امامت از نظر امام رضا علیه السلام

فارسی 4614 نمایش |

روایت مفصلی است مربوط به‏ حضرت رضا (ع) که مردی به نام عبدالعزیزبن مسلم می ‏گوید: کنا مع‏ الرضا (ع) بمرو فاجتمعنا فی الجامع یوم الجمعة فی بدء مقدمنا؛ ما با امام رضا (ع) در مرو بودیم در سفری که حضرت در جریان ولایتعهدی به خراسان می ‏رفتند. در یک روز جمعه در مسجد جامعه بودیم و امام‏ حضور نداشت. مردم جمع بودند و مسئله امامت مطرح بود و صحبت می‏ کردند. بعد من رفتم خدمت حضرت رضا و صحبتها را نقل کردم. امام تبسمی مسخره‏ آمیز کرد که اینها اصلا چه می ‏فهمند؟! اصلا نمی‏ فهمند موضوع چیست.
بعد فرمود: «جهل القوم و خدعوا عن آرائهم؛ اینها جاهلند و در آراء و عقایدشان فریب خورده ‏اند.» خداوند پیغمبر خود را نبرد مگر آنکه دین خودش‏ را تکمیل کرد و قرآن کریم را نازل کرد که در آن بیان هر چیزی هست از حلال و حرام و حدود و احکام و جمیع آنچه که مردم در راه دین به آن احتیاج دارند، و بعد فرمود: «ما فرطنا فی الکتاب من شیی‏ء؛ ما در این کتاب هیچ‏ چیزی را کوتاهی نکردیم.» یعنی همه را گفتیم. (لااقل مقصود دستورات حرام و حلال و تکالیف مردم است.)
در حجة الوداع هم پیغمبر در آخر عمرش این‏ آیه را خواند: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز دین شما را بر شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.» (مائده/ 3) بعد حضرت رضا (ع) فرمود: «و امر الامامة من تمام الدین؛ امر امامت جزء متممات دین است.» «و لم یمض حتی بین لامته معالم دینهم؛ و پیغمبر نرفت مگر اینکه نشانه ‏های دین را برای مردم بیان کرد و راهشان را روشن نمود.» «و اقام لهم علیا علما؛ و علی (ع) به عنوان نشانه و حجت برایشان معرفی کرد.
خلاصه اینکه قرآن کریم در کمال صراحت می‏ گوید ما چیزی را فروگذار نکردیم. حال آیا جزئیات را هم فروگذار نکرده؟ یا نه، فقط کلیات و اصول و آنچه‏ را که مردم بدان احتیاج دارند گفته است. یکی از آنها این است که قرآن‏ انسانی را برای بعد از پیغمبر معرفی کرد که آنچه در تفسیر قرآن و توضیح معانی قرآن و تشریح کلیات قرآن هست نه از روی اجتهاد و رأی که‏ بعضی از آنها درست باشد و برخی خطا، بلکه به وسیله علم الهی می ‏داند آن حقیقت اسلام نزد او هست. پس اینکه می‏ گوید ما همه چیز را بیان کردیم‏ یعنی دیگر چیزی باقی نماند، کلیات را گفتیم، جزئیات را هم بیان کردیم‏ و گذاشتیم نزد کسی که بداند.
همیشه کسی که اسلام را می‏ داند در میان مردم‏ هست. «من زعم ان الله عزوجل لم یکمل دینه فقد رد کتاب الله؛ اگر کسی‏ بگوید خدا دینش را کامل نکرده بر ضد قرآن سخن گفته و کسی هم که کتاب‏ خدا را رد کند کافر است.»
«و هل یعرفون قدر الامامة و محلها من الامة فیجوز فیها اختیارهم؛ کسانی که می‏ گویند امامت انتخابی است، آیا اصلا می‏ دانند امام یعنی چه؟ اینها خیال کرده‏ اند که انتخاب امام مثل انتخاب‏ فرمانده است برای یک سپاه.»
در حالی که امام یعنی آن کسی که قرآن‏ می ‏گوید با انتصاب او من دین را تکمیل کردم و نیز می ‏دانیم که جزئیات‏ مسائل در قرآن نیست و حقیقت اسلام نزد اوست. مگر مردم می‏ توانند بفهمند که چنین شخصی کیست تا خودشان انتخاب کنند. مثل این است که‏ بگویند پیغمبر را خودمان انتخاب می ‏کنیم!
«ان الامامة اجل قدرا و اعظم شأنا و اعلی مکانا و امنع جانبا و ابعد غورا من ان یبلغها الناس بعقولهم او ینالوهابارائهم؛ امامت از حد فکر مردم بالاتر است تا انتخابی باشد. مسئله ‏ای را باید گفت انتخابی که‏ واقعا تشخیصش با مردم است. دین هیچگاه در مسائلی که مردم می ‏توانند تشخیص بدهند دخالت مستقیم نمی‏ کند و اساسا دخالت مستقیم کردن دین در اینگونه مسائل غلط است زیرا در این صورت فکر و عقل مردم برای کجاست؟ تا آنجا که منطقه، منطقه عقل و فکر بشر است خود بشر برود انتخاب کند اما وقتی که مطلبی از منطقه عقل بشر خارج و بالاتر است، اینجا دیگر جای‏ انتخاب نیست.
امامت اجل قدرا، اعظم شأنا، اعلی مکانا، امنع‏ جانبا و ابعد غورا است از اینکه مردم به عقل و خودشان امام را درک کنند و در رأی خویش به او برسند و چنین شخصی را به اختیار خودشان انتخاب‏ کنند. «ان الامامة خص الله عزوجل بها ابراهیم الخلیل بعد النبوة و الخله» اگر می‏ خواهید معنی واقعی امامت را بفهمید بدانید که امامت غیر از این مسائلی است که مردم ما در این زمان می‏ گویند که یک خلیفه‏ ای‏ انتخاب کنیم برای پیغمبر ولی جانشین پیغمبر فقط کارهای مردم را اداره‏ کند.
امامت آن مقامی است که ابراهیم (ع) بعد از نبوت به آن می‏ رسد و در آن حال خوشحال می‏ شود و می‏ گوید: «و من ذریتی؛ و برخی از ذریه مرا هم‏ خدایا به این مقام برسان.» (بقره/ 124) در حالی که می‏ داند که چنین چیزی در مورد همه‏ ذریه نمی ‏تواند باشد. به او جواب می‏ دهند: «لا ینال عهدی الظالمین؛ این‏ چیزی است که به ستمگر نمی ‏رسد.» (بقره/ 124) که عرض کردیم در اینجا می‏ گویند مقصود چیست؟ آیا یعنی ستمگر در حال ستمگری اعم از اینکه قبلا هم‏ ستمگر بوده یا قبلا خوب بوده؟ می ‏گویند این محال است که ابراهیم بگوید خدایا! این مقام را به ستمگران از ذریه من بده. پس لابد نظرش به‏ خوبان ذریه ‏اش بوده است. پاسخ دادند به خوبانی از آنها داده می‏ شود که‏ سابقه ظلم ندارند.
«فابطلت هذه الایة امامة کل ظالم الی یوم القیامة و صارت فی الصفوة؛ این امر در میان آن منتجهاست، در میان صفوه ذریه ابراهیم است.» (صفوه‏ به چیزی گویند مانند کره ‏ای که از دوغ می‏ گیرند آنگاه که آن را جدا می ‏کنند. همان معنی زبده را دارد.) «ثم اکرمه الله تعالی بان جعلها فی ذریته‏ اهل الصفوة و الطهارة؛ سپس خداوند تعالی او را بزرگ داشت به اینکه‏ امامت را در صفوه و اهل طهارت یعنی اهل عصمت ذریه او قرار داد.» بعد امام به آیاتی از قرآن اشاره و استدلال می‏ کند: «و وهبنا له اسحق و یعقوب نافلة و کلا جعلنا صالحین* و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات؛ و اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتى] افزون به او بخشوديم و همه را از شايستگان قرار داديم* و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏ كردند و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و آنان پرستنده ما بودند.» (انبیاء/ 72- 73)
در قرآن راجع به اینکه ذریه ابراهیم حامل‏ مسئله امامت هستند تکیه زیادی شده و انصافا آقای محمدتقی شریعتی در این‏ جهت در کتاب خلافت و ولایت راجع به ذریه و اینکه چرا قرآن که در مسئله‏ تبعیضات نژادی هیچ معتقد نیست که می ‏توان برای یک نژاد بر نژاد دیگر امتیازی قانونی قائل شد، چنین سخنی گفته است، خوب بحث کرده ‏اند که اینکه ذریه ‏ای از نظر نژادی و طبیعی به اصطلاح خلاصه می ‏شوند و لیاقت‏ دیگری پیدا می‏ کنند مسئله دیگری است و همان معنی حمل امامت است و...
سپس می‏ گوید: «فمن این یختار هؤلاء الجهال؛ چنین مقامی را که ابراهیم‏ (ع) بعد از نبوت به آن نائل می‏ شود این نادانان چگونه می‏ خواهند انتخاب‏ کنند؟!» اصلا این مقام می‏ تواند انتخابی باشد؟! «ان الامامة هی منزلة الانبیاء و ارث الاوصیاء؛ امامت از منازل انبیاء وارث اوصیاست یعنی‏ یک امر وراثتی است به این معنی که استعداد آن از هر نسل به نسل بعد منتقل شده است، نه وراثت قانونی.» «ان الامامه خلافه الله؛ امامت خلافه‏ الله است همانی که آدم اول داشت.» «و خلافة الرسول؛ و خلافت پیغمبر.»
بعد می ‏فرماید: «ان الامامة زمام الدین؛ امامت زمام دین، نظام‏ مسلمین، صلاح دنیا، عزت مؤمنین، اس و ریشه اسلام و شاخه بلند اسلام‏ است.» «بالامام تمام الصلوة و الزکاة و الصیام و الحج و الجهاد؛ نماز و زکات و روزه و حج و جهاد با امامت به کمال می رسند.»

منـابـع

مرتضی مطهری- امامت و رهبری- صفحه 201-197

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد