رابطه تعلیم و تربیت با اختیار

فارسی 2641 نمایش |

اختیار امری است ارادی که در هر انسانی وجود دارد برای مثال ما اگر در برطرف ساختن ناملایمات، اختیار داشتیم، ناله و زاری -که خود از زبونی و بیچارگی کشف می کند- نمی کردیم. از طرف دیگر، کاملا محسوس است که وقتی تقسیر ما نسبت به دیگران کشف می شود، احساس خجلت می کنیم، بلکه هنگامی که پس از ارتکاب معصیت، متوجه درون خود می شویم، نوعی سرافکندگی و خجلت در خود مشاهده می کنیم. اگر اختیاری در کار نبود، این خجلت و شرم و آزرم هیچ مفهومی نداشت زیرا خجلت کشف از این می کند که: وقتی فرد راهی زشت را انتخاب می کند، راه نیک یا راه بی طرفی باز بوده است و او راه زشت را با امکان حرکت در راه مخالف انتخاب کرده است.
هم چنین، اگر اختیاری وجود نمی داشت، چرا مربیان بشری در تعلیم و تربیت افراد همه کوشش می نمایند؟ چیست انگیزه ای که روان شما را از تدبیرهای انجام گرفته برمی گرداند؟
جلال الدین محمد مولوی در مصرع اول این بیت که مسئله تعلیم و تربیت را بیان کرده است، می خواهد اختیار را اثبات کند. توضیح این که: اگر وراثت و محیط و دیگر عوامل طبیعی، موجودیت یک انسان را چنان می سازد که دیگر مخاف آن عوامل انجام بدهد، پس تعلیم و تربیت چه مفهوم و نتیجه ای خواهد داشت؟ این استدلال درست نیست، زیرا پدیده تعلیم و تربیت فقط می تواند اثبات کند که انسان موجودی قابل انعطاف است، به گونه ای که حتی تعلیم و تربیت هم می تواند در ساختن موجودیت او تأثیر داشته باشد. اما همین پدیده انعطاف با قانون علیت هیچ منافاتی ندارد، زیرا تعلیم و تربیت نیز می تواند انگیزه ای مانند دیگر انگیزه ها بوده و به صورت جبری برای فرد موثر باشد؛ چنان که بارش مداوم قطرات باران می تواند سنگی را به تدریج سوراخ کند.
اوستادان کودکان را می زنند *** آن ادب سنگ سیه را کی کنند؟
در این جا، موضوع تعلیم و تربیت و پذیرش آدمی از این دو پدیده، یکی از دلایل اختیار محسوب شده است، ولی به نظر می رسد این استدلال صحیح نیست. زیرا پدیده تعلیم و تربیت تا زمانی که جنبه عامل مکانیکی در درون افراد داشته باشد، مانند تربیت حیوانات و وارد ساختن عوامل تغییر در نباتات و جمادات بوده، نمی تواند دلیلی بر اختیار باشد، مگر این که بگوییم: دو پدیده تعلیم و تربیت، شخصیت افراد را می سازد، می جوشاند و به وسیله شخصیت رشد یافته، کار یا ترک کار را مستند به خود شخصیت می نماید.
حقیقت این است که موجودیت انسان در مقابل خداوند استقلالی ندارد؛ پس چگونه می توان گفت: انسان در کارهای خود، اختیار دارد؟
آری، عظمت خداوندی بسیار بالاتر از آن است که نه تنها انسان، بلکه همه جهان هستی قابلیت موجودیت استقلالی در مقابل او داشته باشد، ولی این مطلب با اختیار انسانی منافاتی ندارد، زیرا این خود یکی از بزرگ ترین ادله عظمت خداوندی به شمار می رود که: انسانی را آفریده است که می تواند اختیار داشته باشد.
به عبارت دیگر: اگر داشتن اختیار دلالت می کند بر این که انسان دارای سرمایه بسیار بااهمیتی است، در نهایت نیروی همین سرمایه بااهمیت را خدا عطا فرموده است. خلاصه: مصنوع هر اندازه باعظمت تر باشد، صانع او نیز باعظمت تر خواهد بود. بارتلمی سانتهیلر بر این باور است که: اختیار با این که در ما بسیار اندک است، ولی با این اندک بودن، از همه جهان با عظمت هستی مهم تر است، زیرا انسان فقط در حال اختیار است که پا از جهان و قوانین آن بالاتر گذشته، با آفریننده تشابه پیدا می کند.

منـابـع

محمدتقی جعفری- ارکان تعلیم و تربیت- صفحه 119-121

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها