اصل تعلیم و تربیت در حقوق بشر اسلام با غرب

فارسی 579 نمایش |

یکی از خصوصیات شگفت انگیز تعلیم و تربیت این است که نه تنها می تواند عوامل ارثی و محیط طبیعی و فرهنگی و اجتماعی را برای وصول به اهداف مطلوب حیات فردی و اجتماعی تعدیل و توجیه کند، بلکه در صورت آگاهی و مهارت و خلوص معلم و مربی و شخصیت عمیق و آماده پذیرش فردی که مورد تعلیم و تربیت است، می تواند در کمتر از یک روز، تبهکار خون آشامی را به انسانی عادل مبدل سازد، و بر عکس، با هماهنگی و مهارت یک معلم و مربی و شخصیت عمیق و آماده پذیرش، در کمتر از یک روز، می تواند انسانی عادل را به تبهکاری خون آشام مبدل نماید.

مقدمه

جای تردید نیست که اساسی ترین عامل اصلاح حقوقی – حتی در کوچک ترین اجتماعات بشری – تعلیم وتربیت صحیح  است، چه رسد، به اصلاح حقوقی همه جوامع بشری که نظام های حقوقی جهان، مدعی آن هستند. حقیقت این است که برای شناخت حقیقت حیات و حق اساسی آن و نیز برای شناخت حقیقت و حقوق اساسی کرامت ذاتی و کرامت ارزشی اکتسابی انسان، و هم چنین اصل آزادی مسئولانه و اصل مساوات و تطبیق آن بر جامعه، مطالعات و اندیشه ها و تفحص های متنوع و گسترده ای لازم است، تا یک حقوقدان بتواند در مواد و تحقیقات مربوط به خود، نظری ارائه دهد. بر این اساس، بحث مشروح در تعلیم وتربیت، ضرورت حیاتی دارد.

حقوق بشر اسلام

ماده یازدهم

الف- هر کودکی از هنگام تولد، بر پدران و جامعه و دولت حق حضانت و تربیت و رعایت بهداشت مادی و معنوی دارد، نیز واجب است حمایت مادر و جنین و بذل عنایت مخصوص بر آن دو.

ب- پدران، و هر کسی که در حکم پدران است، حق اختیار نوع تربیتی را دارند که برای فرزندان خود می خواهند، با وجوب مراعات مصلحت فرزندان در پرتو ارزش های اخلاقی و احکام شرعی.

ج- پدران و مادران، حقوقی بر فرزندان خود دارند. هم چنین، خویشاوندان به مقتضای احکام شرعی، حقوقی بر یکدیگر دارند.

حقوق بشر غرب

ماده بیست و پنجم

2- مادران و کودکان حق دارند از کمک و مراقبت مخصوصی بهره مند شوند. کودکان- چه بر اثر ازدواج و چه بدون ازدواج به دنیا آمده باشند- حق دارند از یک نوع حیات اجتماعی برخوردار شوند.

مشترکات

1-  هر دو نظام حقوقی، در وجود حق حضانت و تربیت و رعایت بهداشت مادی و معنوی کودکان اتفاق نظر دارند. در حقیقت، می توان گفت: این گونه حقوق، مانند حق حیات است که با نظر به اصالت ریشه های  آن ها در همه مذاهب حقه و فرهنگ های سالم و اخلاق انسانی، مورد اتفاق آراء همه اقوام و ملل است و در نظرات صاحب نظران آنان ابراز میشود. اگر چه در نص مواد حقوق بشر از دیدگاه غرب، بهداشت معنوی کودکان مورد تصریح قرار نگرفته، ولی با نظر به وجود بهداشت روانی کودکان- مانند بزرگان که در محتویات سایر مواد حقوق مزبور آمده- می توان گفت: این حق نیز اتفاق نظر هر دو نظام حقوقی است.

2- ماداران و جنین های آنان، حق مراقبت مخصوص دارند. اگر چه در مواد حقوق بشر از دیدگاه غرب تصریح به مراقبت جنین نشده است، با این حال – همان گونه که در موضوع بهداشت معنوی کودکان گفتیم- با نظر به علل و مناط حقوقی که هر دو نظام حقوقی درباره کودکان و مادران و بلکه درباره حق حیات انسان ها به طور کلی دارند، حق مراقبت جنین ها نیز واجب شمرده می شود.

تفاوت ها

بند 2، از ماده بیست و پنجم حقوق بشر از دیدگاه غرب، در برخورداری از نوع حیات اجتماعی، تفاوتی بین کودکانی که در اثر ازدواج قانونی به وجود آمده اند و کودکانی که به طور نامشروع متولد شده اند، نگذاشته است. این تساوی در اسلام بین این دو گروه مطلق نیست، بلکه این دو گروه مسلما با یکدیگر متفاوت اند.

توضیح: کودکانی که از طرق نامشروع به دنیا می آیند، در فقه اسلامی بدون کمترین تفاوت با دیگر کودکان، از حق حیات برخوردارند و نیز اگر حق کرامت ذاتی و کرامت ارزشی، کسب کرده باشند، درباره آنان به صورت نسبی ثابت است، زیرا آنان نیز انسان اند و در کار پلید و نامشروعی که پدر و مادر آنان مرتکب شده و موجب به وجود آمدن آن ها شده اند، هیچ اختیاری ندارند، این که تفاوت هایی در فقه اسلامی میان دو گروه (انسان هایی که تولد آنان از ازدواج مشروع بوده و آنان که بدون ازدواج مشروع به دنیا آمده اند) دیده می شود – مانند این که فرزندان نامشروع نمی توانند قضاوت کنند، یا مثلا رهبری جامعه را به عهده بگیرند و نیز ممنوعیت آنان از دیگر کارها و مناصب عالی – نه از این جهت که آنان بدون اختیار مردم پلید محض هستند و هیچ حقوق انسانی ندارند، بلکه از آن جهت است که هشداری به مردان و زنانی باشد که مرتکب عمل کثیف زنا می شوند و موجودی را به دنیا می آورند، درحالی که خود می دانند قرار دادن نطفه در نخستین نقطه خلقت، بدون استناد به قانون، عملی است وقیح، و با این توجه، حتی بدون توجه به این وقاحت در حساس ترین ارتباط مرد و زن، موجب به وجود آمدن با عظمت موجود کارگاه هستی می شوند، آیا این بی خبران از رازهای با عظمت هستی، حتی احتمال این را هم نمی دهند که ورود غیر قانونی کودکان به این دنیا، کشف از بی ارزشی موجود انسانی می کند و باعث می شود اقویا و یکه تازان میدان تنازع در بقا و پوچ گرایان قهوه خانه های نهیلیستی، به این حقوق های جهانی بشر که با هزاران آب و تاب نوشته می شود و در مورد تبلیغات قرار می گیرد، بخندند؟ آیا روزی فرا خواهد رسید که خودکامگان بگذارند انسان ها از آن تناقص بنیان کن که می گوید: «دروازه ورود انسان ها به زندگی، باز، در دروازه خروج از آن مسدود است»، نجات یابند؟!

توضیح این تناقض چنین است: هنگامی که شما به همه مراجع دادگستری جوامع بشری، کتاب های حقوقی و حتی به همه آثار فرهنگی انسان ها مراجعه می کنید، می بینید همه آن ها با اتفاق کلمه می گویند: وارد کردن هرگونه ضرر جانی بر انسان ها- اگر چه یک زخم کوچک باشد- جرم است و کیفر دارد و بزرگترین ضرر غیر قابل جبران درباره یک شخص، آن است که زندگی او بدون علت و مجوز از بین برود (کشته شود). این مطلب صحیح است و همه ادیان الهی و مکاتب انسانی که در تاریخ بروز کرده اند، آن را تصدیق می کنند. بنابراین، دروازه خروج انسان ها از زندگی کاملا مسدود است و هیچ کسی حق ندارد انسانی را نه تنها از دروازه با اهمیت زندگی خارج سازد، بلکه حتی هیچ کسی نباید با وارد کردن یک زخم ناچیز به یک انسان به اندازه همان زخم، او را به دروازه خروج نزدیک کند.

ادیان الهی و دیگر مکتب هایی که آگاهانه یا به طور نا آگاهانه از ادیان الهی پیروی می کنند، مطابق ممنوعیت خروج از دروازه زندگی به طور غیر قانونی، دروازه ورود به عرصه قانونی را هم محترم شمرده و وابسته به قانون می دانند و معتقدند: نباید این دروازه احساس را بدون قانون و فقط برای اشباع شهوات، وسیله بازی تلقی نمود و انسان هایی را بدون جنبه قانونی، و به اصطلاح امروز بدون کارت ورودی، به عرصه وجود معنادار وارد کرد. اما کسانی که با نمایش متفکرانه و قیافه فیلسوفانه! برای ورود زندگی هیچ قانونی را سراغ ندارند و برای لذت ناشی از غریزه جنسی، بازی با دروازه ورود به زندگی را تجویز می کنند، نمی فهمند که اگر از آنان بپرسند: شما که به هیچ قانونی برای دروازه ورود معتقد نیستند، به چه دلیل اصرار می ورزید که قتل نفس ممنوع باشد و نباید هیچ کسی را- حتی با وارد کردن زخمی نا چیز- به دروازه خروج از زندگی نزدیک نمود؟ آیا این تناقض صریح نیست؟! و آیا این تناقض، بی پایگی تمامی فرهنگ های  حقوقی و حتی سیاسی جوامع انسانی را اثبات نمی کند؟

آری، فرهنگی که نتواند به سوال: «چرا ورود به زندگی با اشباع هر لذتی بدون قانون جایز باشد، ولی بیرون راندن انسان ها از دروازه خروج از زندگی برای اشباع قدرت پرستی، ممنوع ؟!» پاسخی قانع کننده بدهند، قطعی است چنین فرهنگی- خواه حقوقی و خواه اخلاقی و... هیچ پایه اصیلی نخواهد داشت. به این جهت است که اسلام برای گوشمالی دادن مردان و زنان زناکار و جلوگیری از این عمل وقیح –که پایه اساسی پوچ گرایی است- فرزندانی را که از طریق نامشروع متولد شده اند، از بعضی مزایای اجتماعی محروم می سازد، بدون این که حقوق حیات و کرامت و تعلیم و تربیت آنان را حذف کند.

منـابـع

محمدتقی جعفری- حقوق جهانی بشر – از صفحه 260 تا 264

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها