مختصات تعالیم افضل الدین کاشانی
فارسی 12301 نمایش |باباافضل
ارائه گزارش کاملی از تعالیم فلسفی و عرفانی باباافضل مستلزم اثری حجیم است؛ زیرا وقتی که انسان تمامی آثار او را مطالعه می کند، درمی یابد که گرچه او به اندازه کندی و فارابی و ابن سینا کتاب ننوشته است، اما شخصیت عقلانی مهمی است که نفوذ متافیزیکی، قدرت تلفیق و قریحه عبارت پردازی اش او را در زمره بزرگترین فیلسوفان و حکیمان اسلامی قرار می دهد. تنها در منطق، که توجه کمتری بدان شده است، وی به دو دلیل، شایان توجه ویژه ای است: اولا، بدین دلیل که توانست واژگان کاملی از اصطلاحات منطقی را به فارسی فراهم کند، که از نقطه نظر فلسفی و زبان شناختی دارای اهمیت زیادی هستند و بیش از اصطلاحاتی که ابن سینا در دانشنامه خود ابداع کرده و افضل الدین نیز یقینا از آنها سود برده است، با قریحه و ذوق زبان فارسی مطابقت و سازگاری دارد. ثانیا، در منطق افضل الدین، برخی ویزگیهای جدیدی وجود دارد که مشهورترین آنها نظریه او درباره "قیاس خلف" است. این نظریه را نصیرالدین در شرح الاشارات، سپس قطب الدین در شرح حکمة الاشراق و نهایتا ملاصدرا در حاشیه خود بر تفسیر قطب الدین نقل کرده اند.
طبقه بندی علوم از سوی افضل الدین
افضل الدین نیز مانند بیشتر فیلسوفان مسلمان به طبقه بندی علوم علاقه مند بود لی آنها را بر پایه ای نهاد که در ضمن یکی بودن علوم عقلانی (عقلی) و روایی (نقلی)، از طبقه بندی معروف فارابی و ابن سینا متفاوت است. افضل الدین کار خود را با تمایز اساسی قرآنی بین "الدنیا و الآخرة" شروع می کند؛ و این تمایز وجود شناختی و آخرت شناختی را مبنای طبقه بندی خود از شاخه های علم قرار می دهد.
در نظر افضل الدین سه نوع دانش (علم) وجود دارد: دانش این جهانی (دنیوی)، دانش جهان دیکر (اخروی) و دانش جهان تفکر (اندیشه) که حد وسط دو دانش فوق است. این سه شاخه علم به نوبه خود به شرح ذیل تقسیم می شود:
الف) علم/دانش دنیوی:
1. علم گفتار
*سطوح کلی زبان که کاربرد عمومی زبان را دربرمی گیرد.
*مرتبه نخبگان
**موسیقی
**منطق
**گرامر/ دستور زبان
2. علم اعمال
*علمی که به فنون و صنایع می پردازد.
*علم کتابت، علم خفیه و کیمیا
*علم شخصی و اجتماعی حیات انسان (شریعت)
*اخلاق/ اخلاقیات
ب) علم دنیای اندیشه
*حد منطقی و برهان
*حساب
*هندسه و نجوم
*فلسفه طبیعی و طب
ج) علم اخروی
*علم وحدت (توحید)
*علم به غایت امور
افضل الدین علوم مربوط به این دنیا را مبتنی بر دو کارکرد عمده انسان یعنی خلق واژگان و افعال (اعمال) قرار می دهد که از اجزای مختلف بدن او، که او را به این جهان مرتبط می کند، صادر می شوند. عالم اندیشه واسطه بین این جهان و جهان بعدی بوده و وسیله ای است که به کمک آن انسان قادر است به عالم روحانی برسد. افضل الدین به ویژه بر اهمیت منطق در این قلمرو میانجی تأکید می کند. و سرانجام علم جهان دیگر، که او با به کارگیری اصطلاحات معروف قرآنی، آن را علم "آفاق و انفس" نیز می نامد، می تواند در این جهان به دست آید اما تأثیر خود را بر روح می گذارد؛ به این نحو که اثر آن پس از عالم مرگ باقی می ماند.
مبانی متافیزیکی باباافضل کاشانی
اگرچه افضل الدین با به کارگیری تمایز معروف ابن سینا بین وجود واجب، ممکن و ممتنع و ارائه تقسیمی از موجودات، مطابق با اصل زنجیره عظیم وجود، مختصرا در متافیزیک به وجودشناسی می پردازد اما متافیزیک او بیش از هر چیز مبتنی بر علم نخستینی است که به عنوان منبع تمام موجودات و تمام جواهر عقلی (= تمام موجوداتی که علم دارند) به ذات اعلی متصل می شود. به نظر او وجودشناسی مربوط به خودشناسی و نهایتا همانند آن است. به نظر افضل الدین، نور عقل (خرد) نهایتا انعکاس نور الهی است. کل علم دارای صفت مقدس این نور است چرا که علم عین نور و بنابراین همانند نور دارای سطوح و مراتب می باشد. مقولات منطق فی نفسه بازتاب عقل الهی بر ذهن انسانی بوده و بشر را قادر می سازد تا در مرتبه خاص خود به یقین دست یابد؛ دقیقا بدین دلیل که آنها مرتبط به عقل مافوق بشری هستند. در درون این دیدگاه کاملا حکمی، که در آن علم نخستین بر هر چیزی غلبه دارد، افضل الدین آموزه اتحاد عقل و معقول (اتحادالعقل و المعقول) را بسط می دهد؛ آموزه ای که در تعالیم ملاصدرا معروف و مشهور شد.
در فعل ادراک، عقل و معقول متحد می شوند و از طریق این اتحاد، خود وجود شخصی که فعل تعقل را انجام می دهد (العاقل) نیز متأثر می شود. وجود انسان به واسطه علم ذاتی دگرگون می شود. از این رو شناخت خدا به معنای تغییر یافتن به صورت اوست که انسان در ابتدا بر اساس آن خلق شده است.
متحول ساختن خود در ضمن شناخت خویش، به همین دلیل، کلید علم غایی است؛ و بدیهی است که علم دارای واقعیت خارجی بوده و مستلزم شرایط اخلاقی و فضایل معنوی است که به تنهایی انسان را قادر می سازد تا ماهیت خدا گونه اش را درک کرده یا خود را دگرگون و متحول سازد.
افضل الدین در یکی از ادعیه های زیبای خود، دیدگاه روحانی و عقلانی اش را در این عبارات خلاصه می کند:
«خداوندا! عظمت تو مانع شناخت تو می شود. هر که به فروغ نور تو یعنی خرد، راه باز حضرت تو یافت، و از ظلمات وهم و خیال و حس و جسم و طبع به واسطه آن نور بیرون افتاد، او را هر نفسی دواعی عشق آن حضرت زیادت شوند، و تا چراغ وجود خود در آفتاب چشمه کلی گم نکند و همگی آن نشود و دؤی برنخیزد، شناخت به حقیقت حاصل نشود.»
تأکید افضل الدین بر علم، موجب آن می شود که او چندین بار دیگر به علم النفس بازگردد؛ به آن علم النفسی که بسیاری آن را روان شناسی می نامند اما در هر حال نباید آن را با داشتن نامی واحد با اصول و قواعد جدید مغشوش کرده و درهم آمیخت. افضل الدین به قوا و استعدادهای نفس به معنای مشائی اش می پردازد اما این نوع توجه همیشه با علاقه او در اشاره به ضرورت نفس به کمال خویش درمی آمیزد تا مرحله ای که به موجب آن نفس بتواند مراتب "فنا" و "بقا" را تجربه کند و به آن دانش مطلقی دست یابد که هم معرفت به اصل متعالی و هم معرفت به ذات مطلق است.
مباحث جهان شناسی و جامعه شناسی تفکر افضل الدین
در آثار افضل الدین برخی بحثهای جهان شناسی نیز وجود دارد. او مدافع سرسخت عالم مثل به طرفداری از مکتب نوافلاطونی و در مخالفت با مشائیان بود. در حقیقت او بین سه عالم تمایز می گذارد: عالم ربوبیه، عالم برزخ که او آن را "ملکوت" می نامد و عالم طبیعت، که صور همه آنها بازتاب واقعیات مندرج در قلمرو عالیه وجود کلی هستند. او همچنین سلسله مراتب وجود را به جای "مکان" در ارتباط با زمان در نظر می گیرد و بین "زمان"، "دهر"، "وجود" و "هویت" قایل به تمایز می شود، واژه اخیر (هویت) به معنای اصل فوق وجودشناسی تمامی واقعیات است. علاوه بر این، او به مسئله حرکت، که کانون اصلی طبیعیات مشائی بود، اظهار علاقه می کند و از انواع گوناگون حرکت من جمله حرکت جبری، که نقطه ضعف طبیعیات مشائی است، بحث می کند. وی در این مسئله از تعالیم ابن سینا و ابوالبرکات بغدادی تبعیت می کند.
افضل الدین به حیات اجتماعی و دینی انسان نیز علاقمند بود و از جنبه تقدم علم از آن بحث می کرد. او در جاویدان نامه از اختلافات متعدد در ادیان و فرق گوناگون در درون یک دین واحد بر اساس اینکه آیا این اختلافات درباره علم به اصل توحید، در باب مؤسس دین، در اصل تفسیر مکاتب گوناگون در اینکه امام کیست می باشد (یا نه) و نهایتا در نظریات فرق گوناگون در درون یک مکتب واحد بحث می کند. علاوه بر این، او خاتمیت اسلام را در دور نبوی به کمال معرفتی منتسب می سازد که با رسیدن به کلیت و جامعیت تمام و کمالش با اسلام، دیگر مستلزم نزول وحی جدیدی نیست.
افضل الدین مطالعه جامعه بشری را نیز بر هدف غایی وجود انسان که عبارت است از تحصیل معرفت، مبتنی می کند. از این رو تمامی مراکز سیاسی و اجتماعی، مطابق با نقششان در آماده سازی انسان برای این هدف مورد بررسی و قضاوت قرار می گیرد و موفقیت آنها بسته به میزانی است که قادرند به انسان در کسب علم و تقوا یاری رسانند و نیل به دانش و حصول آن را ممکن سازند. علاوه بر این، سلسله مراتب موجود در جامعه انسانی و در بین انسانها به جای هرگونه عوامل اقتصادی یا اجتماعی بیرونی، مبتنی بر علم و تقوایی است که افراد جامعه دارای آن هستند.
شعر
بدون شک افضل الدین بزرگترین شاعر در بین فیلسوفان برجسته اسلام است. افضل الدین در دنیای ایرانی، که به دلیل کهکشانی از شاعران که دارای نبوغی درخشان و مشهور هستند، به سهم خود برجسته است. به ویزه رباعیات او به صورت جزء لاینفک ادبیات فارسی درآمده است و بسیاری از نویسندگان، او را به عنوان بزرگترین استاد نوع رباعی فارسی پس از ابوسعید و خیام برشمرده اند. لکن در حالی که دیدگاه خیام مبتنی بر نسبیت تمام موجودات در پرتو مطلق می باشد؛ دیدگاهی که در جهان جدید به عنوان شکاکیت و بدبینی مورد بدفهمی قرار گرفته است، اشعار باباافضل همیشه از منظر یقین و اطمینانی سخن می گوید که از علم متحد صادر می شود.
به طور مثال در آتشکده آذر رباعی ای از باباافضل مذکور است که احتمالا به عنوان پاسخی به رباعی نصیرالدین نوشته شده است. اگرچه از نظر تاریخی این تبادل آرا بعید به نظر می رسد، لکن این شعر آشکارا روح ظریف و اشعار نافذ حکمی باباافضل را نشان می دهد. مطابق این منبع نصیرالدین رباعی ذیل را به باباافضل فرستاد:
اجزای پیاله ای که در هم پیوست *** بشکستن آن روا نمی دارد مست
چندین سر و پای نازنین و سر و دست *** از بهر چه ساخت و از بهر چه شکست؟
باباافضل به این رباعی چنین پاسخ می دهد:
تا گوهر جهان در صدف تن پیوست *** از آب حیات صورت مردم بست
گوهر چو تمام شد، صدف تا نشکست *** برطرف کله گوشه سلطان ننشست
به نظر افضل الدین در هر فعل خلقت، حکمتی وجود دارد؛ حتی اگر این حکمت از چشم افراد بی بصیرت مخفی مانده باشد. اگر خدا باعث از بین رفتن بدن انسان می شود، بدین دلیل است که همانند صدف دریایی که وظیفه خود را در پرورش مروارید به کار می گیرد و پس از آن باز شده و نابود می شود، بدن نیز پس از انجام کار خود از بین می رود تا روح را قادر سازد که از طریق این سفر کوتاه حیات دنیوی که مقدر است انسان برای رسیدن به منزلگاه جاوید در آن به سر برد، خود را تکامل بخشد.
افضل الدین در سنت فلسفی اسلامی و تصوف
این حکیم برجسته اهل کاشان، به طرق مختلفی، موقعیت بی نظیری را در سنت عقلانی اسلامی اشغال می کند و در این سنت در بین فیلسوفان اسلامی، بدون شک او جامعترین پیر صوفی شناخته شده ای است که خاص و عام او را مورد تکریم و احترام قرار داده اند، همین طور در بین صوفیان شخصی است که بیش از همه به فلسفه پرداخته است. در این آخرین جنبه می توان سهروردی را که به فاصله زمانی اندکی از او زندگی می کرد، با او مقایسه نمود؛ همچنان که به یک معنا نیز می توان عین القضات همدانی را با او قیاس کرد؛ اگرچه عین القضات بیش از آنکه حکیم باشد، عارف بود. اما هیچ شخصیتی همانند افضل الدین با هم و به یک اندازه، ابعاد برجسته فلسفی و تقدس به معنای متصوفه سنتی را دارا نبود. این حکیم یک "ولی" و در حقیقت استادی صوفی بود که همزمان رسائل قابل ملاحظه ای در متافیزیک، منطق و معرفت شناسی به سبک ادبی باور نکردنی نوشت. در حقیقت شروح متافیزیکی او بسیار سلیس تر و روانتر از شروح ابن عربی است که وجوه ممیزه او بارقه های منقطع و ناپیوسته الهام است.
تصوف که از همان جوهر وحی اسلامی زاییده می شود، طی قرن چهاردهم تاریخ اسلامی، خود را در قلمروهای مختلف جداگانه ای متجلی ساخته است. گاهی مانند قرون اولیه با دنیایی درآمیخته که به طور منحصر به فردی قرآن و حدیث بر آن غالب بوده اند؛ گاهی با عالم شعر درآمیخته و عمدتا خود را در زبان عشق آشکار ساخته است؛ و باز در دورانی دیگر، لباس کلام اشعری به تن کرده و خود را با نوع الهیاتی که این مکتب در آنجا غالب شده، سازگار کرده است.
گهگاهی نیز با حکمت نظری اسلامی سنتی یا فلسفه آمیخته و از مقولات فلسفی، مراحل و منازل بی شماری را برای تحقق حکمت پدید آورده است. بر اثر تعالیم باطنی اسلام، این نوع تصوف توانست یک بار دیگر به فلسفه، قبل از آنکه به عقل گرایی تقلیل یابد، معنای اصیلش را اعطا نماید.
افضل الدین کاشانی به عنوان نماینده اصلی این آخرین نوع تصوف، جایگاه والایی دارد. پیام روحانی او صرفا حکمی و عقلانی است و کاملا در معنویت قرآنی و فقر محمدی ریشه دارد. در عین حال، او در تکامل بعدی فلسفه اسلامی جایگاه مهمی دارد؛ به همین دلیل، او به ویژه امروزه در جهان اسلام شخصیت مهمی است؛ جایی که در آن یک نوع تفسیر ایمان گرایانه از اسلام با منازعات فلسفی و عقلی جهان جدید مواجه شده است که منجر به مصائبی خواهد شد که خود سنت اسلامی را تهدید می کند.
افضل الدین به میزان زیادی نشان دهنده پیوند بین عقل و دینداری، بین تسلیم به اراده مشیت الهی و معرفتی است که از تفکر منطقی تا علم شهودی را دربرمی گیرد. این پیوند همان بینش متحد و یکسانی است که آشکارا برای جهان اسلام مورد نیاز است و مطالعه چنین چشم انداز موزون و هماهنگی در سنت اسلامی است که بیشتر می تواند به دانشجویان غربی اسلام در به دست آوردن درکی درست از این سنت در جنبه کامل و باطنی اش یاری رساند. به خاطر این دلایل و نیز به دلیل ارزش ذاتی آثار افضل الدین به عنوان تعابیر فصیح و بلیغ حکمت در شکل اسلامی اش، ما امیدواریم که توجه بیشتری به این شخصیت تا کنون مغفول تصوف و فلسفه اسلامی مبذول شود.
منـابـع
سیدحسین نصر- سنت عقلانی اسلامی در ایران- صفحه 315-309
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها