بررسی ارتباط انسان با هم نوع خود

ارتباط انسان با همنوع خود از دو رکن اساسی تشکیل می شود:
رکن اول: ارتباط انسان با همنوع خود آن چنان که هست
1. انسان جانداری است که به طور جمعی زندگی می کند. اما آیا علت این پدیده، مانند حیات جمعی مورچه ها و موریانه ها اقتضای ذاتی اوست، یا مربوط به نیازها و استعدادهای بسیار متنوع اوست که با زندگی انفرادی برآورده نمی شود و به فعلیت نمی رسد؟ و نظر شایع که قابل اثبات هم است، وجه دوم است، و اینکه گفته می شود: الانسان مدنی بالطبع؛ یعنی انسان طبعا گرایش به شهرنشینی و زندگی دسته جمعی دارد، با وجه دوم قابل تفسیر است.
2. انواع پیوند و رابطه انسان با انسان طبیعی (نسبی)، (سببی) قراردادی، داخلی و خارجی بسیار زیاد است و هر یک از این ارتباطها، منشأ حقوق و تکالیف معینی است.
3. اگر تعلیم و تربیتها و قوانین و کیفرها نباشد یا دچار اختلال گردد، انسان به مقتضای طبیعت حیوانی، سودجویی، لذت پرستی و به طور کلی خودخواهی که دارد، توانایی زندگی مطلوب را ندارد.
4. در میان انسانها دو نوع رقابت وجود دارد:
الف: رقابت سازنده که عامل پیشرفت است، و آن عبارت است از پذیرش تساوی و اتحاد همه مردم در مسیر حیات معقول. و مسلم است که این پذیرش، نیازمند تعلیم و تربیت و مدیریتهای اجتماعی معقول است. و در صورت تحقق آن است که انسانها طعم حیاتبخش این آیه را که می گوید: همه مساوی یک و یک مساوی همه را خواهند فهمید: «انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا؛ حقیقت این است که هر کس انسانی را بدون عنوان قصاص یا فساد در روی زمین بکشد، مانند این است که همه انسانها را کشته است و هر کس انسانی را احیاء کند، مانند این است که همه مردم را احیا کرده است.» (مائده/ 32)
ب: رقابت تباه کننده که برخی از صاحبنظران آن را رقابت و تضاد کشنده نیز نامیده اند. به طور کلی در هر جامعه و در هر دورانی که مذهب و اخلاق الهی نتوانسته از عهده تنظیم رقابتها برآید، رقابت کشنده بر رقابت سازنده غلبه داشته است. این غلبه یکی از معلولات خاص خودخواهی و خودمحوری بشر است که تنها مذهب و اخلاق الهی می تواند آنرا به شکل حقیقی تعدیل نماید، و در غیر این صورت عامل جبری انتقامها و کیفرها و قانونگراییهای جبری روانی وارد عمل می شود و از رقابت کشنده در عرصه فیزیکی جلوگیری می کند، نه اینکه ربشه آن را در درون انسانها بخشکاند. بهترین دلیل برای اثبات این معنی، جنگها، انقلابها و حالات غیرعادی زندگی اجتماعی است که در آنها کیفرها و قوانین توانایی کارآیی خود را از دست می دهند و مردم، خود را از زنجیر جبر درونی رها می بینند و گاهی وحشیانه تر از درندگان با یکدیگر گلاویز می شوند.
رکن دوم: ارتباط انسان با همنوع خود آن چنان که باید
1. ارتباط حقوقی که ناشی از انواع پیوند و رابطه انسان با انسان می باشد. اجمال این ارتباطات را در ذیل ارتباط انسان با همنوع خود متذکر شدیم.
2. تقسیم عادلانه کار میان همه افراد و گروههای جامعه.
3. هماهنگ ساختن شورا و برخورداری از عقول و وجدانهای بزرگ جامعه.
4. مدیریت پویا و هدفدار.
5. شایسته ترین مدیر آن است که همه اجزا و اعضای مجموعه تشکیل یافته ای را که تحت مدیریت اوست، اعضای خود تلقی کند و خود را من (شخصیت) آن مجموعه بداند.
6. هر فردی از انسان افراد و گروههای دیگر جامعه را اعضای کاروانی که در مسیر حیات معقول رهسپار پیشگاه خداوندی هستند، تلقی نماید.
7. در عین حال که اعضا و کارگزاران هر بنیاد و سازمانی، باید دارای حد اعلای تخصص و تعهد (تا آن جا که مقدور است)، باشند و به مقتضای منش خاص خود با تکالیف محوله رویاروی شوند، اما آن منش نباید مانع دریافتها و احساسات برین انسانیت باشد. به عنوان مثال، یک قاضی با داشتن تخصص و تعهد منش قضایی، هرگز نباید فراموش کند که انسان است و سر و کار او با انسانهاست. یک هنرمند باید بپذیرد که منش هنری خود را همواره باید از دریافتها و احساسات عالی آبیاری نماید.
8. در دفاع از حیات شایسته انسانها، همه مردم مکلفند، یعنی فقط دولت مکلف به این تکلیف نیست. اگرچه قدرت و وسایل فعلی برای تکلیف مزبور معمولا در اختیار دولت است. با این حال همه افراد و گروهها مشمول تکلیف مزبورند، و با قیام دولت یا هر فرد و گروه دیگر برای انجام آن گرچه تکلیف یاد شده بالفعل ساقط می گردد، ولی بالقوه متوجه همه مردم است.
9. دفاع از کرامت و آزادی مسئولانه و دیگر حقوق پایه ای انسانها به همان ترتیبی که گفتیم، برای همگان واجب است.
10. تعلیم و تربیت اخلاقی مردم جامعه به هر وسیله ای که ممکن باشد، ضرورت دارد. از دیدگاه اسلام فساد اخلاقی جامعه، مساوی تباهی آن است. علت اساسی بعثت پیامبران، مطابق سخن رسول خدا (ص) تتمیم و تکمیل اخلاق فاضله است.
11. در ارتباط های اجتماعی، اصل اولی بر صلح و عدالت و نیکوکاری برای همه افراد و گروههاست، قرآن کریم در این رابطه می فرماید: «لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرهم و تقسطوا الیهم؛ خداوند شما را از نیکوکاری و عدالت درباره کسانی که با شما درباره دین نجنگیده اند و شما را از وطن هایتان بیرون نکرده اند، جلوگیری نمی کند.» (ممتحنه/ 8) و در آیه ای دیگر می فرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ تحقیقا ما رسولان خود را با براهین آشکار فرستادیم و کتاب و قانون را با آنها (برای مردم) نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کند.» (حدید/ 25)
ملاحظه می شود که قانون اولی در ارتباط انسان با انسان – از هر گروه و قوم و ملتی که باشند- عدالت است. در فرمان مبارک امیرالمؤمنین (ع) به مالک اشتر چنین آمده ست: «و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاربا تغتنم اکلهم فانهم صنفان: اما اخلکفی الدین اونظیر لک فی الخلق؛ ای مالک! رحمت و لطف و محبت بر مردم جامعه را برای قلبت قابل پذیرش و دریافت نما و برای آنان درنده خون آشام مباش که خوردن آنان را غنیمت بشماری، زیرا مردم جامعه، بیرون از دو گروه نیستند، یا برادر دینی تو هستند و یا در خلقت انسانی مثل تو باشند».
در مجموع، کمال یک دین در کمال مجموعه اصول اعتقادات فطری و عقلی مستند به دلایل روشن هدایت مادی و معنوی، و فقه کامل است که پاسخگوی همه مسایل فردی و اجتماعی انسان در دو قلمروی مادی و معنوی باشد.
همان گونه که در حکمت و کلام اسلامی با اتفاق نظر مطرح شده است، مجموعه اعتقادات اصلی مانند ضرورت دین، وجود خداوند یکتا که دارای همه صفات کمالی مانند علم، قدرت، حکمت، عدل است و حجت برونی، یعنی پیامبران برای هدایت بشر لازم است این حجت برونی با همیاری حجت درونی (عقل و فطرت پاک) انسان را به هدف اعلای حیات رهنمون می شود. نیاز بشر به وجود حجت، یک نیاز پایدار است. از این رو از دید شیعه، پس از پیامبر گرامی اسلام (ص) ائمه اطهار (ع) حجتهای خدا بر روی زمین می باشند امامان مانند پیامبران – علیهم السلام- معصوم و از اشتباه و خطا محفوظند. پس از امامان، علما و فقهای کامل وارسته از هوا و هوس، و متصف به عدالتی فوق عدالت معمولی قرار دارند که علم و عدالت آنان- به مجموعه اصول و فروع دین اسلام- در رتبه بعد از معصومین (ع) قرار دارد. دلیل این مدعا همان روایت معروف است که: «و اما من الفقهاء من کان صئنا لنفسه، مخالفا لهراه، مطیعا لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه؛ و اما از فقها کسی که خویشتن دار و مخالف هوی و مطیع امر خداوندی باشد، برای عموم مردم لازم است که از او تقلید نمایند.» از عبارت صائنا چنین استنباط می شود که عدالتی که برای مرجع تقلید شرط است، فوق عدالت مصطلح در فقه است که از صحیحه عبدالله بن ابی یعفور استفاده می شود.
این است معنای عدالت مرجع تقلید در عالم تشیع که حتی نباید اراده و تمایل به خلاف شرع و اخلاق در دوران او سر بکشد. معنای خویشتن داری و مخالفت با هوا همین است. مراعات این شرط قداست در طول تاریخ تشیع بوده است که شیعیان در هر گونه فداکاریها و مجاهدتها بدون چون و چرا در مسیر نظم صحیح جامعه از مراجع تقلید تبعیت نموده اند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 153-158

https://www.tahoor.com/_me/Article/PrintView/212023