طوسی و سرانجام متأخرانی مانند ملاصدرا دنبال شد. نمی توان اهمیت خاص این کتاب را در زمره آثار دیگر فارابی نادیده گرفت؛ چنانکه برخی از قدیمیترین منابع تاریخ تفکر و کتب رجال اسلامی نیز به این امر گواهی می دهند.

ارتباط آثار فارابی با روح تمدن اسلامی

چه آثار منطقی فارابی که اساس این علم و یا پیش درآمد علوم در تمدن اسلامی است و چه کتاب احصاء العلوم او، بیش از هر امر دیگر متوجه توجیه و تعریف روشهای مختلف شناخت و ارتباط علوم منتج از این روشها و پیوند این علوم با جوانب مختلف معارف اسلامی و نیز با یکدیگر است. با توجه به روحیه خاص حاکم بر تمدن اسلامی که تمام شئون آن مرتبط به اصل توحید و در جستجوی بیان و متجلی ساختن این اصل در جهات گوناگون حیات انسان است، بدیهی است که آنچه فارابی در تمدن اسلامی و ارسطو قبل از او در یونان انجام داد، آن چنان از دیدگاه اسلامی اساسی بود که ایجاب می کرد لقبی خاص به آنان که این مهم را انجام دادند، اعطا شود و حتی ارسطوی یونانی از نظرگاه اسلامی معلم اول خوانده شود؛ و این لقب او را حتی ورای مرزهای تمدن اسلامی همراه باشد.

ظهور معلم ثالث در دوران صفوی

تاریخ بعدی تمدن اسلامی مؤید این نظر است؛ چون دیگر شخصی به لقب معلم درنیامد؛ هر چند تا دوران صفویه، که برای اولین بار عالم تشیع به صورت واحدی جداگانه نظام یافت و در واقع بابی جدید در تاریخ اسلام گشوده شد، علوم گوناگون بسطی حیرت انگیز یافت. در این وضع جدید و در دامن این یکپارچگی نوین مذهبی، میرمحمدباقر داماد که توانست فلسفه و علوم عقلی را با تأسیس "مکتب اصفهان" احیا کند و به آن نظم جدیدی بخشد، بار دیگر لقب "معلم" یافت و او را "معلم ثالث" خواندند. حتی خود او بارها در آثارش به ابن سینا با عنوان «شریکنا فی الریاسة» اشاره می کند در حالی که فارابی را «شریکنا فی التعلیم» می خواند.

فارابی الگوی فرهنگی متفکران اسلامی

بزرگداشت فارابی در سراسر جهان و به ویزه در ایران، فرصتی است تا به او به عنوان سرمشق متفکران معاصر اسلامی به طور کلی و ایرانی بخصوص بنگریم. فارابی در زمانی می زیست که تمدن اسلامی بر اثر ترجمه های وسیع معارف تمدنهای مختلف از زبانهای گوناگون، با انواع علوم و با روشها و فلسفه های مختلف مواجه بود. او قدمی اساسی در نظم بخشیدن به علوم و ایجاد پیوند و وحدت بین علوم، آن را عمیقا از آن خود سازد و آنان را به صورت عامل سازنده و آفریننده در این علوم درآورد؛ در عین حال که از ایجاد نابسامانی و هرج و مرج در حیات فکری و عقلانی مسلمین جلوگیری کرد.
امروزه با هجوم علوم غربی به درون مرزهای فرهنگی و جغرافیایی ممالک اسلامی از جمله ایران، هر کس که به فکر اساسی برای آینده فرهنگ خود باشد، در مقابل خود وظیفه ای می بیند مشابه آنچه فارابی با آن روبرو بود. متفکران این عصر موظفند به عنوان اندیشندان جامعه، بین علوم پیوندی حاصل کنند و به ایجاد وحدت بین علوم و نیز بین این علوم و فرهنگ اصیل خود بپردازند. به این دلیل است که فکر و روش اندیشه فارابی اهمیتی خاص برای نسل معاصر دارد و معلم ثانی متفکری است زنده که نفوذش همچنان محسوس است. در واقع جهان اسلامی بیش از هر چیز دیگر محتاج به یک "معلم رابع" است که بتواند انسان کنونی را از پیچ و خم دنیای پرآشوب فکری جهان امروز نجات بخشد.

منـابـع

سیدحسین نصر- سنت عقلانی اسلامی در ایران- صفحه 126-120

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها