اسامة ابن زید
فارسی 8084 نمایش |علاقه پیامبر اکرم (ص) به اسامة
ابومحمد اسامة بن زید بن حارثه کلبی از صحابه پیامبر اکرم (ص) بود. پدرش، زید ابن حارثه، غلام آزادشده ی رسول خدا بود که در جنگ موته شهید شد، و مادرش ام ایمن نام داشت. اسامه قبل از هجرت پیامبر در مکه به دنیا آمد، مورد علاقه پیامبر بود و رسول خدا اندکی پیش از رحلت، او را که هنوز جوانی بیست ساله بود به امیری سپاه برگزید و برای جنگ با روم به سوریه فرستاد، و با دست خود برای او پرچم بست. اسامه فرزند زید بن الحارثه بود. اسامه نیز مثل پدرش مورد علاقه و توجه مخصوص پیامبر بود. روزى آن حضرت، از جنگ بدر باز مى گشت. در یکى از کوچه هاى مدینه دید اسامه با گروهى از کودکان سرگرم بازى است، او را در آغوش کشید و با بوسه هاى گرم مورد نوازش قرار داده، فرمود: «آفرین بر دوستم». این ابراز علاقه فوق العاده پیامبر نسبت به اسامه زبانزد مسلمانان گردید و شاید چندین بار موارد مختلف آن تکرار شد، به طورى که او در محیط مدینه به عنوان "دوست، و زاده دوست پیامبر" معروف گردید. از آن جا که وی مورد علاقه خاص پیامبر بود گاهى درباره بعضى از افراد، در محضر پیامبر شفاعت مى کرد و حضرت شفاعت او را مى پذیرفت.
فرماندهی اسامه از سوی پیامبر اسلام
پیامبر اسلام در واپسین روزهاى عمر خود در این شرایط حساس که پایتخت اسلام آبستن حوادث بود، دست به اقدام مهمى زد که در خور همه گونه تأمل و بررسى است. ایشان سپاه اسلام را براى جنگ با نیروهاى امپراتورى روم که مستلزم طى مسافت دور و درازى بود، مأمور ساخت، و پرچم جهاد را با دست مقدس خود برافراشت و به دست "اسامه" که آن روز جوانى نورس بود، سپرد و او را به فرماندهى آن سپاه منصوب نمود و سران مهاجر و انصار را که ابوبکر، عمر ابن خطاب و ابوعبیده جراح از جمله آنان بودند، تحت فرماندهى اسامه به سوى شام گیسل داشت. پیامبر به وی دستور داد به ناحیه ابنى در سرزمین بلقاء شام رهسپار شوند و فرمود: «به محلى که پدرت در آنجا کشته شده حرکت کن، دشمنان را با قواى خود نابود ساز، من تو را به فرماندهى این سپاه منصوب نمودم، صبح زود به سوى نیروهاى مستقر در ابنى یورش ببر، آنان را نابود کن، سپاه را به سرعت پیش ران تا اخبار دشمن را زودتر به دست آورى. اگر خداوند تو را پیروز ساخت در آن سرزمین کمتر توقف کن. همراه خود، راهنمائى ببر، جاسوسان و پیشقراولان را جلوتر بفرست تا اوضاع دشمن را گزارش دهند.»
اما همواره لشکریان از فرمان اسامه و پیامبر سرباز مى زدند، تا این که حرکت سپاه صورت نگرفت و پیامبر رحلت فرمودند. بعد از این هم که سپاه و سران به جوانى اسامه اعتراض داشتند؛ از وى پیروى نکردند. اسامه در یک فرسخی مدینه لشگرگاه ساخت، اما مردم به دلیل تشدید بیماری پیامبر و جوانی اسامه و... از پیوستن به لشگر او خودداری کردند. چون این خبر به گوش پیامبر رسید، با حال بیماری به مسجد رفت و از مردم خواست که لشگر اسامه را راه بیندازند. با این همه، اسامه به مدینه بازگشت. ابوبکر که خود از کسانی بود که از رفتن به لشگر اسامه سر باز زده بود، پس از رسیدن به خلافت، سپاه اسامه را تجهیز کرد. اسامه با این لشگر به شام رفت و بعد از به چنگ آوردن غنایمی به مدینه بازگشت.
اسامه بعد از پیامبر اسلام
اسامه گر چه در آغاز خلافت امام علی (ع) با امام بیعت کرد، ولی اندکی بعد به جمع سه نفری سعد ابن ابی وقاص، محمد ابن مسلمه و عبدالله ابن عمر پیوست و به بهانه گوشه گیری، حاضر نشدند به طرفداری از امام قیام کند. می گویند که وی بعدها از کوتاهی و تقصیری که در حق امیرمؤمنان انجام داده بود، پشیمان شد و از شرکت نکردن در جهاد همراه با امام، عذرخواهی کرد. از این رو در حدیثی از امام باقر (ع) توصیه شده است که در حق او جز خیر نگویید. گرچه او از اول در صف یاران امیر مؤمنان نبود، اما بعدها به سوى آن حضرت بازگشت و به همین جهت از طرف خاندان پیامبر مورد ستایش قرار گرفت. پیشواى پنجم حضرت باقر (ع) فرمودند: «اسامه را جز به نیکى یاد نکنید.» و حال آنکه چرا اسامه در جنگهاى على شرکت نمى کرد دلیلى واضح داشت. در یکى از جنگها او مسلمانى به نام مرداس را کشت و بسیار اندوهگین شد و از آن موقع عهد کرد که در جنگى شرکت نکند گرچه در مورد مرگ مرداس معذور بود.
روزى اسامه به امام على پیغام داد که "سهم مرا از اموال مجاهدان بفرست" و اضافه کرد "من پیوسته طرفدار تو بودم و اگر در کام شیر درنده اى بودى، من نیز خود را به تو مى رساندم." امیر مؤمنان در پاسخ او نوشت: این اموال متعلق به مجاهدان است ولى من در مدینه مالى دارم، هر قدر خواستى از آن بگیر. این قضیه از دو جهت قابل توجه است. اولا نشان مى دهد که اسامه از نظر امیر مؤمنان تا چه حد احترام و ارزش داشته که حضرت درخواست او را رد نکرده است. ثانیا روشنگر دقت امیر مؤمنان در اجراى عدالت است. على حاضر بود از اموال شخصى خود به وى بدهد، ولى هرگز حاضر نبود دینارى از اموال مجاهدان را که اختصاص به آنان داشت به دیگرى بدهد.
حمایت خاندان رسالت از اسامه
چنانچه قبلا اشاره شد اسامه همبستگى خاصى با خاندان پیامبر داشت و در مواقع حساس، از حمایت و پشتیبانى خاندان رسالت برخوردار بود. مسعودى مى نویسد میان اسامه و عمرو، پسر عثمان بر سر مالکیت قطعه زمینى اختلاف رخ داد. این اختلاف نزد معاویه مطرح گردید تا او در این باره حکم کند. در این هنگام عده اى از بنی هاشم و گروهى از بنى امیه حضور داشتند. در آغاز جلسه، سخنانى میان اسامه و پسر عثمان رد و بدل شد. در این هنگام مروان ابن حکم به عنوان آمادگى براى شهادت به نفع پسر عثمان کنار او نشست. امام حسن مجتبی (ع) برخاست و کنار اسامه نشست. سعید ابن عاص کنار مروان و امام حسین (ع) کنار امام حسن نشستند. سپس عبدالله بن عامر در کنار سعید و عبدالله ابن جعفر کنار حسین بن على و عبدالرحمن بن حکم در کنار عبدالله بن عامر و عبدالله ابن عباس در کنار عبدالله بن جعفر نشستند. معاویه که وضع را چنین دید گفت: «عجله نکنید من خود شاهد بودم که پیامبر خدا این زمین را به اسامه بخشید.»
وفات اسامه ابن زید
اسامه سخت بیمار بود. امام حسین براى عیادت او تشریف برد. اسامه اظهار اندوه و تأثر کرد. امام از سبب اندوه او پرسید. اسامه پاسخ داد: شصت هزار درهم مقروض هستم و سبب اندوه من همین است. حضرت پرداخت آن را تقبل نمود. اسامه گفت: مى ترسم مدیون از دنیا بروم. امام حسین فرمود: از دنیا نمى روى مگر پس از پرداخت آن. همینطور هم شد زیرا امام در زمان حیات او قرض وى را پرداخت. اسامه پس از رحلت پیامبر مدتى در "وادى القرى" سکونت داشت، سپس در مدینه اقامت گزیده بود و در همان ایام بود که در جرف چراغ عمرش به خاموشى گرائید. پس از درگذشت او، جسدش را به مدینه انتقال دادند و امام حسین بر جنازه او کفن پوشاند و نماز گذارد. او در ایام خلافت معاویه مدتی در شام اقامت گزید. اما در اواخر عمر به مدینه بازگشت و در سال 54 (یا به روایتی 58 یا 59) هجری قمری در مدینه درگذشت.
منـابـع
دانشنامه رشد
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها