درخواستهای هشتگانه ی نامعقول
فارسی 3539 نمایش |یکی از نشانه های لجاجت و عناد مخالفین دعوت رسول اکرم (ص) این بود که اموری را درخواست می کردند و ایمان خود را در گرو انجام شدن آنها قرار می دادند که یا ذاتا یک امر محال و نشدنی بودند، و یا اگر هم ممکن بودند با اهداف بعثت که تربیت و هدایت مردم بود، سازگار نبود و یا انجام آنها نشانه ی نبوت و راستگویی طرف به شمار نمی رفت. این امور در درخواستهای هشت گانه ی قریش در آیات زیر منعکس است و اگر پیامبر به پیشنهاد آنها پاسخ مثبت نگفت غالبا به خاطر یکی از علل فوق می باشد ما مجموع درخواستهای آنان را جدا جدا، بیان می کنیم تا اشاره به اشکال آنها آسان گردد. «و قالوا لن نؤمن لک؛ به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه امور زیر را انجام دهی.» (اسراء/ 90)
1 ـ «حتى تفجر لنا من الأرض ینبوعا؛ از زمین برای ما چشمه ای بشکافی.»
2 ـ «أو تکون لک جنة من نخیل و عنب فتفجر الأنهر خلالها تفجیرا؛ یا برای تو باغی از خرما و انگور باشد و در میان آنها نهرهای آبی جاری سازد.» (اسراء/ 91)
3 ـ «أو تسقط السماء کما زعمت علینا کسفا؛ آسمانها و یا سنگهای آسمانها را بر سر ما پاره پاره بیفکنی.» (اسراء/ 92)
4 ـ «أو تأتى بالله؛ خدا را نشان ما بدهی.»
5 ـ «و الملئکة قبیلا؛ و فرشتگان را بنمایانی.»
6 ـ «أو یکون لک بیت من زخرف؛ یا خانه ای از طلا داشته باشی.» (اسراء/ 93)
7 ـ «أو ترقى فى السماء؛ به آسمانی پرواز کنی!»
8 ـ «و لن نؤمن لرقیک حتى تنزل علینا کتابا نقرؤه؛ و هرگز ایمان به آسمان رفتنت نمی آوریم، مگر اینکه کتابی فرو فرستی که ما آن را بخوانیم (و در آن نبوت و برانگیختگی شما نوشته شده باشد).» (اسراء/ 93)
قرآن در پاسخ این درخواستها جمله ی بس نغز و کوتاهی بیان می فرماید: «قل سبحان ربى هل کنت إلا بشرا رسولا؛ پیراسته است پروردگارم، من بشر پیام آوری بیش نیستم.» (اسراء/ 94)
تشریح و توضیح این جمله ی کوتاه در گرو این است که تک تک درخواستهای آنان مورد بررسی قرار گیرد تا عناد و لجاج آنها آشکارا ثابت و روشن شود، هدف از این پیشنهادها و درخواستها عشق به ایمان و حقیقت یابی نبوده است، هدف این بود که در مقابل دعوت رسول گرامی (ص) عذری بتراشند، و برای نگرویدن خود بهانه ای بیاورند وگرنه طالب حقیقت، هرگز به فرد مصلح نمی گوید اگر راست می گویی ما را به دار آویز و یا به تعبیر مشرکان: «سنگهای آسمان را بر سر ما بکوب و ما را نابود ساز!»
پیامبر برای اصلاح و تربیت منحرفان و کج اندیشان اعزام شده است نه برای اعدام و نابود کردن آنان! چنین درخواستی جز اظهار عناد، انگیزه ی دیگری نداشت. برای روشن شدن پایه ی عناد و لجاج این گروه، باید هر یک از این پیشنهادها را مستقلا مورد بررسی قرار دهیم.
الف: درخواست نخست که جمله ی «حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا» بیانگر آن است، دو احتمال دارد:
1 ـ زمین را به خاطر درخواست ما بشکافی.
2 ـ زمین را برای انتفاع ما بشکافی و چشمه ای در آن جاری سازی.
هدف این بود که یا پیامبر فرد ثروتمندی گردد یا این که آنان دارای چنین نعمتی باشند، فرض نخست نشانه ی نبوت و صدق گفتار نیست، فرض دوم هم بر خلاف سنت خدا است. سنت الهی این است که مردم از طریق کار و تلاش به مواهب دست پیدا کنند نه از طریق غیب (مگر در صورت ضرورت و اجبار).
ب: درخواست دوم که پیامبر، باغی از خرما و انگور داشته باشد نیز نشانه ی صدق گفتار مدعی نبوت نیست وگرنه باید هر ثروتمندی پیامبر باشد و کلیه ی گفتارهای او راست و درست باشد! این درخواست از یک اندیشه ی باطل سرچشمه می گیرد و آن اینکه نبوت و وحی الهی باید بر یک انسان ثروتمند فرود آید، نه فقیر، چنانکه در بخش اعترافات این ایراد را از مشرکان نقل کردیم که می گفتند: «و قالوا لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم؛ چرا این قرآن بر یک مرد بزرگ از مکه و طائف فرود نمی آید!» (زخرف/ 31)
ج: درخواست سوم که آسمانها را قطعه قطعه کند و بر سر آنها پاره پاره بیفکند، مخالف هدف رسالت است زیرا هدف از بعثت، هدایت و راهنمایی مردم می باشد نه نابود کردن آنها؛ مگر این که حجت برای آنان تمام شود و جهان «غیب» به صورت «شهود» درآید و هیچ نوع عذری برای آنان باقی نماند در چنین صورتی نابودی چنین امتی قطعی می گردد. خداوند برای اینکه راه «بازگشت» به حق، باز شد اجازه نمی دهد کار به این نقطه منجر گردد و هرچه هم مردم بر چنین معجزه هایی اصرار ورزند، او اجابت نمی کند.
د: درخواست چهارم درخواست امر محالی است زیرا آنان خواهان رؤیت خدا با دیدگان عادی بوده و کلمه ی «قبیلا» گواه بر آن است و امر محال قابل انجام نیست که پیامبر (ص) بر انجام دادن آن قیام کند.
ه: درخواست پنجم (فرشتگان را برای آنان متمثل گرداند) این درخواست در صورتی که ایمان نیاورند، مایه ی نزول عذاب الهی و نابودی آنان بود زیرا همان طور که یادآور شدیم رؤیت فرشتگان به صورت واقعی از مقوله ی تبدیل غیب به شهود است که هیچ نوع عذری برای مجادله گر نمی گذارد و اگر ایمان نیاورد نابود می گردد و رد قرآن به این اصل با جمله ی «و قالوا لو لا أنزل علیه ملک و لو أنزلنا ملکا لقضی الأمر ثم لا ینظرون؛ و گفتند: چرا فرشته اى بر او نازل نشده؟ و اگر فرشته اى نازل مى کردیم، قطعا کار [آزمایش] پایان مى گرفت و دیگر مجال و مهلتى داده نمى شدند.» (انعام/ 8) اشاره شده است.
و: درخواست ششم نشانه ی صدق نبوت نیست و بسان درخواست دوم یک تقاضای کودکانه است.
ز: درخواست هفتم بر فرض انجام گرفتن آن، ایمان آنان را جلب نمی کرد، زیرا به تصریح خود آنان تنها رفتن به آسمان نشانه ی حقانیت او نبود مگر اینکه درخواست هشتم آنان انجام گیرد و آن اینکه به هنگام بازگشت، کتابی را همراه خود بیاورد که در آن رسالت او نوشته شده باشد.
این نوع سخت گیری نشان آن بود که درخواست کنندگان جوینده و پوینده ی حقیقت، نبودند و بر فرض این که پیامبر به اذن خدا چنین کارهایی انجام می داد باز به بهانه های مختلف شانه از پذیرش رسالت او خالی می کردند و راه شرک را ادامه می دادند. از نظر خرد چیزی که بر پیامبر لازم است این است که به اندازه ی کافی دلایل روشن بر صدق گفتار خود در اختیار حقیقت جویان بگذارد، دلایلی که فرد پیراسته از غرض را قانع سازد و به مکتب سوق دهد. هرگز بر پیامبر لازم نیست پذیرای پیشنهادهای متنوع افراد شود و گرنه باید رسالت عظیم خود را رها کرده و هر روز به نوعی دست به اعجاز بزند و به جای ارشاد و هدایت، وسیله ی تفریح و سرگرمی افراد را فراهم آورد و سرانجام، نبوت پیامبر سر از کهانت و ریاضت در آورد! خلاصه (بر خلاف اظهار برخی از کوته نظران) هرگز پیامبر خدا، از قیام به معجزه اظهار ناتوانی نکرده، بلکه با گفتن «قل سبحان ربی هل کنت إلا بشرا رسولا» (اسراء/ 93) دو مطلب را متذکر شده است:
1 ـ «سبحان ربی؛ منزه است خدای من.» با این جمله خدا را از هر نوع عجز و ناتوانی، رؤیت و مشاهده، پیراسته ساخته و او را بر انجام هر نوع کار ممکنی توانا دانسته است.
2 ـ «هل کنت إلا بشرا رسولا؛ من جز بشری پیام آور نیستم.» با این جمله خواسته برساند که من مأموری بیش نیستم و مطیع فرمان خدا می باشم او هرچه بخواهد انجام می دهم؛ تا اراده ی او بر انجام کاری تعلق نگیرد، کاری صورت نمی پذیرد.
و به عبارت دیگر او پس از تنزیه خدا روی دو کلمه ی (بشر و رسول) تکیه می کند و می گوید: اگر این کارهای خارق العاده را از آن نظر از من می خواهید که من بشرم، بدانید که توانایی من محدود است و انجام چنین اموری از قدرت بشری من بیرون است و اگر از آن نظر می خواهید که رسول خدا پیام آور او هستم، در این صورت من مأموری بیش نیستم و مطیع فرمان او می باشم تا از او إذنی صادر نگردد، کاری صورت نمی دهم.
آیات قرآن حاکی است که این قماش از افراد در صدد تحقیق نبوده و انگیزه ی گرایش در آنها وجود نداشته است. و اگر پیامبر گرامی (ص) به این درخواستها و یا بالاتر از آنها جامه ی عمل می پوشاند، آنان بر کفر و شرک خود سماجت می ورزیدند چنانکه می فرماید: «و لو أننا نزلنا إلیهم الملئکة و کلمهم الموتى و حشرنا علیهم کل شى ء قبلا ما کانوا لیؤمنوا إلا أن یشاء الله و لاکن أکثرهم یجهلون؛ اگر فرشتگان را بر آنها فرود می آوردیم و مردگان با آنها سخن می گفتند و همه چیزها را برای آنان گرد می آوردیم (همه خواهشهای آنان را انجام می دادیم) باز ایمان نمی آوردند، مگر این که خدا بخواهد (و با قهر و غلبه آنان را به ایمان سوق دهد در این صورت چنین ایمانی فاقد ارزش خواهد بود) و بیشتر آنان جاهل و نادانند.» (انعام/ 111)
در آیه دیگر می فرماید: «و لو أن قرءانا سیرت به الجبال أو قطعت به الأرض أو کلم به الموتى؛ هر گاه قرآن کوهها را از بیخ برکند، و زمین را قطعه قطعه سازد و مردگان را زنده سازد، باز ایمان نخواهد آورد.» (رعد/ 31)
در پایان، توجه علاقمندان را به نکته ای جلب می کنیم: ظاهر آیه این است که فاعل و آورنده ی معجزه، نفس نبوی است، ولی او در بهره برداری از این قدرت نیاز به اذن الهی دارد که بدون اذن او کاری صورت نمی پذیرد و این اصل در تمام اعصار و درباره ی تمام پیامبران حاکم بوده است چنانکه می فرماید: «و ما کان لرسول أن یأتى بایة إلا بإذن الله؛ ممکن نیست هیچ پیامبری معجزه ای بیاورد مگر به اذن خدا.» (رعد/ 38)
با این بیان می توان بر مفاد بسیاری از آیات که در این مورد فرود آمده، دست یافت. آیاتی که دستاویز برخی از منکران اعجاز قرار گرفته و خواسته اند بگویند که پیامبر گرامی (ص) جز قرآن معجزه ای نداشته است.
منـابـع
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 159
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها