آزادی و آزادگی از نظر عرفا و شعرا
فارسی 7792 نمایش | عرفا و شعرای ما از حریت و آزادی و آزادگی بسیار گفته اند. حافظ خود را غلام همت آن می داند که در زیر این چرخ کبود از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است. او در میان همه درختان، تنها به حال سرو رشک می برد که از بار غم آزاد آمده است منظور این بزرگان از آزادی، آزادی از قید تعلق خاطر است، یعنی دلبستگی نداشتن، شیفته و فریفته نبودن. ولی آزادی و آزادگی چیزی بیشتر از دلبستگی نداشتن می خواهد، رشته هائی که آدمی را وابسته و ذلیل و ضعیف و عاجز و زبون می سازد، تنها از ناحیه قلب و تعلقات قلبی نیست، خو گیری های جسمی و روحی به شرائط اضافی و مصنوعی که ابتدا برای زیباتر کردن و رونق بخشیدن به زندگی و یا برای کسب قدرت و قوت بیشتر به وجود می آید و بعد به شکل یک اعتیاد طبیعت ثانیه می گردد. هر چند مورد علاقه قلبی نباشد و بلکه مورد نفرت باشد، رشته های قویتری برای اسارت انسان به شمار می رود و بیش از تعلقات قلبی، آدمی را زبون می سازد. عارف وارسته دل به دنیا نبسته ای را در نظر بگیرید که عادت به چای و سیگار و افیون طبیعت ثانیه او شده است و تخلف از غذاهائی که به آنها عادت کرده موجب مرگ او می شود چنین شخصی چگونه می تواند آزاد و آزاده زیست نماید.
دلبستگی نداشتن شرط لازم آزادگی است اما شرط کافی نیست، عادت به حداقل برداشت از نعمتها و پرهیز از عادت به برداشت زیاد، شرط دیگر آزادگی است. ابوسعید خدری که از اکابر صحابه رسول خدا است، آنجا که در مقام توصیف حالات آن حضرت بر می آید اولین جمله ای که می گوید اینست: «کان صلی الله علیه و آله خفیف المؤونه؛ یعنی رسول خدا کم خرج بود با اندک به سر می برد، با مؤونه بسیار کم می توانست زندگی خود را ادامه دهد».
آیا این فضیلت است که کسی خفیف المؤونه باشد؟ اگر صرفا از جنبه اقتصادی در نظر بگیریم که ثروت کمتری را مستهلک می کند جواب اینست که نه، و لااقل فضیلت مهمی نیست. ولی اگر موضوع را از جنبه معنوی، یعنی از جنبه حداکثر آزادی نسبت به قیود زندگی مورد مطالعه قرار دهیم، جواب اینست: آری فضیلت است، فضیلت بزرگی هم هست، زیرا تنها با احراز این فضیلت است که انسان می تواند سبکبار و سبکبال زندگی کند، تحرک و نشاط داشته باشد. آزادانه پرواز نماید، در نبرد دائم زندگی سبک به پا خیزد. منحصر به عادات فردی نیست، تقید به عادات و رسوم عرفی در نشستن و برخاستنها، در رفت و آمدها، در معاشرتها، در لباس پوشیدنها و امثال اینها بار زندگی را سنگین و آهنگ حرکت را کند می کند. حرکت در میدان زندگی مانند شناوری در آب است هر چه وابستگی ها کمتر باشد امکان شناوری بیشتر است، وابستگیهای زیاد این امکان را سلب و خطر غرق شدن پیش می آورد. اثیرالدین اخسیکتی می گوید:
در شط حادثات برون آی از لباس *** کاول برهنگی است که شرط شناور است
فرخی یزدی می گوید:
زعریانی ننالد مرد با تقوا که عریانی *** بود بهتر به شمشیری که از خود جوهری دارد
بابا طاهر رباعی دارد که می گوید:
دلا راه تو پر خار و خسک بی *** گذرگاه تو بر اوج فلک بی
گر از دستت برآید پوست از تن *** برآور تا که بارت کمترک بی
سعدی نیز داستانی در باب هفتم گلستان آورده است و می گوید:
توانگر زاده ای دیدم بر سر گور پدر نشسته، و با درویش بچه ای مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت فیروزه در او ساخته، به گور پدرت چه ماند، خشتی دو فراهم آورده، و مشتی دو خاک بر آن پاشیده. درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگهای گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده بود.
اینها همه تمثیلهائی است برای سبکباری و سبکبالی که شرط اساسی تحرکها و جنبشها و جهشها است. جهشها و جنبشها و مبارزات سرسختانه و پیگیر بوسیله افرادی صورت گرفته که عملا پایبندیهای کمتری داشته اند، یعنی به نوعی زاهد بوده اند. گاندی با روش زاهدانه خویش امپراتوری انگلستان را به زانو در آورد. یعقوب لیث صفار به قول خودش نان و پیاز را رها نکرد که توانست خلیفه را به وحشت اندازد. در عصر ما، مقاومت حیرت انگیز ویت کنگ مدیون آن چیزی است که در اسلام خفت موونه خوانده می شود. یک ویت کنگ، قادر است با مشتی برنج روزهای متوالی در پناهگاهها به سر برد و با حریف نبرد کند. کدام رهبر مذهبی یا سیاسی است که نازپروردگی منشأ تحولی در جهان شده است و یا کدام سرسلسله، قدرت را از خاندانی به خاندانی منتقل کرده است و لذت گرا بوده است.
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 235-231
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها