جستجو

دیدگاه جبران خلیل جبران راجع به تربیت نسل جدید

مشکل ترین و در عین حال با اهمیت ترین مسأله ای که در تعلیم و تربیت وجود دارد، این است: ارزش قوانین و ایده هایی که برای یک جامعه مطرح بوده است و معلم و مربیان جامعه آن ها را ثابت فرض کرده اند، چگونه می توان آن ها را به افراد نسل در حال رشد منتقل ساخت؟
جملاتی زیر از کتاب پیامبر تألیف جبران خلیل جبران درباره دو نسل تثبیت شده که رو به گذشته دارد و نسل حاضر که رو به رشد و نمو دارد است: «سپس مادری که کودک خود را روی دست گرفته بود، درباره فرزندان پرسید. پیامبر چنین گفت: فرزندان شما، فرزندان شما نیستند. آنان پسران و دختران آن زندگی (حیات) هستند که اشتیاق به خویشتن دارد. به وسیله شما به این دنیا قدم می گذارند، ولی از شما نیستند. با این که آنان با شما زندگی می کنند، ولی ملک شما نیستند. شما می توانید محبت های خود را به آن ها ارزانی بدارید، ولی نمی توانید بذر افکار خودتان را در مغز آنان بکارید، زیرا آنان افکار خاص خود را دارند.
شما می توانید برای بدن های آنان مسکن بسازید، ولی نفوس آنان در خانه های شما نشیمن نخواهد کرد. نفوس فرزندان شما در خانه های فردا مسکن خواهد گزید. شما نمی توانید از خانه هایی که فردا ساخته خواهد شد، حتی در عالم رؤیا هم دیدن نمایید.
شما می توانید بکوشید و مانند آن ها باشید ولی کوشش برای این که آن ها مانند شما باشند، بیهوده خواهد بود، زیرا زندگی هرگز به عقب برنمی گردد. زندگی از توقف در منزلگاه دیروز لذت نمی برد.
شما به منزله کمان ها هستید و فرزندان شما تیرهایی جاندار هستند که از شما می جهند. این تیرها را، تیرانداز نیرومند ازلی از شما پدران رها می کند. تیرانداز ازلی به نشانه گاه هایی که در راه بی نهایت نصب کرده است، می نگرد و شما کمان ها را می کشید تا تیرها به سرعت و در افقی پهناور رو به نشانه ها گاه روانه شوند.
شما ای کمان ها! با شادی و خرمی، در دست تیرانداز حکیم کشیده شوید، زیرا هم چنان که تیرانداز، تیر پرنده را دوست می دارد، هم چنین به آن کمان هایی که در دست گرفته است، عشق و محبت می ورزد.»
برای اطلاع از نظریات مخالفین این مسأله، جملات زیر را هم می بینیم بررسی ما با دقت در مطالب و استدلال های دو طرف صورت بگیرد: حیات انسانی از یک سلسله عوامل معین تولید می شود و به راه خود می رود. این حیات که از عوامل متحد تولید می شود، نه دیروز دارد و نه امروز.
هر اندازه که تتبع کنید و دقت نمایید، میان تپش دل مادری که برای فرزند خردسال خود از روی عاطفه احساس می کند، در قرن ها پیش با امروز، هیچ تفاوتی نخواهید یافت.
نگویید: فرزندان ما از ما نیستند. فرزندان ما استمرار وجود ما هستند، پدران و مادران قهرمان می کوشند فرزندانی قهرمان به وجود بیاورند. فرزندان دامنه شخصیت پدران و مادران خویش می باشند.
فرزندان ما ملک ما نیستند، اما در ملکی که دست به دست از گذشتگان به ما رسیده است، نشو و نما کرده اند. آری، آنان ملک ما نیستند، ولی همه ما، خواه فرزندان و خواه پدران و مادران، مملوک آن محیط و شرایط درونی و برونی هستیم که با داشتن سلسله قوانین عمومی، به هر دو گروه حکم فرمایی می کنند.
درست است که آنان می توانند اندیشه ها و ایده هایی را از ما بگیرند، ولی این گیرندگی به یک نوع نیست، زیرا گروهی از فرزندان تا آخر زندگی مقلد و پیرو می مانند، اما گروه دیگر، اندیشه ها و ایده هایی را می گیرند و سپس به تدریج روی آن ها به تفکر می پردازند. اگر آن ها را طرد کنند، می توانند از روی استدلال طرد کنند و اگر بخواهند بپذیرند، از روی استدلال می پذیرند و اگر این مطلب وجود نداشت، برای بروز و ظهور تحولات و تمدن های بیست و یک گانه، تفسیری معقول دیده نمی شد. به صورت مطلق نگویید نفوس فرزندان در خانه هایی که شما ساخته اید، مسکن نخواهد کرد. هیچ نسلی در هیچ دوره ای از تاریخ نمی تواند از یک سلسله اصول طبیعی و قوانین منطقی که به عنوان مصالح ساختمانی زندگی به کار رفته و دست گذشتگان آن ها را ایجاد یا تنظیم نموده است، منحرف شود. در ساختمان زندگی انسان های دوران گذشته، مصالح زیر وجود داشته است:
1- در زیر بنای زندگی طبیعی انسان ها، لذایذ و آلام حکومت می کند.
2- برای وصول به «من ایده آل»، آن لذایذ و آلام باید به صورت تعدیل یافته و عاقلانه رهبری شود.
3- هر فرد و جامعه ای که از شخصیت عقلانی و وجدانی بهره ای نبرده باشد، محکوم به زوال است.
4- انجام کار، مستحق مزد است مزد احتیاج به کار دارد.
5- پدیده ها و شئونی که انسان ها در زندگی جستجو می کنند، به سه نوع مهم تقسیم می شود: ضرورت ها، تجملات، نمودهای متوسط میان آن ها.
6- برای ساخته شدن انسان ها به صورت مطلوب، به دنیا آمدن آن ها کافی نیست، بلکه تعلیم و تربیت، اساس زندگی و سازندگی است.
7- قانون و حقوق شایسته، می تواند با مجریان شایسته عدالت اجتماعی را برقرار سازد.
این مصالح، خواه به شکل اندیشه و ایده خواه به شکل عمل و انطباق به زندگی واقعی انسان ها، در دوران های گذشته وجود داشته است. آیا ما می توانیم یکی از امور یاد شده را تنها به این دلیل که متعلق به گذشتگان است، از زندگی و ایده های انسانی حذف کنیم؟!
نگویید: ما باید بکوشیم و مانند فرزندان خود باشیم و نکوشیم آنان مانند ما پدران و مادران باشند، زیرا به همان دلیل تفکیک و جدایی که میان این دو صنف مطرح کرده اید، چنان که فرزندان مانند پدران و مادران نخواهند شد، هم چنین پدران و مادران نیز مانند فرزندان نخواهد گشت، جز در ضرورت های جاوید که هیچ یک از دو صنف نمی توانند بدون آن ها زندگی کنند. آری، ما نیز اعتراف می کنیم که زندگی از توقف در منزلگاه دیروز لذت نمی برد، ولی برای زیر بنای زندگی که علاقه به ذات، یکی از اصول آن است، دیروز و امروز و فردایی وجود ندارد.
مواد اقتصادی را باید از سنگلاخ عوامل طبیعت در آورد و با انجام کار و کوشش، آن را وسیله بقای حیات قرار داد. این اصل، دیروز و امروز و فردا ندارد.
افراد انسانی، اعتلا و ترقی در دانش بینش را از شکم مادر خود نمی آورند، بلکه به تدریج و با اصولی معین آن ها را به دست می آورند. این اصل، دیروز و امروز و فردا ندارد.
قوانینی که انسان ها برای تنظیم زندگی مادی و معنوی خود می پذیرند، چیزی است که همگان باید به تساوی از آن برخوردار شوند. این اصل نیز دیروز و امروز و فردا ندارد.
درست است که زندگی به عقب برنمی گردد، اما همان گونه که تذکر دادیم، واقعیاتی در ماهیت زندگی وجود دارد که عقب و جلو و پیش و پس ندارد. توالد و تناسل که با هم خوابگی نر و ماده صورت می گیرد، امروز هم یک سنت طبیعی است، ولی زمان را هرگز به عقب برنمی گرداند بلکه این سنت طبیعی از مجرا و تحولات روبنای زمان برکنار است. از طرف دیگر، مقیاس علمی و منطقی شما به تفکیک گذشته و حال (نسل قدیم و نسل جدید) پدران و مادران و فرزندان از یکدیگر چیست؟ اداره کننده گان سیاسی جوامع، اغلب سالخوردگانند. نبوغ نوابغ علمی و اکتشافات شان اغلب پس از دوران میان سالی شروع می شود. حتی بهترین ایده ها را به نسل جوان، پیران کهن سال می توانند عرضه کنند. اگر مقصودتان مردگان هستند، بدون گفتن شما روشن است که آن ها زیر خاک رفته اند و از نظر موجودیت فعلی اثری در زندگی زندگان ندارند. قوانین حقوقی و سیاسی و اجتماعی، روی انسان تکیه می کنند، بدون این که مسئله جوانی و میان سالی و سالخوردگی را مطرح کنند، جز در موضوعاتی که از نظر طبیعی، زمان و خواص در آن دخالت داشته باشد. آن ها اگر ایده ها و اندیشه هایی را در افراد مطرح کنند، باز به عنوان مطلوب بودن آن ایده ها و اندیشه هاست، نه از نظر این که دارندگان آن ها جوانند، یا میان سال یا کهن سال.
درست است که فرزندان مانند تیرهای جاندار از کمان پدران و مادران پر می کشد، اما در نقطه ای که کمان ها ایستاده اند و نقطه ای که تیرها (فرزندان) قرار خواهند گرفت، نه بعد مکانی و نه فاصله چشم گیر زمانی وجود دارد، بلکه فراوان دیده شده است که بعضی از فرزندان مانند تیرهایی هستند که به عقب پرتاب شده اند! مگر نمی بینیم که میلیون ها تن از رادمردان و قهرمانان بشریت، فرزندان پست و حیوان صفت و احمق داشته اند! آنان نه تنها کامل تر از پدران نبوده اند نه تنها با آن ها مساوی نبوده اند، بلکه گویی آنان تیری بودند که از کمال سعادت و فضیلت و عظمت پرتاب شده، در وسط یک جنگل پر از درنده افتاده اند.

منابع

  • محمدتقی جعفری- ارکان تعلیم و تربیت- صفحه 113-118

کلید واژه ها

جبران خلیل جبران تربیت آموزش پیامبر اکرم انسان زندگی فرزند

مطالب مرتبط

نقش والدین در یادگیرى فرزندان قرآن معلم روح انسانها بررسی مکتوبات اخلاقی در غرب رابطه تعلیم و تربیت با اختیار سؤال و جواب در بحث تعلیم و تربیت عمل و کردار مؤثرتر از گفتار نقش ارتباط بین اولیاء و مربیان در تعلیم و تربیت

اطلاعات بیشتر

ابزار ها