وجه اومانیستی فلسفه هگل (خدا)

فارسی 2463 نمایش |

غیبت خدا

دومین رکن اومانیسم هگل در تفسیری نهفته است که وی از خدا می دهد. گرچه هگل از خدا سخن می گوید و فرازهایی فراوان در فلسفه او یافت می شود که می توانند دستمایه تفسیرهای دینی (و حتی عرفانی) قرار گیرند، اما چنانچه با روح فلسفی هگل خوگیریم و در آن دقیق شویم غیبت خدا در آن برملا می شود. نه «روح»، نه «ایده» و نه «مطلق» هیچ کدام در فلسفه هگل معادل خدا به معنای متداول کلمه نیستند.

نسبت خودآگاهی سوژه با خداوند

هگل بحث از خدای متعارف را نه در مرحله ایده یا روح یا مطلق بلکه در مرحله دین بحث می کند، آنجا که صرفا مرحله ای است در گذر سوژه به سوی ایده مطلق. چون مساله سوژه خودآگاهی اوست در شکل آزادی، لذا هگل مراحل اصلی شکل گیری آزادی یا خودآگاهی سوژه را برمی شمارد: این سه مرحله در وسیع ترین شکل خود سه قلمروند: هنر، دین و فلسفه. آزادی سوژه از لحاظ نظری غلبه سوژه است بر توهم خارجی بودن اشیاء (طبیعت) و نهادها و قوانین (تاریخ و فرهنگ). چنین سوژه ای در تمامیت خود در کار همانند شدن با خداست (نه از نوع تشبه عرفانی) بلکه همانند شدن به این معنی که خدا را به عنوان آخرین صورت خارجیت (و از خودبیگانگی انسان) که همان ماورائیت دینی است کنار می گذارد. هگل در آثار مختلف خود به طور مفصل به تحلیل دین پرداخته است.

خدا و دین

بحث از خدا را در خلال تحلیل های او از دین می یابیم. دین نوعی بیان نمادین از خودآگاهی سوژه مطلق است و به سه شکل مشخص در تاریخ خودآگاهی بشر دانسته است: طبیعی، هنری، و حیاتی.
دین طبیعی همان لحظه وجودی آگاهی یافتن از جهان واقعیت خارجی است. سوژه چون به خودآگاهی کامل نرسیده و واقعیت را خارجی تلقی می کند و نه محصول کار و عقل خویش، لذا از خود صرفا تصوری دارد. ساده ترین صورت این تصور، تصور واقعیت بی واسطه طبیعی است. گاه همچون زرتشت نقش ذهن خویش را در روشنایی می بیند (یقین حسی) و گاه در حیوانات و نباتات (ادراک حسی) و یا در مصنوعات بشری که مورد پرستش قرار می گیرند (مثلا مصریان) (فاهمه).
به نظر هگل از لحاظ تاریخی با رسیدن به سطح سوم (فاهمه) که بشر محصول کارخود را پرستش می کند دین نخستین بار شکل سوبژکتیو خود را به طور مستقل می یابد، زیرا موضوع پرستش محصول خود انسان است و نه موجودی طبیعی. به تعبیر دیگر با بشری کردن طبیعت، سوژه از مرحله دین طبیعی به دین هنری می رسد. دین هنری (که اوج آن در فرهنگ یونان است) آگاهی یافتن به عالم اخلاق است. «قومی که از راه پرستش دین هنری به خدای خود نزدیک شود همان قوم اخلاقی است».

خدا و دین هنری

هنر در ابتدا ممکن است انتزاعی باشد یعنی خود سوژه از خود در اثر خویش بی خبر است. در این مرحله اثر هنری لحظه پیدایش اثر هنری را از سوژه جدا می کند. خصوصیت بشری و خودآگاهی او در این مرحله، ابتدایی است. با گذر از این مرحله دین هنری انتزاعی به دین هنری زنده تبدیل می شود. بنا به تحلیلی که هگل ارائه می دهد ترانه های حماسی هومر بیان بشری عالم اهلی است؛ یعنی هومر خصوصیت بشری را برداشته و جای بشر را به خدا می دهد و این به معنی حاکم شدن تقدیر است، اما در تراژدی بشر با تقدیر درگیر می شود: «جوهر الهی به صور مختلف در می آید... و دیگر خود قهرمان است که حرف می زند.»

خدا و دین وحیانی

رد تراژدی بشر با خدا درگیر می شود (نمایشنامه های سرفوکل و آشیل) و در نهایت به نفی خدایان هم راه می یابد. در این نزاع بشر به خودآگاهی می رسد و در می یابد که خدایان نه در هنر و نه در طبیعت هیچ کدام وجود ندارند. خدایان مرده اند و بشر واقعیت خدایان است و از این رو بشر تنها می شود. کمدی یونانی به نظر هگل از این تنهایی بشر پرده برمی دارد، اما کمدی به احساس نارضایتی و عذاب می انجامد و لذا دین هنری تبدیل می شود به دین وحیانی، زیرا انسان برای یافتن پشت و پناهی برای خود، در عین تنهایی، نیازمند است و لذا آن را در وحی می جوید، یعنی در مسیحیت، اما مسیحیت عبارت است از یافتن خدا در بشر. مسیح رمز وحدت خدا و بشر است. حلول خدا در تاریخ و بشر و مرگ مسیح تصور نمادین وحدت جوهر و سوژه اند، اما مسیح، این خدای انسان شده، این خدای حقیقی و انسان حقیقی، می میرد و همچون هر واقعیت محسوس جزئی در سیر زمان و گذر تاریخ نابود می شود. «بشر الهی یا خدای بشری، یعنی مرگ، همان خوداگاهی کلی است.» مرگ خدا (برای هگل) به این معنی است: «مرگ تجرد ذات الهی، ذاتی که با خود (یعنی سوژه) ارتباط ندارد.»

سوژه انسانی و خود

از لحاظ شناختی، سوژه انسانی در می یابد که خدا نمی تواند ماوراء آگاهی سوژه باشد خدا فقط در آگاهی انسان و با آگاهی انسان هست و حیات دارد. ماورائی بودن خدا دو معنی دارد یکی ماوراء سوژه باشد ولی وجود خاکلی او ماوراء آگاهی انسان باشد (مسیح)، اما به تحلیل هگل این گونه ماورائیت حاصل نیست؛ دیگر ماوراء سوژه بودن به این معنی باشد که در عالم اعلا قرار دارد، اما این هم تمام نیست، زیرا: «شناخت خدا عبارت است از همان آگاهی او از خودش در شکل انسان و (لذا) همان شناختی است که آدمیان از خدا دارند؛ شناختی که تا مرحله شناخت انسان از خود در خدا فرامی رود.» سوژه مطلق خدا را مرده می داند، زیرا نامتناهی و متناهی از لحاظ تاریخی به هم رسیده اند و خدا چیزی نیست مگر آنچه سوژه انسانی در کلیت تاریخی خود آن را درک می کند. معنویت چیست؟ همان نفی دائمی وجود طبیعی و تاریخی. سوژه انسان چیزی نیست مگر فعلی که با آن تاریخ خویش را می سازد و لذا همان آفرینش مدام انسان به دست انسان است.

خدا در تاریخ بشری

هگل هیچ چیزی را خارج از این تاریخ بشری، به عنوان واقعیت نهایی (که از آن نتوان درگذشت) نمی پذیرد. سوژه هم عامل این حرکت است و هم محتوای آن و هم عین جریان آن در عمل. مرگ خدا بیانگر آن است که لحظه وجودی نفی، لحظه وجودی ضروری گسترش سوژه است. خدا می میرد تا مرگ او لحظه وجودی طبیعت الهی، لحظه وجودی ضروری گسترش طبیعت انسان شود. طبیعت انسان با طبیعت خدا یکی است. انسان با مرگ خدا به وحدت خویش با خدا یقین کرد. نه فقط خدا در انسان جذب می شود و از میان می رود، بلکه طبیعت هم. «یک عقل بیشتر وجود ندارد، عقل دیگری به نام عقل مافوق بشری وجود ندارد: عقل همان وجود الهی در بشر است.» به علاوه «عنصر الهی اصولا محصول بشری است.» «تاریخ جاودانی خدا و انسان، تاریخ میل خدا به انسان و انسان به خداست و آگاهی و خودآگاهی هر دو به تماشای این میل در تاریخ هستند.»

نتیجه

نتیجه اینکه هگل به خدای بیرون از انسان معتقد نیست و به هر حال هیچ گونه ماورائیت را قبول ندارد و انتظار نجاتی از خارج نمی برد. انسان حاکم بر سرنوشت خویش است و نجات را از درون خود می جوید، یعنی از تاریخ. با این توصیف هگل از مرحله دین می گذرد و به علم مطلق می رسد. در علم مطلق چنان که انتظار می توان داشت هگل از خدا بحث نمی کند. این مرحله ای است که سوژه در جهت وصول به ایده مطلق از آن گذشته است و به این معنی در فلسفه هگل در اوج خود (یعنی در علم مطلق) خدا غایب است. بنابراین تفسیر، پایه دوم و مهم اومانیسم جدید نزد هگل یافت می شود و از این رو می توان گفت که فلسفه هگل در بنیاد خود اومانیستی است.

منـابـع

مجله گروه فلسفه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران- فصلنامه فلسفی- دوره جدید- شماره 6 و 7- 1381- صفحه 98- 101

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد