رابطه دین و سیاست

فارسی 3005 نمایش |

سیاست داراى معانى متعددى است، در اینجا، سیاست به معناى حکومت و اداره امور جامعه است. در تعالیم اسلام از ارتباط دین و سیاست سخن رانده شده است ولی عده ای از عدم ارتباط دین با سیاست سخن گفته اند، آنها که در جدایى دین و دنیا سخن گفته اند، استدلال خود را بر آن بنا نهاده اند که یک دسته از امور، مربوط به آخرت و ماوراء طبیعت و دسته دیگر مربوط به دنیا مى باشد و دین تنها در امور دسته اول، مانند پرستش، توکل، دعا، توسل و حداکثر ازدواج و دفن و عزادارى و مانند آن سخن گفته است و امور دیگر مانند خوراک و پوشاک و روابط اجتماعى و حکومت و سیاست، که بدون دیندارى نیز مى گذرد، مربوط به دنیاست لذا دین از آنها سخن نگفته است و امر آن را به دست خود انسان سپرده است.
عده ای گفته اند جریان کلى جدا انگارى دین و دنیا، به جدایى روز افزون دین از سایر نهادهاى اجتماعى مى انجامد، نهادهایى همچون حقوق، سیاست، اقتصاد، آموزش که پایه هاى اصلى ترتیبات زندگى اجتماعى را تشکیل مى داده اند، افرادی چون بازرگان، مسائل دین را به آنچه از دسترس دانش بشرى خارج است، اختصاص می دهند. بازرگان، معتقد است سیاست، در دسترس دانش است یعنى انسان مى تواند بدون دین، زندگى خود را سیاست کند. لذا دین نباید از آن سخن بگوید و اگر هم گفته باشد، طفیلى است و امر آن به دست انسان و دانش اوست. اما واقعیت چیز دیگرى است، حیات و سعادت اخروى انسان در گرو چگونه زیستن او در این دنیاست. از دیدگاه اسلام، زندگى اخروى هر فرد توسط خود او و در این دنیا ساخته مى شود.
قرآن، ارتباط تنگاتنگ و نا گسستنى دنیا و آخرت را، گاه در قالب «چهره انسان در آخرت »، گاه «تجسم اعمال » و گاه در بیان «عینیت پاداش و کیفر اخروى با اعمال دنیا»، بیان فرموده است. هر رفتارى که از انسان در این دنیا سر زند، در زندگى اخروى او مؤثر است و سعادت اخروى آدمى در گرو تصمیمات وى در همین دنیاست. از این رو نمى توان عملى را یافت که تنها جنبه دنیوى داشته و در حیات آخرت مؤثر نباشد و یا عملى که تنها جنبه اخروى داشته و در زندگى دنیا بى تأثیر باشد. از طرفى واضح است که رفتار، عادات و فرهنگ زندگى افراد جامعه تا چه حد متأثر از نوع و اهداف حکومت است.
تأثیر حکومت بر فرهنگ زندگى مردم، حتى بیش از نقش تربیت خانوادگى است تا جایى که گفته اند: «الناس على دین ملوکهم »؛ «مردم به دین و روش حاکمشان اند.» و «الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم »؛ «مردم به فرمانروایانشان شبیه ترند تا به پدرانشان .»
بنابراین اسلام که عبارت است از آنچه از جانب خداوند توسط نبى اکرم (ص) براى هدایت بشر فرستاده شده است و براى شناخت آن باید به قرآن، سنت و عقل مراجعه کرد و قرآن که اعجازش سند رسالت و آیاتش بى کم و کاست، وحی الهى است، مهمترین مرجع براى شناخت اسلام است، در امر سیاست دخالت دارد و مراد، این است که حوزه فعالیت هاى حکومتی، از قبیل نحوه تشکیل حکومت، اختیار قانون گذاری و تصمیم گیری هاى حکومتی، چگونگى مشارکت مردم در اداره جامعه، اختصاص اموال حکومتی و ارتباط با دول و ملل بیگانه و مسایلى از این دست که از آن، به حقوق اساسى نیز تعبیر مى شود، جزء تعالیم اسلام است.
بنابراین مراد از عدم دخالت اسلام در سیاست، این خواهد بود که تصمیم گیرى در این حوزه از فعالیت انسان، به خود او واگذار شده تا درباره این مسائل، تصمیم گیرى و عمل نماید و دین، در این مقوله، نظر یا حکم خاصى ندارد. اگر حکومت و سیاست را خارج از حوزه اسلام بدانیم، نخواهیم توانست حکومتی را به اسلام نسبت دهیم و آن را حکومت اسلامى بنامیم گرچه آن حکومت، در جامعه مسلمین و توسط آنان اداره شود. حکومت و سیاست اسلامى، آن است که از متن اسلام به دست آمده باشد. و اصلاح و سامان امور جامعه، مقدم ه اى براى هدف برتر اسلام، یعنى خداشناسى و خداپرستی است اما این بدان معنا نیست که آن را مغفول گذارده است. (مرز بین دین و سیاست، سخنرانى مهدى بازرگان در دومین کنگره انجمن هاى اسلامى ایران، فصلنامه کتاب نقد شماره 23، پایگاه های اسلامی اینترنت، نسخه 3)

منـابـع

محمد باقر مجلسی- بحارالانوار جلد 78- صفحه 46- روایت 57- باب 16

مهدى بازرگان- جزوه آخرت و خدا هدف بعثت انبیا- صفحه 11

محمدتقى مصباح- دروس فلسفه اخلاق- صفحه 195

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد