جستجو

نظر علامه طباطبایی درباره غرب

علامه طباطبایی، حکما و متفکران، فلسفه اسلامی

فهم غرب و تمدن آن نیازمند ژرفکاری در مبانی عقلی و اصول آن تمدن است. تأمل و ژرف نگری نیز از عهده هر کس برنمی آید، بلکه این امر نیازمند دیدی حکیمانه و فیلسوفانه نسبت به عالم و آدم دارد. از این رو هر نویسنده و محققی توان برقراری این نسبت را ندارد، آنچه در ذیل می آید تامل متفکر معاصر داوری اردکانی است در دیدگاه علامه طباطبائی.

درباره غرب
غرب چیست و چگونه قوام یافته و با دیانت چه مناسبت دارد؟ غرب در نظر اول جامعه ای است که علم و تکنولوژی و نظامهای سیاسی مستقل از دیانت دارد و تمامی اینها در زمره اموری است که دستخوش تحول است. علامه طباطبایی علوم و معارف به دو قسم تقسیم می کند: یکی معارفی که صلاحیت از برای تحول دارند مانند علوم ریاضی و فنی؛ و دیگر علوم و معارفی که هرچند نحوی تحول در آنها راه دارد، اما تابع قاعده تکامل نیستند مانند معارف راجع و مربوط به مبدا و معاد.

ظهور مبانی و مفاهیم جدید در غرب

علوم و معارف و آراء و احوال سیاسی و اجتماعی موجود در غرب همه از سنخ علم و اطلاعاتی است که دستخوش تحولند. البته این قبیل علوم و دانشها اختصاصی به غرب ندارند و با گفتن اینکه در غبب علم و تکنولوژی متحول، اعتبار درجه اول دارد، ماهیت غرب بیان نشده است. علامه طباطبایی هم هرگز در صدد برنیامده است که در باب ماهیت غرب تحقیق کند، مع هذا وقتی در آثار ایشان می خوانیم که مفهوم آزادی متداول قبلا وجود نداشته و خاص تمدن جدید است یا تفکر غرب نوعی تفکر اجتماعی است، می توانیم چیزی از نظر ایشان در باب غرب بدانیم. علامه طباطبایی متذکر است که آزادی جدید نه فقط دینی و مورد تصویب دین نیست بلکه دین را محدود می کند. آزادی جدید آزادی از دین است:
«... و لذا می بینیم که قوانین عصر امروز به هرهیچ وجه معترض معارف الهی و اخلاقی نمی باشد و این دو موضع به همان صورتی در می آیند که قانون آنها را در آورد و به حکم تبعیت از قانون، به ناچار از در مصالحه و توافق با آن درآمده و در نتیجه دیر یا زود به صورت یک سلسه آداب و رسومی که فاقد صفای معنوی است درخواهد آمد.» (تفسیر المیزان، جلد 7، ص 182 تفسیر آیه 200 سوره آل عمران)
البته کار به همین جا ختم نمی شود بلکه دین به صور بازیچه سیاست و قدرت درمی آید و به عنوان وسیله مورد استفاده قرار می گیرد. پس آیا می توان گفت که جامعه جدید با دین بیگانه است؟ همه مردم و تمام جامعه ها در راه فطرتند و به کمال میل دارند. اما اگر؛ «گاهی انسان از راه سعادت واقعی منحرف شد به بیراهه می رود از آن جهت نیست که ندای فطرت را نشنیده بلکه این انحراف مولود شتباه در تطبیق است.» (همان، ص 223، تفسیر آیه 200، سوره آل عمران )
و نیز در باب مبنای وضع قانون تمدن جدید می افزایند: «تمدن امروز چون وضع قانون را بر اساس بهره مندی از لذایذ مادی می داند، انسانها را در امور دینی و اخلاقی آزاد می گذارد. ولی اسلام قانونگذاری خود را اولا بر اساس توحید و ثانیا بر اساس فضایل اخلاقی قرار داده است.» (همان، ص 95)

عقل و عقلانیت به ظهور رسیده در غرب

این اختلاف یک امر اتفاقی نیست. هر جامعه ای قوام خاص دارد. به نظر علامه طباطبایی عامل وحدت در اجتماعات متمدن، وحدت هدف است. در غرب، هدف، بهره گیری از مزایای زندگی است. به نظر ایشان در غرب سعادت را هم در همین بهره گیری می دانند. در چنین جامعه ای عقل عمومی قوی است و به عبارت دیگر در تمدن جدید؛ «عقلی که دعوت به صلاح و کمال می کند عقل عملی است؛ یعنی عقلی که حکم به خوبی و بدی و وجوب را جواز می کند، نه آنکه حقایق اشیاء را درک نماید بلکه عقل عملی مقدمات حکمش را از احساسات باطنی می گیرد و احساساتی که در ابتدای زندگی انسان فعلیت دارد همان حساسات و قوای شهوت و غضب است و اما نیروی عقلانی قدسی در آن اوان هنوز به فعلیت نرسیده است و این گونه احساسات موجب اختلاف می شود.»
این مطلب را علامه طباطبایی در پاسخ کسانی می گوید که معتقدند عقل می تواند واضع قوانین و ضامن صلاح باشد و تمدن جدید، تمدنی است که بر اساس عقل و عقلانیت پدید آمده و بسط یافته است.
در آنچه نقل شد، نکات مهمی وجود دارد: اول اینکه دعوت به صلاح و کمال کار عقل عملی است و عقل عملی مقدمات حکمش را از احساسات باطنی می گیرد و دیگر آنکه عقل قدسی که ظاهرا با عقل فلسفی یکی گرفته شده است و دین را نیز تأیید می کند چندان در غرب وجود و ظهور نداشته است.
اکنون به سخن نیچه توجه کنیم که می گفت: «بشر اکنون به جای اینکه حیوان ناطق باشد، ناطق حیوان شده است.» به این معنی که نطق و عقل دیگر در انسان صورت نیست؛ بلکه عقل ماده شده و صورتش حیوانیت است یعنی عقل در خدمت حیوانیت است.
قبل از نیچه، هگل و کانت عقل متصرف در عالم را از عقل شناسنده جدا کرده بود، منتهی کانت می گفت عقل اعیان اشیاء را نمی شناسد و هگل می گفت بیرون از عقل چیزی نیست؛ اما عقل هگل و به طور کلی عقل در تاریخ جدید غرب به عقلی که آقای طباطبایی آن را حاکم خوب و بد می داند، نزدیک نیست. البته آقای طباطبایی از معنی عقل در فلسفه جدید چیزی نگفته اند، اما با حدت ذهن دریافته بودند که غرب جدید با صورتی از عقل عملی ساخته شده است.
در این بحث باید روشن شود که منشأ عقلی که در غرب پدید آمده است چیست. آنچه محروز است اینکه تمدن غربی، قهرا تمدن دینی نیست و دین در آن نفوذی ندارد. اما این بدان معنی نیست که آن را به کلی مردود بشماریم.

نسبت تمدن جدید با ادیان و اسلام

در تمدن جدید هم فضایلی وجود دارد که البته به نظر علامه طباطبایی از آثار نبوت و دین است که به حکم وراثت یا در اثر تقلید از امتهای دیندار به ایشان رسیده است. (تفسیر المیزان، ص 217) ولی چنین نیست که تمدن جدید غرب یک تمدن مسیحی باشد؛ بلکه این تمدن متأثر از اسلام است. زیرا مسیحیت قواعد سیاسی و اجتماعی ندارد و این اسلام است که بعد از جنگهای صلیبی مورد توجه غربیان قرا گرفته است. اگر بپرسند چه شد که ما مسلمانها خود نتوانستیم از تعلیمات قرآن فوائدی را که غربی ها بردند ببریم و آنها که معتقد هم نبودند بهره مند شدند، پاسخ علامه طباطبایی این است که مسلمانان به گنجهای شایگان خود اهمیت نداده و حقایق دینی و ذخایر مذهبی را پشت سر انداختند: «آنان از فوائدی که برده بودند مراقبت و نگهدای کردند و اینان گوهرهای گرانبهای خود را به رایگان از دست دادند.» در نتیجه غربیان جلو افتاده و مسلمانان عقب رفتند. (همان، جلد 3، ص 218، تفسیر آیه 213 سوره بقره)
ولی اینکه غرب اهل تشخیص بوده و مصلحت خود را بازشناخته و در حدود اصول خود از اسلام نیز بهره برده است، نباید از نظر دور بماند. درست است که در این حکم عظمت اسلام مورد تأکید است اما چه می شود که اهل اسلام دین گرامی خود را وامی گذارند و آنها که به این دین قیم معتقد نیستند از اثراتش برخوردار می شوند؟ توجه کنیم که علامه طباطبایی نگفته است که غرب راه نجات و رستگاری را در اسلام دیده و راه اسلام را برگزیده است؛ بلکه سخن این است که غرب از اسلام و فرهنگ و علوم اسلامی در راه خود استفاده کرده است و این استفاده و بهره برداری کار عقل عملی است (به معنایی که آقای طباطبایی از آن مراد می کنند) وگرنه به نظر آقای طباطبایی جامعه جدید غربی یک جامعه غیر دینی است.
علاوه بر این، در این بیان روشن می شود که اهمیت و عظمت غرب هم مورد غفلت نیست؛ زیرا اگر غرب صرف فساد و فحشا بود، مردی مثل علامه طباطبایی نمی گفت که غرب علم و فرهنگ و ادب را از اسلام اخذ کرده است. شاید علامه طباطبایی مسئله را حل نکرده باشد و از ایشان نیز نباید چنین توقعی داشت. اما اهمیت نکاتی را مذکر شده اند نمی توان و نباید از نظر دور داشت.

روابط اجتماعی جوامع اسلامی از دید علامه طباطبایی
نکته مهم دیگری که متذکر شده اند این است که در میان جامعه های کنونی فقط غرب نیست که اساس جامعه را بر عقل عملی مستقل از وحی قرار داده بلکه جامعه های اسلامی از این حیث وضعی بدتر از غرب دارند. حتی؛ «بیشتر فضلای ما دارای طرز تفکر اجتماعی نیستند و فکر آنها تفکر فردی است. ما شرقی ها آنچه از خود می فهمیم این است که موجودی مستقل می باشیم و هیچ گونه رابطه ای که استقلال وجودی ما را نقض کند با محیط اطراف خود نداریم (یا اینکه حتی خلاف آن است). این طرز تفکر موجب می شود که جز به جلب منفعت برای خود و دفع ضرر از خود نیندیشیده و توجهی به غیر خود نداشته باشیم.» (همان، ص 177 تفسیر آیه 200 سوره آل عمران)
این مطلب به زبان فلسفه و علوم اجتماعی عصر نوشته نشده است، اما متضمن نکات مهمی است. قوم و مردمی که صرفا در لفظ و ظاهر، اهل دیانتند به ضرورت از آنان که خود را یندار نمی دانند برتر نیستند؛ بلکه به نظر علامه طباطبایی غرب از ما و اقوام نظیر ما برتر است حتی شاید ما نتوانیم چنانکه باید جامعه غرب را بشاسیم زیرا: «این طرز تفکر (مراد صرف مصلحت خود را در نظر داشتن است) موجب می شود که دیگران را نیز به خود قیاس نموده و قضاوتمان درباره آنان بر مبنای طرز تفکر فردی بوده باشد.» (همان، ص 177)

بنیان تفکر اجتماعی در غرب

نتیجه ای که علامه طباطبایی می گیرد گرچه وحشتناک است اما باید در نظر ما مهم تلقی شود و مایه تذکر ما باشد: ما با هم نسبت نداریم، ما همه با هم بیگانه ایم ولی آدم غربی در جامعه خود با دیگران و با جامعه بیگانه نیست: «... بیگانه در نظر او (آدم غربی) کسی است که اصولا از جامعه اش خارج باشد، اما کسی که از افراد حوزه اجتماعی خود اوست بیگانه نبوده و همچون خود او می باشد.» (همان جا)
حتی اگر این نظر را قابل چون و چرا یا تفسیر بدانید یا معتقد باشید که باید با دقت بیشتری بیان شود و در الفاظ و عبارات دیگری بیاید، ناگزیر تصدیق می کنید که در آن به یکی از آثار و صفات مهم جامعه غربی توجه شده است. حتی می توان گفت که آقای طباطبایی برای غرب عالم خاصی قئل شده و آن عامل را دارای ماهیتی خاص و جدا از عوالم دیگر دانسته است. عمق و همیت قضیه وقتی معلوم می شود که بقیه مطلب را بخوانیم: «بنابراین ملاک قضاوت ما درباره کسی که طرز تفکرش اجتماعی است نباید برخورد و معاشرت او با افراد اجتماعی باشد؛ بلکه باید روش او را با کسانی که از حوزه اجتماعی او خارجند مشاهده نمود.» (همان جا)
ما معمولا وقتی رفتار و نظام زندگی غرب را می بینیم تعجب می کنیم که چرا مردمی که در جامعه خود حقوق دیگران را کم و بیش رعایت می کنند در خارج از کشور خود، هیچ قوم و مردمی را صاحب هیچ حقی نمی شناسند. علامه طباطبایی به سه مرتبه تفکر قائل است: تفکر فردی، تفکر اجتماعی و تفکر عقلی قدسی. تفکر اول از آن خودبینان است و جامعه ای که این نحوه تفکر در آن غلبه دارد از درون نظم و سامان و علم و صلاح بی بهره است. جامعه ای که تفکر اجتماعی دارد در درون دارای نظم و عقل و صلاح نسبی است اما عادل نیست و شاید مستولی و استعمارگر و متجاوز به حقوق و حیات دیگران باشد. جامعه غربی چنین جامعه ای است اما جامعه الهی جامعه ای است که باید متحقق شود و متحقق خواهد شد.
آقای طباطبایی نه مرعوب مغرب است و نه آن را از روی تعجب رد می کند؛ بلکه به چشم یک ناظر دقیق و ناظر دقیق و فهیم حقیقت آن را می بیند. پس مسئله این نیست که مثلا بگوید عملش خوب است و تکنولوژیش را باید گرفت. اصلا مسئله گرفتن و نگرفتن مسئله دیگری است. ما ابتدا باید غرب را بشناسیم.

بنیان و عالم غربی از منظر علامه طباطبایی
غرب یک بنیان و نظام دارد و این نظام با پیش از آن و اهمیت یافتن عقلی بنا شده است که علامه طباطبایی آن را صورتی از عقل عملی خوانده است. غرب تاریخ خاصی است و از دیانت استقلال دارد نه اینکه اتفاقا از دیانت درو شده باشد و بتوان دین را به آن اضافه کرد. شاید در بعضی مواقع چنین نماید که آقای طباطبایی با نظر کسانی موافق است که می گویند غرب به دینداری نزدیکتر است و لااقل ماده دینداری را دارد و دیگران هم باید دینشان را با غرب تطبیق دهند به این عبارت توجه کنیم:
اینکه گفته اند روش اجتماعی اسلام در دنیای امروز غیر قابل اجرا است و تنها سیستم اجتماعی، تمدن عصر کنونی است که در شرایط موجود قابل از برای اجرا می باشد، به این معنی که شرایط حاضر جای هیچ گونه سازش و تناسبی با احکام دین اسلام ندارد، مطلبی است مسلم، ولی نتیجه ای که آقایان گرفته اند از آن به دست نمی آید.
آقای طباطبایی نمی گوید که وضع موجود را باید پذیرفت؛ بلکه می گوید شرایط حاضر جهان باید تغییر کند تا اجرای قواعد و قوانین دینی میسر شود. این نظم غیر دینی همیشه و همواره دوام نمی یابد.
نظم غربی به نظر علامه طباطبایی عاقبت فاسد و متلاشی می شود و غرب نمی تواند جامعه خود را حفظ کند. «این ناتوانی نتیجه نبودن عامل اخلاق عالیه است.» یعنی با قانون و مصلحت بینی نمی توان اخلاق پدید آورد؛ بلکه نظام زندگی در زمانی استوار می شود که قوانین بر مبنای محکمی بیرون از مصلحت بینی ها استوار باشد. پیداست که غرب هم دعوت به اخلاق می کند «اما این دعوت همراه با نوعی اباحه و بی بند و باری و میدان دادن به امیال و هوسهاست و به این جهت نتیجه و اثر ندارد.» غرب در واقع دعوت به دو امر متناقض می کند: دعوت به اخلاق و دعوت به اباحه و این دو با هم نمی سازند.

نتایج بحث
نتایجی که از این گفته می توان گرفت اینهاست:
1. غرب تمدن دینی نیست و در آن احکام دینی را نمی توان اجرا کرد، مگر اینکه عوامل مخالف دین این تمدن از میان برود.
2. نظام غرب دوام نمی آورد زیرا ثبات و دوام قوانین ضامن می خواهد و این ضامن چیزی جز توحید نیست.
3. نظام زندگی بشر با مصلحت بینی استوار نمی شود؛ بلکه تشخیص مصلحت وقتی میسر می شود که بشر به مرجع و منبعی بیرون از عقل مصلح اندیش راه یابد.
4. اگر غرب را با جامعه های موجود در دیگر مناطق روی زمین قیاس کنیم از جهاتی آن را برتر می یابیم. ضعف و نقص آن را وقتی می توان دریافت که عدل و جامعه عادله تابع عقل قدسی را در نظر آوریم. چنین جامعه ای هنوز تحقق نیافته است.
نکته ای که علامه طباطبایی به آن نپرداخته اند این است که جامعه های موجود غرب زده اند و خودبینی آنها با غرب زدگیشان مناسبت دارد. چیزی که علامه طباطبایی آن را تفکر فردی خوانده اند، تفکر نیست؛ بلکه بی فکری و انحطاط است و رانده بودن از عالم عقل قدسی و واماندگی در راه عقل اجتماعی غرب، نکته بسیار مهم از نظر علامه طباطبایی درک و ریافت این نکته است که راه تفکر اجتماعی غرب به دیوار محال می رسد. ولی این معنی را از موضع سیاسی نباید تفسیر کرد زیرا غرب وقتی به دیوار محال نزدیک شود شاید امکان تفکر برای گذشت از این دیوار افزون شود. با این همه همین که علامه بابایی به این مطلب بسیار مهم پرداخته اند شایان اهمیت است.

منابع

  • رضا داوری اردکانی- درباره غرب- انتشارات هرمس- تهران- 1379- صفحه 67- 74

کلید واژه ها

تمدن جهان غرب سید محمدحسین طباطبایی جامعه شناسی دین کمال جهان بینی

مطالب مرتبط

رابطه دین و تکنولوژی عصر جدید و رواج دین‏گرایى ریشه های خود باختگی مسلمانان در برابر غرب قوانین و مقررات الهی از نظر قرآن روح هنر اسلامى در مقایسه با هنر مسیحی تحلیل عقلانی پیروی از خرافات رونق مطالعات ادیان در جوامع دانشگاهی در قرن بیستم

اطلاعات بیشتر

ابزار ها