موکشا یا آزادی و نجاتیکى دیگر از مفاهیم محورى و جوهرى در آیین هندو «موکشا» یا «آزادی و نجات» است که هم چنین یکی از اهداف چهارگانه حیات هندویی است. آن چیزی که این آزادی و نجات باید از قید آن صورت بگیرد «سامسارا» و یا چرخه تولد های مکرر است. آن بخش از وجود انسان که فنا ناپذیر است که مکاتب گوناگون آن را به نامهای مختلف می خوانند و هر کدام نیز به نوعی وصف می کنند هنگام مرگ از خلال بهشت ها و جهنم های گوناگونی عبور می کند تا دین کارمایی خود را به جا آورد و سپس، به صورتی که استحقاق آن را پیدا کرده، دوباره متولد شود. این چرخه تولد های مکرر آنقدر اتفاق می افتد تا اینکه شخص در یکی از دوره های زندگی خود به درجه ای از استحقاق و شایستگی برسد که از طریق کوشش های معنوی خویش به شفاعت و مداخله یک «گورو» (آموزگار دینی) و یا به واسطه فیض و لطف الهی به «موکشا» دست پیدا کند و به این طریق از چنگ چرخه تولد های بی پایان نجات یابد. معمولا سامسارا را به عنوان امری تحمل ناشدنی و برخوردار از ویژگی «دوکا» (غم و رنج) بیان می کنند. موکشا، و چگونگی اکتساب آن، از دل مشغولی های عمده دین هندویی در خلال دو هزار و پانصد سال گذشته بوده است. یکی از قدیمی ترین شیوه های کسب موکشا «سانیاسا» یا کناره گیری و ترک (امور دنیوی) است که در آن شخص کناره گیر (سانیاسی) از زن، بچه، خانه، کاشانه، جامعه و همه متعلقات آنها دست می کشد. شخص گوشه گیر، از طریق این کناره گیری و ترک که معمولا به کمک زهد و ریاضتی افراطی و انجام آدابی که امروزه عموما به نام « یوگا» خوانده می شود، سعی می کند تا به صورت یک «جیوان موکتا» یعنی کسی که در حالی که در حیات است آزاد شده، درآید. امروزه در هند باید صدها هزار سانیاسی وجود داشته باشند، که بیشتر وابسته به یکى از سازمان هاى مرتاضى هستند، که هر کدام موازین، سازماندهى، مقررات و سنت هاى خاص خود را داراست. چناچه سانیاسی یک نمونه هندویى مطلوب و آرمانی باشد، نمونه آرمانی دیگر نیز فرد خانه دار «گریهاستا» یی است که توجه و دل مشغولی عمده وی زندگی کردن در دنیا است. از منظر چنین شخصی سانیاسا آخرین «اشرامه» یا مرحله زندگی است.
شیوه دست یابی به موکشا
در کتاب بهاگوادگیتا سه شیوه دست یابی به موکشا شرح داده شده اند:
1- از طریق اعمال (کارما) 2- از طریق بصیرت درونی ( جنانا) 3- از طریق عبودیت عاشقانه (بهکتی)، از آنجایی که اعمال و افعال (کارما) نوعی قید و بند هستند، ترک و کناره گیری لازم در این طریق به مثابه میوه و حاصل اعمال فرد است. شخص باید دارمای خود را تعقیب کرده و از روی بی علاقگی و عدم دل بستگی به اجرای اعمال بپردازد، بدون اینکه هیچ گونه دل بستگی و یا پیوندی با نتیجه کار داشته باشد. این ترک و اعراض، خودش یک راه نجات و آزادی است. راه «جنانا» و یا تنویر و بصیرت درونی، به جنبه دیگری از مسئله می پردازد. آنچه مانع می شود تا انسان معرفت و یا ادراک درستی به آنچه حقیقی (واقعی) و آنچه غیر حقیقی (غیر واقعی) است و به ویژه به آن بخش از وجود خویش که جنبه باقی و فنا ناپذیر دارد، داشته باشد، یکی «اویدیا» یعنی درک و برداشت غلط و دیگری «مایا» به معنای خیال و توهم است. انسان به وسیله فنون مختلف یوگا و تعمق به روشن بینى دست مى یابد و با آن واقعیت را درک و غیر واقعیت را ترک مى کند، و خود نامیراى خویش را باز مى شناسد، و در نتیجه به آزادى نایل مى شود. «طریق پرستش عاشقانه» یا بهکتى را سنت هاى خدا باور پیشنهاد مى کنند. در این جا زهد و اعراض از دنیا به مثابه تسلیم مطلق فرد (عبد) در پیشگاه رب است. این طریق همچنین مستلزم «یاد مدام» پروردگار از راه عبادت ها، مراقبه، نیایش و تکرار نام اوست. البته، سنت هاى خدا باور چنین نیست که نجات را صرفا وابسته به مجاهده انسان بدانند. کسانى که خدا را به محبت و لطف سرشار مى شناسند، براى نجات چشم به لطف او دارند تا بار گران گناه از دوش آنان بردارد و بسلامت از اقیانوس وجودشان به در برد؛ از این رو، در نظر برخى «لطف خدا» بر کارما فایق خواهد آمد. وضعیتى که پس از وصول به موکشا حاصل مى آید مورد تعمق مذاهب و مکاتب گوناگون بوده است. در یک سر طیف آرا و عقاید، موضع وحدت گراى مکتب آدویتای شانکارا است، که معتقد است نفس و یا روان فنا ناپذیر (باقی) انسان همانند برهمن بوده و با برهمن یکى است و همان گونه که قطره در اقیانوس محو مى شود او نیز در برهمن (خداوند) مستغرق مى گردد.
رابطه روح با خدا
در سر دیگر طیف، خدا باورانى قرار دارند که معتقدند روح جاودانه انسان همواره در یک رابطه زایل نشدنى با خدا ادامه حیات مى دهد. بر این مبنا، ویشنو، شیوا و کریشنا هر کدام داراى مأوا و بهشت خاص خود هستند که در آن نفوس هویت خویش را در مراتب مختلف از تقرب به خدا باز مى یابند. میان این دوحد، طیفى از موضع گیرى هاى میانه هست. اما به هر حال براى گناه کاران جهنمى حتمى وجود دارد، که عذاب هاى هولناکش را، متناسب با گناهان مختلف، به طور مشروح بیان کرده اند.
درست همان گونه که انسان در چرخه تولدهاى مکرر گرفتار است، معتقدند عالم نیز در زمانى بسیار طولانى در چرخه اى از اضمحلال و خلق جدید سیر مى کند. بر حسب منابع فرقه اى مختلف که به گزارش این اسطوره مى پردازند، نقش خدا در کیفیت این دوران متفاوت است. در درون هرکدام از این چرخه ها، دوره ها یا یوگاها 432000 سال به طول مى کشد و در سال 3102 پ. م. آغاز شده است. ویژگى هاى این عصر، رو به زوال نهادن عدالت و پارسایى و رفاه بشرى است. در پایان این عصر جهان را طوفان و آتش دوباره ویران خواهد کرد؛ البته روایت هاى دیگرى نیز درباب آنچه در پایان رخ خواهد داد مطرح است. اصول و مفروضات و توجهات یاد شده، عناصر محورى فهم دینى متعارف هندو، لااقل در عام ترین سطح آن را در برمى گیرد. البته عناصر دیگرى نیز هست، که از آن میان نجوم نمونه پراهمیتى به شمار مى رود، ولى جوهرى ترین آنها تبیین شد. در سطح تخصصى، لازم است سرشت خدایان و اسطوره هاى گوناگون آنان مورد بررسى قرار گیرد و الهیات و فلسفه مکتب ها و مذهب هاى مختلف مطالعه شود. اما به هر حال، در درون همین چهارچوب کلى است که دستگاه ها و اعتقادات خاص شرح و تفصیل مى یابند و هر هندو دین خویش را برمى گیرد.