گرایش به حقیقت از نظر روانشناسی

فارسی 2781 نمایش |

گرایش های مقدس انسان که احیانا "مقدسات" هم نامیده می شوند اجمالا پنج مقوله هستند که عبارتند از: حقیقت جویی، گرایش به خیر و فضیلت، گرایش به زیبایی و جمال، گرایش به خلاقیت و ابداع، عشق و پرستش. بنابراین یکی از گرایش های مقدس انسان "حقیقت" است. مقوله حقیقت را ما می توانیم "مقوله دانایی" یا "مقوله دریافت واقعیت جهان" هم بنامیم. مقصود این است که در انسان چنین گرایشی وجود دارد، گرایش به کشف واقعیت ها آنچنان که هستند، درک حقایق اشیاء «کما هی علیها»، اینکه انسان می خواهد جهان را، هستی را، اشیاء را آنچنان که هستند دریافت کند.
از دعاهای منسوب به پیغمبر اکرم (ص) است که می فرموده است: «اللهم ارنی الاشیاء کما هی»؛ «خدایا اشیاء را همان طور که هست به من نشان بده.» اساسا آن چیزی که به نام "حکمت" و فلسفه نامیده می شود هدفش همین است. اصلا اگر بشر دنبال فلسفه رفته است برای همین حس بوده است که می خواسته حقیقت را و حقایق اشیاء را درک کند. نام این حس را می توان "حس فلسفی" هم گذاشت. این مسئله حقیقت یا حقیقت جویی، از نظر فیلسوفان همان کمال نظری انسان است و انسان بالجبله و بالفطره می خواهد کمال نظری پیدا کند یعنی حقایق جهان را درک کند. چنین گرایشی در انسان برای رسیدن به حقایق جهان وجود دارد.
در روان شناسی هم می بینید که این حس را به نام "حس حقیقت جویی" یا "حس کاوش" مطرح می کنند. وقتی مسئله را در یک سطح گسترده طرح می کنند اسمش را می گذارند "حس کاوش" و می گویند این همان چیزی است که حتی در کودک هم وجود دارد، در کودک بین دو سالگی و سه سالگی به تفاوت میان کودکان این حس پیدا می شود، حس سؤال که بچه به سن سه سالگی که می رسد دائما می پرسد. در تعلیم و تربیت نیز به پدر و مادرها توصیه می کنند که تا حد ممکن پاسخ کودکان خود را بدهند و آنها را طرد نکنند.
پدر و مادرهای نادان و خالی از توجه، وقتی می بینند بچه سه چهار ساله شان دائما سؤال می کند، این را فضولی تلقی می کنند، می گویند: بچه! اینقدر فضولی نکن، حرف نزن. این اشتباه است. این، حس سؤال است، حس کاوشگری است، حس حقیقت جویی است که در او تازه زنده شده است و او می پرسد و حق دارد بپرسد و حتی اگر از چیزهایی می پرسد که نمی توانید جواب بدهید یا او نمی تواند جوابش را دریافت کند در عین حال نباید با تشر زدن و منکوب کردن و سرکوب کردن این حس، جوابش را داد که حرف نزن، فضولی نکن. باز باید تا حد ممکن جوابی که بشود او را ارضاء و اقناع کرد به او داد.
و حتی می گویند بسیاری از خراب کاری های بچه معلول همین حس است. چون این خودش یک مسئله ای است، بچه خرابکار است، به هر چه می رسد دست می زند، این را محکم می کوبد روی آن، آن را می زند به این،... آیا انسان طبعا خرابکار است، بعد که بزرگ می شود اصلاح می شود، یا نه؟ می گویند این معلول همان حس کاوش اوست. می خواهد این را بزند به آن ببیند چه می شود. حال ما نمی زنیم چون می دانیم چه می شود، بارها تجربه کرده ایم، بنابراین برای ما مشکل حل شده و سؤالی باقی نمانده، ولی او هنوز این مسئله برایش روشن نیست، می زند ببیند چه می شود.
مسئله استفهام خود مسئله ای است. حال آنچه که فلاسفه طرح می کنند در سطح بالاتری است، روان شناس ها آن را عمومیت می دهند حتی به کودک، این که انسان به هر حال گرایش دارد به دانستن، که حقیقتی را و حقایقی را بداند. این خود یک حسی است در بشر، کسانی که از این حس استفاده کرده و این حس را در خود زنده نگه داشته اند به مرحله ای می رسند که لذت کشف حقیقت برای آنها برتر از هر لذت دیگری است و به عبارت دیگر لذت علم برایشان از هر لذتی بالاتر است. این حس کم و بیش در همه افراد بشر وجود دارد. البته مثل همه حس های دیگر در افراد شدت و ضعف دارد و نیز بستگی دارد به اینکه انسان چقدر آن را تربیت کرده و پرورش داده باشد و به همین جهت انسان را به دلیل دانستن بر غیر انسان ترجیح می دهند.
ویلیام جیمز روانشناس بزرگ تجربی نتیجه ای که از حدود چهل سال آزمایش در روان انسان از نظر گرایش های معنوی گرفته، این است که می گوید: «در وجود انسان همچنان که یک سلسله گرایش ها به طبیعت و ماده وجود دارد و اینها انسان را با طبیعت پیوند می زنند و ملاک پیوند و ارتباط انسان با طبیعت اند، یک سلسله گرایش های دیگر وجود دارد که با حساب های مادی جور در نمی آید بلکه ضد حساب های مربوط به پیوند انسان با طبیعت است، زیرا پیوند انسان با طبیعت برای این است که انسان از طبیعت و خارج وجود خودش بهره کشی کند و نفع ببرد، ولی این گرایش ها با این حرف ها جور در نمی آید.»
انسان یک سلسله خواست ها در این عالم دارد که با جنبه طبیعی و مادی وجود او سازگار نیست و می گوید: اینها دلیلی است بر اینکه عالمی وجود دارد و این احساس ها ما را با عالم دیگر پیوند می دهد. الهام های معنوی و خدایی، خداجویی ها، نیکی جویی ها، خیر جویی ها، معنویت جویی ها همیشه در بشر وجود داشته و دارد و قابل مبارزه و جایگزینی نیست.

منـابـع

مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 74-78

مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 160

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد