منظور از علم در آیه ی مباهله «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم؛ پس هر که با وجود دانشى که [درباره ى عیسى] سوى تو آمد با تو محاجه کرد.» (آل عمران/ 81) علم حصولی و برهانی نیست، زیرا احتجاج یاد شده در آیه ی «إن مثل عیسی عند الله کمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون؛ در واقع مثل عيسى نزد خدا همچون مثل [خلقت] آدم است [كه] او را از خاك آفريد سپس بدو گفت باش پس وجود يافت.» (آل عمران/ 59) برای اهل نظر و معرفت هم قابل فهم است که عیسی همانند آدم (ع) فرزند کسی نبود و پدر نداشت. بلکه منظور از علم مزبور، علم شهودی و طمأنینه بخش است، مشابه علمی که درباره ی ابراهیم (ع) آمده است که به آزر گفت: «یا أبت لم تعبد ما لا یسمع ولا یبصر ولا یغنی عنک شیئا* یا أبت إنی قد جاءنی من العلم ما لم یأتک فاتبعنی أهدک صراطا سویا* یا أبت لا تعبد الشیطان إن الشیطان کان للرحمن عصیا؛ چون به پدرش گفت پدر جان چرا چيزى را كه نمى شنود و نمى بيند و از تو چيزى را دور نمى كند مى پرستى. اى پدر به راستى مرا از دانش [وحى حقايقى به دست] آمده كه تو را نيامده است پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم. پدر جان شيطان را مپرست كه شيطان [خداى] رحمان را عصيانگر است.» (مریم/ 42- 44)
ابراهیم (ع) با شکل ثانی منطقی، ربوبیت خداوند را چنین اثبات کرد که "خدا آن است که بتواند بیافریند و بپروراند و بتها توان آفرینش و پرورش ندارند، پس اینها خدا نبوده، قابل پرستش نیستند". از آن جا که این مطلب قابل تفهیم و تفهم است، هر که درباره ی آن بیندیشد، به نتیجه ی مزبور خواهد رسید. حضرت ابراهیم می دانست که علم حصولی قابل انتقال به دیگران هم هست.
بر این اساس، آن علمی که نصیب خلیل الرحمن شد،نه دیگران: «قد جاءنی من العلم ما لم یأتک» (مریم/ 43) همان علم شهودی و مشاهده ی باطن عالم است: «وکذلک نری إبراهیم ملکوت السموات والأرض؛ اين گونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم.» (انعام/ 75) غرض آن که علمی که خدای سبحان به پیغمبر داد، قابل انتقال به دیگران نبود و این علم، کسبی نیست تا شخص عادی بتواند آن را تحصیل کند بلکه موهبتی است الهی که به افراد خاصی عطا می شود. آنچه در مورد علم شهودی بیان شد، به گونه ای دیگر درباره ی کیفیت وحی یابی پیامبر نیز مطرح است. چنانکه امام صادق (ع) در جواب این سؤال که پیامبر گرامی (ص) چگونه فهمید که به مقام شامخ رسالت برگزیده شده است؟ فرمود: «کشف عنها الغطاء؛ برای آن حضرت پرده غیب کنار رفت و حقیقت برای وی روشن شد.»
توضیح این سخن نورانی آن که همان طور که در تصورها و تصدیقهای علوم حصولی، برخی از آنها اولی یا بدیهی بوده و هیچ ابهامی در آنها نیست، در یافته های علوم شهودی نیز مشهودات بالذات هیچ شک و تردیدی در آنها راه ندارد و به مثابه اولی یا بدیهی خواهد بود، و شهود رسالت، از این قبیل است و چون در آن موطن، باطل راه ندارد، شک و تردید هم راه نمی یابد. شک همیشه در جایی است که ثبوتا دو امر وجود داشته باشد و در مقام اثبات تشخیص داده نشود. در جایی که بیش از یک امر وجود نداشته باشد، شک هم وجود ندارد بلکه فقط جزم است، یا جزم به وفاق و یا جزم به خلاف. مثلا محققانی که توان تشخیص سره از ناسره را دارند، هرگز در بطلان شعبده و جادو که حقیقت در آن راه ندارد، شک نمی کنند.
در علم لدنی که از نزد خداست غیر از حق چیزی وجود ندارد، بنابراین شک هم در آن مقام منیع راه ندارد. اگر در جایی باطلی باشد و حقی، رواست کسی شک کند که این شیء جزء باطل است یا حق، و چون در مرحله ی وحی یابی پیامبر اکرم (ص) هیچ گونه مجالی برای باطل نیست، امام صادق (ع) در جواب سؤال مذکور فرمود: پرده ی بطلان، شک، وسوسه، خیال و وهم، همه و همه کنار رفت و وحی الهی که حق محض است برای رسول اکرم (ص) تجلی کرد. غرض آن که با ظهور حق محض، مجالی برای باطل نیست، در نتیجه شک هم راه پیدا نخواهد کرد، و چون این گونه از کشفها معلوم بالذات و حق صرف است، به منزلهی میزان تشخیص صحت و سقم کشفهای دیگر می باشد.
پیامبر اکرم سیره پیامبر اکرم شهود باورها در قرآن علم الهی وحی