تفسیر آیاتی از سوره انفال درباره ناراضیان جنگ بدر

فارسی 2009 نمایش |

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

5- کما أخرجک ربک من بیتک بالحق و أن فریقا من المومنین لکرهون

6- یجدلونک فی الحق بعد ما تبین کأنما یساقون إلی الموت و هم ینظرون

همچنان  که خداوند تو را از خانه‌ات به حق بیرون فرستاد، در حالی که جمعی از مومنان کراهت داشتند؛ آنها با این که می‌دانستند این فرمان خداست، باز با تو مجادله می‌کردند ]آن چنان ترسیده بودند که[ گویی به سوی مرگ رانده می‌شوند و ]آن را با چشم خود[ می‌نگرند.

ذیل آیه‌ی اول همین سوره، سخن از انفال به میان آمده و گفته شده: انفال، اموالی است که مالک خصوصی ندارد و باید در اختیار حاکم اسلامی قرار گیرد و با صلاحدید او در میان امت تقسیم بشود. انفال اقسام مختلف دارد که یکی از آنها غنایم جنگی است؛ یعنی وقتی جهادی به میان آمد و مسلمین بر کفار پیروز شدند، اموالشان که در اختیار مسلمین قرار می‌گیرد، از انفال محسوب می‌شود. از جمله‌ی آن غنایم، غنیمت جنگی غزوه‌ی بدر بود. وقتی مسلمین فاتح شدند و اموال مشرکین در اختیار شان قرار گرفت؛ اختلاف نظر و مشاجره‌ای- از این باب که اموال متعلق به چه کسی است- در میانشان به وجودآمد؛ آیه نازل شد: "یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله والرسول" «راجع به انفال از تو سئوال می‌کنند، بگو: انفال مال کسی نیست؛ مختص به خدا و رسول است».

و رسول آن چنان که صلاح ببیند در میان امت تقسیم می‌کند و این کار انجام شد؛ یعنی غنیمت جنگی غزوه‌ درمیان امت تقسیم شد.

مجاهدان غزوه‌ی بدر
اکثریت مجاهدان، مومن واقعی و تسلیم در برابر پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم و مصداق همان آیه بودند که خواندیم:

"إنما المومنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم وإذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون* الذین یقیمون الصلاه ومما رزقناهم  ینفقون* اولئک هم المومنون حقا درجات عند ربهم و مغفره ورزق کریم" (انفال/2-4)

آری، اکثر آنها مصداق همین آیه بودند؛ اما گروه اندکی در میان آنها وجود داشتند که از این تقسیم پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم ناراضی بودند و سهم بیشتری می‌طلبیدند. هرچند به ظاهر چیزی نمی‌گفتند اما در دل ناراضی بودند. این مطلب را می‌توان از جمله‌ی آخر آیه، استنباط کرد که فرمود: "أطیعوا الله و رسوله إن کنتم  مومنین" ( انفال/1) «اگر شما مومن واقعی هستید؛ مطیع امر خدا و رسولش باشید».

از همین تعبیر می‌توان فهمید در میان مجاهدان بدر کسانی بوده‌اند که مومن واقعی نبوده‌اند و لذا از آنها می‌خواهد که او را اطاعت کنید و متقی باشید، اصلاح ذات البین کنید و دست از مشاجره و کینه توزی بردارید. از این جمله می‌شود دریافت کرد که جمعی از آنان نسبت به تقسیم پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم ناخشنود بوده‌اند؛ چنان که در آیه‌ی بعدی نیز قرینه‌ی بر این مطلب هست که می‌فرماید: "کما أخرجک ربک من بیتک بالحق و أن فریقا من المومنین لکارهون" یعنی این کراهت و عدم رضایتی که آنها راجع به تقسیم بیت المال دارند، تازگی ندارد، بلکه همین‌ها بودند که از آمدن به میدان جنگ نیز ناخشنود بودند. ولی بعد صلاح اسلام و مسلمین را در اقدام به جنگ یافتند. بنابراین تجزیه، بایستی در مورد تقسیم غنیمت جنگی نیز در مقابل پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم تسلیم می‌بودند و به کار او رضایت می‌دادند؛ اما همان گونه که در اصل اقدام به جنگ ناراضی بودند، در تقسیم بیت المال نیز ناراضی شدند.

آیه بیانگر آن است که این گروه، ایمان واقعی ندارند و ایمانشان ادعایی است و تظاهر به آن دارند؛ زیرا اگر ایمان واقعی داشتند، هم در مورد اقدام به جنگ تسلیم بودند و هم در مورد تقسیم غنایم. "کما أخرجک ربک من بیتک بالحق" موقعی که خدا دستور داد که از خانه‌‌ات بیرون بیایی و به میدان جنگ و جهاد بروی، این خروج و رفتن به میدان جنگ، حق و تدبیر حکیمانه‌ی خدا و دارای مصلحت بود؛ ولی با این همه "و أن فریقا من المومنین لکارهون" گروهی از همین مدعیان ایمان، نسبت به شرکت در میدان جهاد ناخشنود بودند.

چرا از گروه ناراضی به مومنین تعبیر شده است؟
این که از این گروه تعبیر به مومنین شده است، از آن نظر است که به حسب ظاهر در جرگه‌ی مومنان و داخل در صفوف آنها بوده اند. این تعبیر، در قرآن زیاد به کار رفته است؛ مثلا "یا ایها الذین آمنوا آمنوا....» «ای کسانی که در جرگه‌ی اهل ایمان قرار گرفته‌اید، ایمان بیاورید»! این، تحصیل حاصل نیست که محال باشد بلکه از مومنان ادعایی خواسته می‌شود که مومن واقعی بشوید. در آیه‌ی مورد بحث نیز از گروه ناراضی تعبیر به مومنین شده است، چون تظاهر به ایمان داشته اند. احتمالا در میان آنها افراد منافقی بوده‌اند که ایمان به صدق رسالت نداشته‌اند و یا افراد ضعیف الایمان بوده و شاید در مرز کفر قرار داشته‌اند؛ چندان که با پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نیز مجادله می کردند: "یجادلونک فی الحق". اقدام به جنگ را مصلحت نمی دیدند  و گاهی به زبان نیز اعتراض می‌کردند که جنگ به صلاح ما نیست.

ابوبکر و عمر از گروه ناراضی بودند
در منابع شیعه و سنی آمده است که از جمله‌ی کارهون، ابوبکر و عمر بودند که مجادله نیز می‌کردند و معتقد بودند، جنگ به صلاح ما نیست؛ زیرا بین دو طرف جنگ موازنه‌ی قوا برقرار نیست و آنها عدتا بر ما برتری دارند. این یک جنگ نابرابر است و به صلاح ما نیست. مقداد بن اسود که یکی از اصحاب مومن رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم است از جا برخاست و یک جمله‌ی بسیار مودبانه گفت: یارسول الله! اگر به ما دستور بدهی که در این دریا فرو برویم، می‌رویم. ما مانند بنی اسرائیل نیستیم که به موسی علیه السلام می‌گفتند: "فاذهب انت وربک فقاتلا أنا هیهنا قاعدون" ( مائده/24) «تو همراه خدایت برو با جباران بجنگ ما اینجا نشسته‌ایم هر وقت جنگ تمام شد ما را خبر کن بیاییم».

یا رسول الله! ما این طور نیستیم و چنین نمی‌گوییم؛ ما با شما و دنبال شما هستیم، هر جا که بروید. سعد بن معاذ انصاری نیز برخاست  گفت: یا رسول الله! ما با شما پیمان بسته‌ایم که از شما حمایت کنیم؛ آن گونه که از زن و  فرزند خود حمایت می‌کنیم. ما دنبال شما هستیم، هر دستوری بفرمایید، آماده ی خدمتیم! رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم از این سخن خوشحال شد و فرمود: "سیروا علی برکه الله" «با برکت خدا، رو به میدان جنگ حرکت کنید».

این گروه مجادله نه این که نمی‌فهمیدند و حقیقت برایشان روشن نبود، بلکه مطلب برای آنها روشن شده بود و خوب می فهمیدند که تو مبعوث از جانب خدا هستی و به یقین می‌دانستند که فرمان تو فرمان خداست؛ ولی با این حال با تو مجادله می‌کردند  و چنان ترس و اضطراب آنها را فرا گرفته بود که وقتی میدان جهاد و لشکر دشمن را می‌دیدند، گویی که آنها را به سمت مرگ می‌برند و آنها با چشم خود مرگ را می بینند. "کأنما یساقون إلی الموت و هم ینظرون".

منـابـع

سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره انفال - از صفحه 49 تا 52

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد