حالت احتضار در کلام قرآن و روایات

فارسی 3116 نمایش |

در زمینه های مربوط به حالت احتضار یعنی همان حالت جان دادن و مردن، گذشته از آیاتی که وجود دارد، روایاتی که غیرقابل انکار است یکی و دو تا و پنج تا نیست که آدم بگوید خوب، حالا حدیث است، یقینی که نیست، از کجا که چنین است. حدیث یکی و دو تا و پنج تا باشد قابل انکار است، صد تا و دویست تا که دیگر قابل انکار نیست. شاید ما پانصد حدیث در این زمینه از ائمه مختلف داریم و دیگر شک باقی نمی ماند که این گفتار خود آنهاست و نمی شود احتمال دارد که سخنی باشد که بعدها به نام آنها گفته شده است. جای شک برای انسان باقی نمی ماند.

سخن علی (ع) درباره حالت معاینه
امام علی (ع) می فرمایند آن حالت معاینه که می رسد، چند چیز برای انسان تمثل پیدا می کند، یعنی صورت مثالی شان برایش حاضر می شود نه صورت عینی شان. مال یک صورت مثالی پیدا می کند که می آید با انسان حرف می زند. اولاد هم صورت مثالی پیدا می کنند، می آیند با انسان حرف می زنند. اعمال هم صورت مثالی پیدا می کنند با آدم حرف می زنند، یعنی انسان خودش سراغ آنها می رود. وقتی خودش را در یک حالت بیچارگی می بیند سراغ مالش می رود؛ یعنی آن مال که مجسم می شود و تمثل پیدا می کند، انسان با او شروع می کند به حرف زدن. اول می خواهد محبت او را جلب کند. می گوید می دانی من چه جانی کندم تا تو را جمع کردم، چه پدری از من درآمده تا تو را گرد آوردم؟ من خیلی زحمت تو را کشیدم. الآن وقتی است که تو باید به درد من بخوری. آن مثال به او جواب می دهد که من خیلی متأسفم که قلمرو من خیلی محدود است. در این شرایط، حداکثر کاری که من می توانم بکنم همان دو سه متر کفن است و از این قبیل، قبری و کفنی و تجهیزاتی، از این بیشتر دیگر فعلا از من ساخته نیست.
اولادش برایش تمثل پیدا می کنند، با مثال آنها سخن می گوید: فرزندان من! من برای شما خیلی زحمت کشیدم، خیلی فداکاری کردم، خیلی به شما خدمت کردم، حالا وقتی است که شما به درد من بخورید و به کار من برسید. آنها می گویند: الآن دیگر از ما کاری ساخته نیست، حداکثر یک تشییع است، ما یک تشییعی می توانیم از تو بکنیم تا کنار قبرت، بعد هم برمی گردیم و می آییم (لابد برای جمع کردن میراث). از عملش که سؤال می کنند، می گویند بله، ما همراه تو هستیم، ما نمی توانیم از تو جدا باشیم. حالا اگر عمل صالح است با او هست و اگر عمل ناصالح و فاسد است نیز با او هست. وقتی از اعمالش درخواست می کند، می گویند: بله ما هستیم، ما نمی توانیم از تو جدا بشویم، فقط ماییم که همراه تو هستیم.
حال قرآن در سوره قیامت درباره این مردمی که خدا و آخرت و دین و همه چیز را فراموش کرده اند که این وضع را برایشان ذکر فرمود توضیح می دهد که این شخص چه کسی بوده که به این حالت درمی آید، حالت «والتفت الساق بالساق؛ و (محتضر از سختی جان دادن) ساق هایش به هم پیچید» (قیامت/ 29)، «فلا صدق ولا صلی؛ پس نه تصدیق کرد و نه نماز گزارد» (قیامت/ 31)، این همان است که در همه عمر نه حقیقت را تصدیق کرد (یعنی همان حقایق را، خداوند و معاد و گفته پیغمبران را؛ نه به اینها ایمان آورد) و نه در پیشگاه خدای خود خضوع کرد و عبادت بجا آورد: «ولکن کذب و تولی؛ بلکه تکذیب کرد و روی گردانید» (قیامت/ 32)، همه اینها را دروغ پنداشت و پشت کرد رفت جای دیگر. «ثم ذهب الی اهله یتمطی؛ سپس مغرورانه سوی کسانش رفت» (قیامت/ 33).
نه ایمانی آورد نه نمازی. تمام تکذیب، پشت کردن، بعد هم خیلی گردن کشیده و متکبرانه به طرف خانه خودش می رفت، خیلی هم گردن فراز که منم که به این چیزها اعتقاد ندارم. «اولی لک فاولی* ثم اولی لک اولی؛ (با این اعمال) وای بر تو! پس وای بر تو!* باز هم وای بر تو! سپس وای بر تو!» (قیامت/ 34-35). به او گفته می شود پس برای تو از همه چیز بهتر همین است، اولای به تو همین است، آنچه که تو به آن استحقاق داری همین است، اولای به تو همین است، آنچه که تو به آن استحقاق داری همین است. «اولی لک» برای تو اولی همین است، «فاولی» بار دیگر اولی همین است. «ثم اولی لک فاولی». چهار بار این قضیه تکرار شده.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 10- صفحه 230-228

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها