نظر اسلام در مورد اقتصاد مبتنی است بر یک اصل فلسفی و آن اینکه زمین و منابع اولیه برای بشر یعنی برای اینکه زمینه فعالیت و بهره برداری بشر قرار بگیرد آفریده شده است:
«و لقد مکناکم فی الارض و جعلنا لکم فیها معایش قلیلا ما تشکرون»؛ «و همانا شما را در زمین مأوی دادیم و در آن برای شما روزیها قرار دادیم و چه کم شکرگزاری می کنید». (اعراف/ 10).
«هو أنشأکم من الارض و استعمرکم فیها»؛ «و او شما را از زمین پدید آورد و در آن به شما بهره آبادانی داد». (هود/ 61).
«و الارض وضعها للانام»؛ «و زمین را برای تمام جهانیان قرار داد». (الرحمن/ 10).
خدا بشر را آفریده است و به او نیروهای عضلانی و مغزی و استعدادهای فراوان داده که از مادر زمین بهرهور شود، مانند کودکی که از طرفی در پستان مادر شیر قرار داده شده و از طرف دیگر به طفل قوه و غریزه چسبیدن به پستان مادر و مکیدن داده شده است. در هیچکدام از این دو عامل یعنی عامل مورد استفاده و عامل استفاده کننده نباید موجبات حبس و تعطیل و رکود فراهم شود. به هر عنوان که در یکی از این دو رکود واقع شود از نظر اسلام مردود است، چه آنکه رکود سرمایه و منابع اولیه باشد و یا رکود فعالیت. رکود منابع و سرمایه، مثل آنچه در مورد زمین تحجیر شده و در احیاء موات رسیده است که بیش از سه سال حق حبس ندارد، و آنچه در احتکار رسیده، و آنچه در گنج کردن طلا و نقره رسیده است که سال به سال یک دهم به عنوان زکات گرفته می شود تا از حد نصاب بیفتد، و رکود فعالیت خواه به صورت بیکاری و کل بر مردم شدن باشد و یا به صورت دیگر، و به همین لحاظ اسلام مالکیت اشتراکی را محکوم میداند، چون امید و آرزو را و اینکه بشر کار را برای نتیجه عائد خود بکند در انسان می میراند.
تشابه مالکیت زمین و مسئولیت در قبال آن با عقد ازدواج:
کسی نباید گمان کند که اگر مالک خصوصی مالی شد اختیار مطلق دارد، می تواند آن را حبس کند، زیرا مطابق آنچه گفتیم خداوند انسان را فاعل و منابع اولیه را قابل آفریده است، و این قوه فاعلی خواسته که از آن ماده قابله استنتاج کند. یک زمین مستعد مانند یک زن و یک رحم مستعد است، باید ازدواج کند. همان طوری که مردی حق ندارد پس از ازدواج، زن را حبس کرده و از همخوابگی و مباشرت او امتناع کند و او را مهمل و معطل بگذارد، نیز حق ندارد زمین و یا منبع ثروت دیگری را معطل بگذارد. خود زکات بر طلا و نقره عنوان جریمه دارد. مالکیت به منزله عقد ازدواج است. عمل در مال و بارور کردن آن به منزله مباشرت با زن است. هدف، تناسب و تکثیر و انتاج است.
لهذا علی (ع) فرمود: «انکم مسؤولون حتی عن البقاع و البهائم»؛ شما حتی نسبت به املاک و چارپایان نیز مسئولیت دارید. «نهج البلاغه، خطبه 167».
قاعده «الناس مسلطون علی اموالهم؛ مردم بر اموالشان تسلط دارند.» "قرینه" «الرجال قوامون علی النساء؛ مردان سرپرست زنانند.» (نساء/34) و یا «الطلاق بید من اخذ بالساق؛ طلاق در اختیار کسی است که همسر شرعی زن است.»، «مردم برای ایشان تسلط دارند مردان و زنان است». همان طوری که حکومت مرد بر زن به معنی اختیار مطلق نیست و متقابلا زن نیز حقوقی دارد، مال و ثروت نیز به حکم قانون علت غائی، حقوقی دارد و انسان نسبت به آن وظائفی دارد. البته منکر نیستیم که حقوق زن بر مرد با حقوق مال بر انسان فرق دارد، زیرا زن عینا مثل مال نیست، ولی ما نمی گوئیم زن مثل مال است بلکه می گوئیم مال مثل زن است، و بین آنها فرق بسیار است، بر زن باید انفاق کرد، همینطور بر مال، مرد بر زن تسلط ندارد که او را از بین ببرد، همین طور انسان حق اسراف و تبذیر و تضییع مال را ندارد.