عوامل ورود در جهنم (فرار و تخلف از جهاد)

فارسی 2564 نمایش |

از دیدگاه اسلام یکی از بزرگترین گناهان، فرار از جهاد است، گناهی که مایه ی شکست و ذلت و زبونی و بدبختی مسلمین است، و مجازات آن از شدید ترین مجازاتها است. قرآن می گوید: «فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله و کرهوا أن یجاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله و قالوا لاتنفروا فی الحر قل نار جهنم أشد حرا لو کانوا یفقهون؛ برجای ماندگان و متخلفان از جهاد در راه خدا از خانه نشستن خود پشت سر رسول خدا، شادمان شدند (پیامبر (ص) را همراهی نکردند و عمدا تخلف کردند) و از این که با مال و جان خود در راه خدا جهاد کننـد کراهت داشتند و گفتند: در این گرما بیرون نروید. بگو: اگر درست دریابند، آتش جهنم سـوزان تر است.» (توبه/ 81)
این آیه سرنوشت کسانی را بازگو می کند که در جنگ تبوک از همراه شدن با رسول گرامی (ص) و جهاد راه خدا شانه تهی کردند. قرآن آنان را شدیدا نکوهش فرمود و سرمشق عبرتی به آیندگان داد؛ زیرا جهاد نشانه ی شکوه و عظمت مسلمانان است و دست کم گرفتن یا فرار از آن با ننگ و عار و نار تلازم دارد. البته ریشه این گناه برای بسیاری از افراد همان کفر و نفاق بوده است. در این آیات سخن پیرامون معرفى منافقان، وسیله اعمال و رفتار و افکار آنها است، تا مسلمانان به روشنى این گروه را بشناسند و تحت تاثیر نقشه هاى شوم آنان قرار نگیرند.
نخست مى فرماید: «آنها که در (تبوک) از شرکت در جهاد تخلف جستند، و با عذرهاى واهى در خانه هاى خود نشستند، و به گمان خود سلامت را بر خطرات میدان جنگ ترجیح دادند، از این عملى که بر ضد رسول خدا (ص) مرتکب شدند، خوشحالند.» (فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله)
«خلاف رسول الله» یعنى به دورى از رسول خدا (ص) و نیز برخى گفته اند: «خلاف» به معناى مخالفت است چون این اشخاص بر خلاف پیغمبر رفتار کردند. او قیام کرد و به جنگ رفت اما آنها در خانه خود نشستند. نصب «خلاف» به این دلیل است که مفعول له، یا حال است: در خانه نشستند تا با آن حضرت مخالفت کنند، یا در حالى که با او مخالفت کردند.
منظور از کلمه ی (مخلفون) آن افرادى است که از شرکت در جنگ تبوک تخلف ورزیدند. بعضى از منافقین چنانکه در آیه ی 49 همین سوره می فرماید: «و منهم من یقول ائذن لی؛ و از آنها کسى است که مى گوید: مرا اجازه ده [که بمانم ].» تعلل می کردند و به پیامبر اسلام (ص) می گفتند: به ما اجازه بده که در جنگ تبوک شرکت نکنیم.

سه اخلاق زشت
آیه مورد بحث از سه خصلت زشت منافقین خبر می دهد:
1- این گونه افراد منافق به سبب اینکه نظیر زنان و کودکان خانه نشین شدند و براى جهاد قیام ننمودند و بدین علت با پیامبر (ص) مخالفت کردند فرحمند و خوشحال شدند و این خود، یکى از صفات زشت و ناپسندشان مى باشد. و آیه بیان آن است که شاهد بر نفاق و کفر درونى آنها اینکه از اظهار عجز و صدور اذن از پیامبر گرامى به تخلف از جنگ مسرور و خوشحال هستند در صورتى که به حکم خرد سبب محرومیت آنان از سعادت و اظهار نفاق آنها است و باید غمگین باشند که کفر و نفاق خود را به کمال رسانیده و از چنین نعمت بی مانندى بى بهره گشته اند.
2- منافقین حاضر نبودند به وسیله اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد نمایند. در صورتى جانهاى آنان را خدا آفرید و اموالشان را خدا به ایشان عطا نموده است. این مضایقه آنان نشان می دهد که به خدا و رسول ایمان ندارند و الا مى بایستى نظیر مؤمنین راستین از بذل جان و مال کوچکترین مضایقه اى نداشته باشند. این معنا فقط به منافقین زمان پیامبر اختصاص نداشته است. بلکه منافقین هم اکنون و براى همیشه اینطور هستند و خواهند بود.
این شاهدی دیگر بر نفاق آنها آن است که نمی خواهند در دعوت رسول گرامى در نشر توحید کمک نموده قدمى بر دارند و یا به وسیله اداء وجه نقد و یا مواد خواربار و یا تجهیزات جنگى با مسلمانان کمک نمایند و از هر گونه اقدام درباره نشر دین اسلام کراهت دارند.
«و کرهوا أن یجاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله؛ و از اینکه در راه خدا با مال و جان خود جهاد کنند و به افتخارات بزرگ مجاهدان نائل گردند کراهت داشتند.» در اینجا به طور کنایه از مؤمنان تجلیل شده است که با فدا کردن مال و جان خود در راه خدا مشقتهاى بزرگى را تحمل کردند.
3- چون جنگ تبوک در فصل بسیار گرم و قحطى رخ داده بود لذا منافقین براى اینکه روحیه مسلمانان و اسلام را تضعیف نمایند این موضوع را بهانه قرار می دادند و به افرادى که تصمیم و آمادگى نبرد با دشمن را داشتند می گفتند: «در این هواى گرم براى جهاد فى سبیل الله خارج نشوید.»
آنها به تخلف خودشان از شرکت در میدان جهاد قناعت نکردند، بلکه با وسوسه هاى شیطانى کوشش داشتند، دیگران را نیز دلسرد یا منصرف سازند «و قالوا لا تنفروا فی الحر؛ و به آنها گفتند: در این گرماى سوزان تابستان به سوى میدان نبرد حرکت نکنید.»
در حقیقت آنها مى خواستند هم اراده مسلمانان را تضعیف کنند، و هم شریکهاى بیشترى براى جرمشان فراهم سازند. این شاهد دیگر تبلیغات سوء آنها است که سایر مسلمانان را نیز باز می دارند از اینکه دعوت رسول گرامى (ص) را بپذیرند و در جنگ شرکت نمایند به عذر اینکه هوا بسیار گرم و سفر و مسافت دور است و اینگونه موانع را براى مردم یادآورى می نمایند.
هنگامى که گروهى از مردم یک جامعه از جهاد و فداکارى تن مى زنند و به منفى بافى مى پردازند، بیم آن است که اگر مسئله آن چنان که باید روشن نگردد گروهى دیگر نیز از پى آنان روند و این بیمارى در سراسر اجتماع رسوخ یابد. و برخى گفته اند: طرف سخن آنها افرادى از خودشان (یعنى منافقان) بودند، و اینها به خاطر اینکه در راه فرمانبردارى و جلب رضایت حقتعالى متحمل رنجى نشوند و آسوده به سر برند این سخنان را به یکدیگر می گفتند آنان این سخن را به منظور درهم شکستن نشاط مجاهدین و کارشکنى و مخالفت با امر خدا می گفتند.
اکنون این سؤال مطرح مى شود که آیا مسلمان مى تواند گرمى آتش جهنم را از خود دور سازد، بدون آن که در میدان جهاد تحمل مشقات کند؟

آه... اگر می فهمیدند!
قرآن روى سخن را به پیامبر (ص) کرده و با لحن قاطع و کوبنده اى به آنها چنین پاسخ مى گوید: «قل نار جهنم أشد حرا لو کانوا یفقهون؛ به آنها بگو آتش سوزان دوزخ از این هم گرمتر و سوزانتر است اگر بفهمند.» ولى افسوس که بر اثر ضعف ایمان، و عدم درک کافى، توجه ندارند که چه آتش سوزانى در انتظار آنها است، آتشى که یک جرقه کوچکش از آتشهاى دنیا سوزنده تر است. پس چه خواهید کرد با آن آتش سوزنده دوزخى که به زودى داخل آن خواهید شد. و براى همیشه در آن خواهید بود. در صورتى که گرماى آفتاب با حرارت آتش دوزخ قابل قیاس نیست.
منافقین که به خدا و رسول ایمان نداشتند و ندارند محققا به قیامت و بهشت و دوزخ هم ایمان نداشته و ندارند. و از طرفى هم منافقین هنوز داخل دوزخ نشده اند که بدانند شدت حرارت و سوزندگى آن تا چه حدى است. "لو کانوا یفقهون" اگر مى بودند که مى دانستند که مرجع و مآل ایشان به آن راجع است، هر آینه اختیار مخالفت را بر متابعت نمى کردند، و البته مى دانند به حکم عقل، که ثواب و عقاب بر اعمال مترتب است، لکن دانستن خود را اعمال نمى کردند به متابعت و به جهت فرط غوایت و جهالت و عناد و لجاج، خود را به آتش ابدى و غضب الهى گرفتار نمودند که خلاصى از آن نخواهد بود.
نفر، عبارت است از حرکت و سیر کردن با بودن کراهت باطنى. فقه، عبارت است از فهمى که روى دقت و تأمل صورت بگیرد، و آن مخصوص کلام و سخن نیست، و به همه امور شامل مى شود. و باید تأمل شود، محیط دوزخى که گرفته و غلیظ و ظلمانى بوده و از انحراف از راه حق و از عصیان و مخالفت برنامه هاى الهى حاصل شود، بسیار سوزانتر و گرفته تر باشد.
آرى در محیط جهنم از هر نوع از انواع رحمت و لطف و فضل الهى محروم گشته، و برخورد به انعکاس افکار خلاف و اعمال سوء و انحرافات نفس خود خواهد شد. البته توجه به این معنى متوقف است به آشنا شدن اجمالى به خصوصیات و حقیقت عالم ماوراى ماده و آخرت، و بیرون بردن خود از علایق مادى دنیوى، و حصول حالت انقطاع و تجرد، تا بتواند به حقایق آن عالم آگاهى پیدا کند.
اگر می فهمیدند، آتش جهنم از چند جهت شدیدتر و سوزاننده تر از آتش دنیا و حرارت آن است:
1- چون آتش دنیا براى رفع احتیاجات بشر و تأمین معاش او است حرارتش و سوزندگیش محدود به حدى است که نافع باشد لکن آتش جهنم نه براى نفع بشر است بلکه مجازات است و محدود به حدى نیست.
2- آتش دنیا از روى رحمت است و به قدر رفع احتیاج مقرر گردیده لکن آتش جهنم از غضب الهى شعله ور گردیده و شدتش خیلى زیاد است.
3- همانطوری که نعمتهاى بهشتى براى اهلش محدود به حدى نیست نقمت ها و بلاهاى جهنمى نیز محدود به حدى نیست بلکه می توان گفت آتش جهنم اصل آتش و حقیقت آتش و جوهر آتش دنیا است و آتشهاى دنیا فرع و نمونه او است همین طورى که نعمتهاى دنیا و لذائذ آن نسبت به نعمتهاى اخروى فرع است و آن اصل این عرض است و آن جوهر و این فانى و آن باقى آتشهاى دنیا فرع آتش جهنم است و نسبت به آن ناچیز می نماید.

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 406

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏11 صفحه 172

حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد ‏5 صفحه 160

میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏10 صفحه 217

حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد ‏6 صفحه 211

نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏6 صفحه 81

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد ‏2 صفحه 576

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏4 صفحه 200

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏8 صفحه 81

محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد ‏6 صفحه 365

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏8 صفحه 62

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏9 صفحه 45

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏4 صفحه 28

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏7 صفحه 111

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد