درک اصول کلی توسط وجدان

فارسی 4442 نمایش |

در دایرة المعارف بریتانیکا آمده است: «از طرف دیگر، اگر فرض شود که قوانین کلی مستقیما درک می شوند در آن صورت می توان تشخیص آن ها را وظیفه حقیقی وجدان دانست». پاسکال نیز گفته است: «به وجود خدا دل گوهی می دهد نه عقل و کیفیت ایمان همین است که خدا برای دل، محسوس باشد نه محسوس عقل. ما حقیقت را نه تنها به عقل بلکه با دل نیز می شناسیم و اصول اولیه اشیا را به قسم اخیر می شناسیم و عقل که هیچ سهمی در آن ندارد بی جهت سعی در مبارزه با آنها می کند. «پیرهونی» ها که جز عقل را مناط قرار نمی دهند، بیهوده در این راه می کوشند».

لرد هربرت در کتاب «حقیقت» در فصل مربوط به غرایز طبیعی (صفحه 75) برای وجود مفاهیم مشترکه، شش اصل بر شمرده است:
1- اولویت
2- استقلال
3- کلیت
4- یقین
5- ضرورت
6- تطابق
و در قسمت اخیر کتاب موسوم «دین عامه» در باب این اصول فطری چنین گوید که: "این حقایق منحصر به دین معین نیستند و در ذهن مرکوزند و تابع هیچ سنت مسطور یا مذکور نیستند" و در صفحه تالی گوید: "حقایقی هستند که از طرف خدای تعالی در ضمیر ما نقش شده".

در اینکه اصولی وجود دارند که قابل هیچ گونه استدلال نیستند نمی توان تردید کرد، ولی اصول شش گانه را که آقای لرد هربرت پیشنهاد می کند مورد تأمل زیادی است، زیرا همه آن اصول را به جز بعضی از مصادیق استقلال و یقین می توان مورد بحث و استدلال و اثبات و نفی قرار داد. جمله اول را که از دایرة المعارف بریتانیکا نقل نمودیم مطلب بسیار منطقی است، زیرا اگر دقت کنیم خواهیم دید که ما به طور ضروری به اصول کلی اعتقاد داریم، بدون اینکه بتوانیم آن اصول را از جنبه عقل نظری اثبات نماییم. دسته ای از متفکرین اصول بدیهی (آکسیوم ها) را از همین قبیل دانسته اند. به این دلیل که درتعریف آکسیوم یکی از دو مطلب در نظر گرفته شده است:
1- بالضروره راست غیر قابل اثبات
2- بالضروره راست بی نیاز از اثبات

بنابر تعریف اولی، تصدیق بالضروره راست بودن با وجدان خواهد بود نه با عقل نظری، زیرا در مفهوم عقل، فعالیت برای تصدیق به قضیه ای ضروری است در صورتی که در تصدیق اصول بدیهی چنین فعالیتی دیده نمی شود و همچنین بنابر تعریف دومی، تصدیق قضیه بدون احتیاج به اثبات اگر چه منافاتی با اثبات ندارد. ولی بالاخره تصدیق یک قضیه عبارتست از درک یا حکم به رابطه میان موضوع و محمول و چون این درک یا حکم نیازی به اثبات ندارد. لازمه اش اینست که احتیاجی برای فعالیت عقل نظری وجود ندارد، اگر چه امکان دارد عقل آن را در قلمرو فعالیت خود آورده و اثبات نماید، ولی فعلا بداهت و بالضروره راست بودن قضیه به طوری است که بودن دخالت عقل نظری برای ما قابل هضم می باشد.

بنابراین درک کننده یا حکم کننده درباره «اصول بدیهی (آکسیوم ها)» همان وجدان خواهد بود. از جمله این اصول قضایایی است که در ذیل بیان نموده اند:
1-1=1(الف مساوی الف است).
2- کل از جزء بزرگتر است.
3- واقعیت وجود دارد.

بعضی از منطق دانان امروزی آکسیوم ها را تا پانزده می شمارند. این اصول در تمامی شناسایی های مربوط به انسان و جهان قابل انطباق اشت. بعضی دیگر از متفکرین آکسیوم هایی رابرای شئون انسانی فقط در نظر گرفته اند که یا قابل اثبات نیستند و یا احتیاجی به اثبات ندارند، مانند: اصل ضرورت عمل به روش عقل نظری. اثبات این اصل با عقل نظری نه تنها احتیاج ندارد بلکه غیر قابل اثبات می باشد.
اصل عدالت اجتماعی
اصل آزادی
اصل علاقه به بقای زندگی با در نظر گرفتن تعمیمی که درباره این اصل گفته می شود، حتی در موردی که انسان از زندگانی غیر از ناراحتی چیز دیگر سهم نداشته باشد.
اصل درک "من"
و تمام قضایایی که در درون خود دریافت می کنیم، بدون اینکه برای صحت و واقعیت آنها استدلال نماییم. در اصول فوق هرچه با نظر عقلانی خالص بنگریم دست استدلال به جایی نخواهد رسید. پس درک یا تصدیق آن اصول به غیر وجدان امکان پذیر نخواهد بود. آندره ژید می گوید: "آری در کلاس ها آموخته بودم که استدلال، آدمیان را به راهی نمی برد و در برابر استدلال، استدلال مخالفی می تواند عرض وجود کند و تنها باید بتوان آن را یافت و من گاه گاهی در میان راه های دراز به جستجوی آن می پرداختم».

به نظر می رسد آنچه را که ژید در کلاس ها آموخته بود، مستند به تخیل بی اساس دیوید هیوم بوده است که می گفت: "نتایج همیشه فاقد ضرورت منطقی هستند. زیرا قضایا همواره امکان های منطقی دیگر را نیز می پذیرد". این توهم که هیوم آن را مطرح می کند و بدین ترتیب گامی از نفی ضرورت قانون علیت بیشتر گذاشته و اصل این همانی و تعین در واقعیات را منکر می شود و هیوم با این اقدام که به مبارزه با خویشتن بیشتر شباهت دارد تا فلسفه، به هدف نهایی خود که شهرت یابی بود می رسد و هیچ حقیقتی را قابل ثبوت و اثبات نمی داند. اما مطلبی را که پاسکال دراین باره اظهار داشته است، قابل تأمل زیادی است. زیرا چنان که گفتیم، سکوت عقل نظری در مقابل دریافت های وجدانی یا قلبی غیر از مبارزه می باشد.

منـابـع

محمدتقی جعفری- وجدان- صفحه 154-157

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها