فرهنگ اسلام

فارسی 2805 نمایش |

فرهنگی را که اسلام بنا نهاد، حیات هدف داری است که ابعاد زیباجویی و علم گرایی و منطق طلبی و آرمان خواهی انسان ها را به شدت به فعالیت رسانده و همه عناصر فرهنگی را متشکل می سازد؛ عنصر فرهنگ علمی را از عنصر اخلاق عالیه انسانی جدا نمی سازد؛ عنصر فرهنگ هنری را از عنصر فرهنگ ارشاد اقتصادی تفکیک نمی کند؛ وحدت فرهنگ را پیرو وحدت روح آدمی قرار داده و از تجزیه و متلاشی شدن آن جلوگیری می نماید. عناصر فرهنگ اسلامی که در منابع معتبر ادب، خصال، علم، اخلاق به مفهوم عمومی آن و محاسن امور نامیده می شوند همگی درون یک مفهوم عالی به نام حکمت جای دارند. این حکمت شامل هر گونه نمود و فعالیتی است که می تواند نیروبخش حیات هدفدار برای هر فرد و جامعه باشد. اولین بنیانگذار و حمایت کننده اصلی این فرهنگ خدا است که آدمی را با قلم، بیان، قریحه، ذوق، کمال جویی و کشف اصول پایدار در رودخانه همیشه در جریان رویدادها مجهز ساخت و با دو بال احساس و اندیشه او رابه پرواز درآورد.
نتیجه به وجود آمدن چنین فرهنگ هدف داری این بوده که:
سه قرن بعد از مرگ پیغمبر، شهر قرطبه، یک میلیون جمعیت، هشتاد مدرسه عمومی دانشکده و کتابخانه ای شامل ششصد هزار مجلد کتاب داشت و زبان عربی زبان علمی جهان شده بود. در این هنگام اشاعه علم از نو شروع شد.
زکریای رازی (251- 313) مرض آبله و همکار او ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوی (متوفی حدود 404)، سلعه و امراض ستون فقرات را کاملا توصیف کرد.
ابن سینا (370- 428) پرنس علوم، دانش طب را در دنیای اسلام چنین رونق داده بود که یکی از پادشاهان کاستیل که آبله در آورده بود، برای معالجه به شهر قرطبه نزد دشمنان خود رفت. تالیفات محمد بن جابر بن سنان بتانی (متوفی 317)، موجب افتخار کشور او است. بتانی مردی بزرگ از جمله اشراف بود و به بطلمیوس ارادت می ورزید و خود او از لحاظ دقت در مطالعه تقویم اعتدالین از بطلیموس نیز پیش رفت و اول کسی بود که در علم مثلثات جیب (سینوس)، را جانشین وتر ساخت و از این تغییر تمام مثلثات جدید نتیجه شد. "تاریخ علوم" از پی یر روسو، فرهنگ ادبی به معنای عام آن که زبان گویای هر گونه آرمان فرهنگی است به قدری در جوامع اسلامی تقویت شد و به صورت عامل خلاق درآمد که می توان گفت با تربیت مردانی نظیر جلال الدین مولوی، فرهنگ های مفید و سازنده ی دیگر اقوام و ملل تحت تاثیر او قرار گرفتند تا آنجا که هر مکتب ادبی جهان بینی مولوی را عضوی از مکتب خود معرفی می نماید. در صورتی که در فرهنگ های معمولی سایر جوامع چنین تشکلی وجود ندارد. اگر در ساختن و ادامه و تحولات فرهنگی، ضرورت تشکل و اشباع همه ابعاد روانی انسانها منظور می گشت، بدون تردید پیشرفت هیچ یک از عناصر فرهنگی به رکود و توقف سایر عناصر آن نمی انجامید، یعنی تجدد ادبی و هنر پیشرفت علم را متوقف نمی ساخت و توقعات بی مورد از تجربه و مشاهده و همچنین بی اعتنایی به عنصر جهان بینی فرهنگ و ورشگستگی علم را اعلام نمی کرد. در ابتدای این مبحث گفتیم:
فرهنگی را که اسلام بنا نهاد حیات هدف داری است که ابعاد زیباجویی و علم گرایی و منطق طلبی و آرمان خواهی انسان ها را به شدت به فعلیت رسانده و همه عناصر فرهنگی را متشکل می سازد. نمودهای هنری در اندلس و هند و ایران و شام که به اعتراف کارشناسان هنری در حد اعلای زیبایی و مهارت تجسم یافته است نشان دهنده تحریک بعد زیبایی جویی در اسلام است.
در قرآن مجید هفت مورد به وجود زیبایی وابسته به مشیت خداوندی اشاره شده است. از آن جمله است:
«انا زینا السماء الدنیا بزینه الکواکب»؛ «ما آسمان پایین را با زینت ستارگان آراستیم». (صافات/ 6).
«ذرهم یأکلوا ویتمتعوا ویلههم الأمل فسوف یعلمون»؛ ‏«ما در آسمان مدارها قرار دادیم و آن را برای نظاره کنندگان آراستیم». (حجر/ 16).
 «قل لا یستوی الخبیث والطیب ولو أعجبک کثرة الخبیث فاتقوا الله یا أولی الألباب لعلکم تفلحون»؛ «بگو به آنان کیست که زینت و زیبایی را که خداوند برای بندگانش نمودار ساخته، و هم چنین روزی های پاکیزه را تحریم نموده است.» (اعراف/ 32).
در این آیات مقصود از کلمه زینت، زیبایی به معنای خاص و عام آن است. زینت در آیه اول و دوم به معنای خاص زیبایی است و در آیه ی سوم به معنای عام است که هر گونه پدیده جالب و مفید را شامل می گردد.
آیات بسیار فراوانی که در قرآن در تحریک و تشویق به تعقل و تفکر و فهم و علم وارد شده چنان تاثیر شگرفی در روحیه مسلمانان گذاشت که در اندک مدتی جوامع اسلامی را مرکز علم و دانش ساخت. در تاریکی قرون وسطی که همه ملل در محرومیت از دانش و بینش به سر می بردند این مسلمانان بودند که مشعل فروزان علم را به دست گرفتند. هم چنین دیگر عناصر فرهنگی مانند اخلاق و آرمان گرایی را به حد اعلای شکوفایی رسید. همه این عناصر حیات بخش فرهنگی بدان جهت به طور متشکل پیشرفت می کردند که از ریشه اصیل هدفداری حیات سرچشمه می گرفتند. در هر نظام فرهنگی که این ریشه خشک شود، هر نمود و عنصری هم که به نام فرهنگ بروز کند مستند به عامل جبری بوده و هر طراوتی که نشان بدهد مانند آن طراوتی است که با پاشیدن آب به شاخه گل بریده از ریشه نمودار می گردد.

منـابـع

محمدتقی جعفری- فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو- صفحه 174-170

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها