علی علیه السلام و ماجرای جنگ صفین
فارسی 4275 نمایش | علی (ع) به سوی شام راه ا فتاد و در راه به کربلا رسید. در آنجا با مردم نماز گزارد. چون سلام نماز داد از خاک آن زمین برداشت و بوئید و گفت: "خوشا تو ای خاک! مردمی از تو برانگیخته می شوند که بی حساب به بهشت در می آیند."
و در روایت دیگری آورده است که بدان اشارت کرد و گفت: "اینجا بارانداز آنان است و اینجا جای ریختن خونهایشان."
از آنجا روانه رقه شد. چون از فرات گذشت شریح بن هانی و زیاد بن نضر را با دوازده هزار تن پیش معاویه فرستاد.
اسکافی در کتاب خود نامه ای از علی (ع) آورده و می نویسد آن را به زیاد پسر نضر نوشته است. این نامه در مجموعه شریف رضی نهج البلاغه به شماره 11 ثبت شده و در عنوان آمده است: "به لشکری که آن را به سروقت دشمن فرستاد." چنانکه در تعلیقات این نامه از کتاب واقعه صفین نصر بن مزاحم نوشته ام، مخاطب آن زیاد و شریح است. نامه مفصل است.
در اینجا ترجمه آنرا از نهج البلاغه می آوریم:
"چون به سروقت دشمن رفتید، یا دشمن بر سر شما آمد، لشکرگاهتان را بر فراز بلندیها، یا دامنه کوهها، یا بین رودخانه ها قرار دهید تا شما را پناه و دشمن را مانعی بر سر راه بود. و جنگتان از یک سو یا دو سو آغاز شود و در ستیغ کوهها و فراز پشته ها، دیده بانها بگمارید، مبادا دشمن از جائی آید که می ترسید، یا جائی که از آن بیم ندارید. و بدانید که پیشروان لشکر دیده های آنانند و دیده های پیشروان جاسوسانند. مبادا پراکنده شوید! و چون فرود می آیید با هم فرود آیید و چون کوچ کردید با هم کوچ کنید و چون شب شما را فرا گرفت، نیزه ها را گرداگرد خود بر پا دارید و مخوابید جز اندک یا لختی بخوابید و لختی بیدار مانید."
آنان در راه خود به دسته ای از لشکریان معاویه که ابوالاعور سلمی فرمانده شان بود برخوردند، و به امام نامه نوشتند و کسب تکلیف کردند. امام مالک اشتر را خواست و آنچه شریح و زیاد نوشته بودند بدو گفت و او را با این نامه نزد آنان فرستاد:
"من مالک اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهیانی که در فرمان شماست امیر کردم. گفته او را بشنوید و از وی فرمان برید. او را چون زره و سپر نگهبان خود کنید که مالک را نه سستی است و نه لغزش. نه کندی کند آنجا که شتاب باید، نه شتاب گیرد آنجا که کندی شاید."
هر دو لشکر در جائی که به "قناصرین" معروف و نزدیک صفین بود جای گرفتند. صفین سرزمینی است کنار فرات در مغرب رقه. آنجا که لشکریان بر کنار فرات فرود آمده بودند، یک جای بیشتر نبود که بتوان از آن آب برداشت. معاویه بدانجا فرود آمد و امام به لشکریان خود چنین سفارش کرد: "با آنان مجنگید مگر به جنگ دست گشایند. حجت با شماست و اگر دست به پیکار زنند حجتی دیگر برای شماست. اگر شکست خوردند، گریختگان را مکشید. کسی را که در دفاع ناتوان باشد آسیب مرسانید. زخم خورده را از پا در میاورید. زنان را آزار ندهید، هر چند آبروی شما را بریزند یا امیرانتان را دشنام گویند. که توان زنان اندک است و جانشان ناتوان.... آنگاه که زنان در شرک به سر می بردند مأمور بودیم دست از آنان باز داریم و در جاهلیت اگر مردی با سنگ یا چوبدستی بر زنی حمله می برد، او و فرزندان وی را بدین کار سرزنش می کردند."
معاویه دستور داد نگذارید لشکر علی (ع) آب بردارند. امام به او پیام داد ما نیامده ایم بر سر آب بجنگیم. عمرو عاص نیز او را اندرز داد که مانع برداشتن آب نشود ولی او نپذیرفت. کار به درگیری کشید امام دراین باره به لشکر خود چنین فرمود: "یا به خواری برجای بپایید و از رتبه خود فرود آئید یا شمشیرها را از خون تر کنید و آب را از کف آنان به در کنید. خوار گشتن و زنده ماندتان مردن است و کشته شدن و پیروز گردیدن زنده بودن. معاویه گروهی نادان را به دنبال خود می کشاند و حقیقت را از آنان می پوشاند."
کار به درگیری کشید. لشکر علی (ع) سپاهیان معاویه را راندند و بر آب دست یافتند.
امام فرمود: شامیان را از برداشتن آب مانع مشوید.
ابن اعثم نوشته است: "معاویه دیگر بار حیلتی به کار برد. دویست تن را بر سر بندی که نزدیک لشکر علی بود گمارد تا نشان دهد می خواهند بند را بگشایند و لشکر امام را غرق آب نمایند. سپاه علی ترسیدند و نزد امام آمدند. او هرچند به آنان گفت این حیلتی است که معاویه می خواهد دیگر بار شما را از آب براند، نپذیرفتند. و جای خود را ترک گفتند. معاویه با سپاه خود آنجا را گرفت و جنگی در گرفت تا سپاه معاویه را از آنجا راندند." این نوشته با آنچه در طبری و ابن اثیر آمده اندکی متفاوت است.
و دور نیست که این سخنان را پس از آنکه سپاهیان وی شامیان را از سر آب راندند فرموده باشد: "از جای کنده شدن و بازگشت شما را در صفها دیدم. فرومایگان گمنام و بیابان نشینان از مردم شام، شما را پس می رانند، حالی که شما گزیدگان عرب و جان دانه های شرف و پیش قدم در بزرگواری و بلند مرتبه و دیداری هستید. سرانجام سوز سینه ام فرو نشست که در واپسین دم، دیدم آنان را راندید، چنانکه شما را راندند و از جایشان کندید چنانکه از جایتان کندند، با تیرهاشان کشتید و با نیزه ها از پایشان در آوردید."
جنگ بر سر آب به پایان رسید و رفت و آمدها و نامه نگاری ها آغاز شد. معاویه خونخواهی عثمان را بهانه می کرد و می گفت علی کشندگان عثمان را به من بسپارد تا با او بیعت کنم. در یکی از این گفتگوها شبث بن ربعی که از جانب امام مأمور بود گفت: "معاویه! بر ما پوشیده نیست که تو خونخواهی عثمان را بهانه کرده ای تا مردم را بدان بفریبی. تو عثمان را واگذاشتی و او را یاری نکردی و دوست داشتی کشته شود. معاویه در پاسخ او را دشنام داد و گفت میان من و شما جز شمشیر نیست."
علی (ع) کوشید تا آنجا که ممکن است کار به جنگ نکشد، دیگر بار شبث بن ربعی را با جمعی مأمور گفتگو با معاویه کرد. شبث گفت:
- "بهتر است امیرالمؤمنین بدو پیام دهد که اگر بیعت کند او را حکومتی دهد یا به رتبتی سرافرازش فرماید." امام فرمود:
- "نزد او برو ببین چه می خواهد؟"
در مجموعه شریف رضی (ع) نامه ای می بینم که دور نیست همین روزها در پاسخ معاویه نوشته شده باشد. معاویه حکومت شام را از علی می خواهد. او می گوید: "اما خواستن شام! من امروز چیزی را به تو نمی بخشم که دیروز از تو باز داشتم، و اینکه می گوئی جنگ عرب را نابود گرداند و جز نیم نفسی برای آنان نماند، آگاه باش آنکه در راه حق از پا در آید راه خود را به بهشت گشاید."
روشن است که علی اهل سازش نبود او از خلافت، برپائی عدالت را می خواست نه به دست آوردن حکومت را، وگرنه نخستین روز خلافت چنانکه مغیره گفت معاویه و طلحه و زبیر را حکومت می داد و آن جنگ ها در نمی گرفت.
باری رویاروئی دو لشکر آغاز شد. گاه بصورت جنگ های پراکنده و گاه جنگ رزمنده با رزمنده. چون ذوالحجه سال سی و شش به پایان رسید و ماه محرم پیش آمد، دو لشکر دست از جنگ کشیدند و به امید دست یابی به صلح در آن ماه آرمیدند.
ماه محرم پایان یافت اما به آشتی دست نیافتند. در آغاز ماه صفر سال سی و هفتم جنگ بزرگ آغاز شد. تاریخ نویسان شمار سپاهیان علی (ع) و معاویه را در این نبرد گونه گون ثبت کرده اند. در کتاب نصربن مزاحم شما سپاهیان عراق و شام هر یک یکصد و پنجاه هزار تن آمده است.
مسعودی نویسد در شمار سپاهیان اختلاف است. بعضی بسیار و بعضی اندک نوشته اند. آنچه مورد اتفاق است اینکه سپاه عراق نود هزار و سپاه شام هشتاد و پنج هزار بوده است. شمار کشته شدگان را از سپاه علی بیست و پنج هزار تن و از سپاه معاویه چهل و پنج هزار تن نوشته اند.
می توان گفت رقم هائی که در تاریخ های قدیم ثبت شده تا حدی مبالغه آمیز است. گرد آوردن سیصد هزار یا دویست و ده هزار تن سوار و پیاده در صحرای صفین آسان نیست. آیا آن صحرا وسعتی در خور نبرد این نیروی بزرگ را داشته است؟ از اینکه بگذریم باید دید فرماندهان دو سپاه خوراک رزمندگان و علوفه اسبان را در مدت بیشتر از سه ماه چگونه فراهم آورده اند؟ دو لشکر طی این مدت ارتباط خود را با مرکز فرماندهی چگونه برقرار داشته اند؟
بهرحال چنانکه در سندهای دست اول می بینیم در آغاز درگیری بزرگ، جنگ به سود سپاهیان علی پیش می رفت. در آخرین حمله ای که اگر ادامه می یافت پیروزی سپاه علی مسلم می شد، معاویه با رایزنی عمرو پسر عاص حیله ای بکار برد و دستور داد چندان قرآن که در اردوگاه دارند بر سر نیزه کننده و پیشاپیش سپاه علی روند و آنان را به حکم قرآن بخوانند. این حیله کارگر شد و گروهی از سپاه علی که از قاریان قرآن بودند نزد او رفتند و گفتند ما را نمی رسد با این مردم بجنگیم باید آنچه را می گویند بپذیریم. هر چند علی گفت این مکری است که می خواهد با بکار بردن آن از جنگ برهند سود نداد.
طبری نوشته است هنگامی که مالک اشتر سرگرم جنگ بود و نشانه های پیروزی را پیش چشم می دید، گروهی از آنان که چندی بعد بر علی شوریدند، گرد او گرفته بودند و می گفتند: "مالک را بازگردان! وگرنه چنانکه عثمان را کشتیم تو را می کشیم." و چندان اصرار کردند که علی کسی را نزد او فرستاد تا بازگردد. مالک به پیام آورده گفت:
- "می بینی در آستانه پیروزی هستیم." و او پاسخ داد:
- "دوست داری پیروز شوی و باز گردی و امیرالمؤمنین را کشته یا اسیر بینی؟"
- "به خدا نه!" و بازگشت چون نزد آنان رسید گفت:
- "ای مردم عراق ای مردمی که تن به خواری داده اید، آنان هنگامی قرآنها را برداشتند که دانستند شما پیروزید. لختی مرا مهلت دهید آنگاه پیروزی را ببینید. ای پیشانی پینه بسته ها می پنداشتم این پینه ها برای خداست اکنون می بینم برای دنیاست."
آنان بر او بانگ برداشتند و تازیانه برافراشتند و بر چهره مرکب او زدند. علی آواز داد بس کنید. جنگ متوقف شد. در حالی که گروهی بسیار از صحابه و تابعان در آن نبرد شهید شده بودند.
صحابیانی چون ابوالهیثم تیهان، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین و عمار یاسر که رسول خدا درباره او فرموده بود: "تو را فرقه تبهکار خواهد کشت."
منـابـع
سیدجعفر شهیدی- زندگانی امیرمؤمنان علی علیه السلام- صفحه 117-123
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها