رابطه انسان و جهان از نظر اسلام
فارسی 3608 نمایش |آنچه از نظر قرآن کریم و طبعا از نظر نهج البلاغه، نیز مذموم است نه "وجود فی نفسه" جهان است. و نه "تمایلات و علائق فطری و طبیعی" انسان. در این مکتب نه جهان بیهوده آفریده شده است و نه انسان راه خود را گم کرده و به غلط در این جهان آمده است.
مکاتبی بوده و هستند که نسبت به نظام آفرینش با دیده بدبینی می نگرند، نظام موجود را نظام کامل نمی پندارند، و نیز مکتب هایی بوده که آمدن انسان را به این جهان نتیجه یک اشتباه! و از نوع راه گم کردن! می دانند. انسان را موجودی صد در صد بیگانه با جهان می شمارند که هیچگونه پیوند و خویشاوندی با این جهان ندارد، زندانی این جهان است، یوسفی است که به دست برادران دشمن، در چاه این جهان محبوس گشته است، تمام مساعیش باید صرف فرار از این زندان و بیرون آمدن از این چاه گردد.
بدیهی است هنگامی که رابطه انسان با جهان دنیا و طبیعت رابطه زندانی و زندان و به چاه افتاده و چاه است، انسان نمی تواند هدفی جز "خلاصی" داشته باشد.
منطق اسلام
ولی از نظر اسلام، رابطه انسان و جهان از نوع رابطه زندانی و زندان و چاه و در چاه افتاده نیست، بلکه از نوع رابطه کشاورز است با مزرعه «الدنیا مزرعة الاخرة» (حدیث نبوی) و یا اسب دونده با میدان مسابقه «الا و ان الیوم المضمار و غدا السباق؛ آگاه باشید امروز، روز تمرین و آمادگی، و فردا روز مسابقه است.» (نهج البلاغه، خطبه 28)، و یا سوداگر با بازار تجارت «الدنیا... متجر اولیاء الله؛ دنیا... تجارت خانه اولیای حق» (نهج البلاغه، حکمت 131) و یا عابد با معبد است «الدنیا... مسجد احباء الله؛ دنیا... مسجد دوستان خداست.» (نهج البلاغه، حکمت 131). دنیا از نظر اسلام مدرسه انسان و محل تربیت انسان و جایگاه تکامل اوست.
در نهج البلاغه گفتگوی امیرالمؤمنین علی (ع) با مردی ذکر شده است که از دنیا مذمت کرده و علی (ع) او را که می پنداشت دنیای مذموم، همین جهان عینی و مادی است مورد ملامت قرار داد و به اشتباهش آگاه نمود. (نهج البلاغه حکمت 131) شیخ عطار این جریان را در "مصیبت نامه" به شعر در آورده می گوید:
آن یکی در پیش شیر دادگر *** ذم دنیا کرد بسیاری مگر
حیدرش گفتا که دنیا نیست بد *** بد توئی زیرا که دوری از خرد
هست دنیا بر مثال کشت زار *** هم شب و هم روز باید کشت و کار
زانکه عز و دولت دین سر به سر *** جمله از دنیا توان برد ای پسر
تخم امروزینه فردا بر دهد *** ورنکارد "ای دریغا" بر دهد
پس نکوتر جای تو دنیای تو است *** زانکه دنیا توشه عقبای توست
تو به دنیا در، مشو مشغول خویش *** لیک، در وی کار عقبا گیر پیش
چون چنین کردی تو را دنیا نکوست *** پس برای این، تو دنیا دار دوست
ناصر خسرو علوی که به حق می توان او را حکیم الشعراء خواند و یکی از نکته سنج ترین و مذهبی ترین شعرای پارسی زبان است، چکامه ای درباره خوبی و بدی جهان دارد که هم با منطق اسلام منطبق است و هم فوق العاده عالی و زیبا است، شایسته است در این جا نقل شود، این اشعار در دیوان او هست و در کتاب جامع الحکمتین خویش نیز آنها را آورده است می گوید:
جهانا! چه در خورد و بایسته ای *** اگر چند با کس نپایسته ای
بظاهر، چو در دیده، خس، ناخوشی *** به باطن، چو دو دیده بایسته ای
اگر بسته ای را گهی بشکنی *** شکسته بسی نیز تو بسته ای
چو آلوده بینندت، آلوده ای *** ولیکن سوی شستگان شسته ای
کسی کو تو را می نکوهش کند *** بگویش: "هنوزم ندانسته ای"
زمن رسته ای تو، اگر بخردی *** چه بنکوهی آن را کز آن رسته ای
به من برگذر داد ایزد تو را *** تو در رهگذر پست چه نشسته ای؟
ز بهر تو ایزد درختی بکشت *** که تو شاخی از بیخ او جسته ای
اگر کژ بر او رسته ای سوختی *** و گر راست بر رسته ای رسته ای
بسوزد، بلی، هر کسی چوب کژ *** نپرسد که بادام یا پسته ای
تو تیر خدایی سوی دشمنش *** به تیرش چرا خویشتن خسته ای؟!
بنابراین رابطه انسان با جهان از نوع رابطه کشاورز با مزرعه و بازرگان با بازار و عابد با معبد است لذا انسان نمی تواند نسبت به جهان، بیگانه، پیوندهایش همه بریده، و روابطش همه منفی بوده باشد، در هر میلی طبیعی در انسان غایتی و هدفی و مصلحتی و حکمتی نهفته است، آدمی در این جهان "نه به زرق آمده است تا به ملامت برود".
به طور کلی میل و کشش و جاذبه، سراسر جهان را فرا گرفته است. ذرات جهان با حساب معینی به سوی یکدیگر کشیده می شوند و یکدیگر را جذب می کنند، این جذب و انجذاب ها بر اساس هدف هایی بسیار حکیمانه است. منحصر به انسان نیست، هیچ ذره ای، از میل یا میل هایی خالی نیست. چیزی که هست انسان بر خلاف سایر اشیاء به میل های خویش آگاهی دارد.
وحشی کرمانی می گوید:
یکی میل است در هر ذره رقاص *** کشان هر ذره را تا مقصد خاص
رساند گلشنی را تا به گلشن *** دواند گلخنی را تا به گلخن
ز آتش تا به باد، از آب تا خاک *** ز زیر ماه تا بالای افلاک
همین میل است اگر دانی همی میل *** جنیبت در جنیبت، خیل در خیل
از این میل است هر جنبش که بینی *** به جسم آسمانی تا زمینی
پس از دیدگاه اسلام نه جهان بیهوده آفریده شده و نه انسان به غلط آمده است و نه علایق طبیعی و فطری انسان اموری نبایستنی است.
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 266-270
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها