نامهای قیامت (روز محیط و روز ملاقات)

فارسی 3307 نمایش |

محیط

عذاب های آخرت از یک سو و یک جهت نیست، بلکه همه جانبه و از هر سوست. از این رو قرآن از روزی که چنان عذاب فراگیر پدید می آید به عنون "محیط" یاد کرده می فرماید: «و إنی أخاف علیکم عذاب یوم محیط؛ بر شما از عذاب روزی می ترسم که از هر طرف شما را احاطه می کند.» (هود/ 84) در این جمله به روز قیامت و یا روزى که عذاب الهى نازل شود و قوم را منقرض نماید اشاره کرده است و معناى اینکه فرمود: آن روز (یعنى روز قضاء به عذاب) محیط است، این است که در آن روز راهى براى فرار از عذاب نیست و غیر از خداى تعالى هیچ پناهى وجود ندارد پس هیچ کسى نیست که با یارى و اعانت خود عذاب را دفع کند، روزى است که در آن روز توبه و شفاعتى هم نیست، و برگشت معناى احاطه روز به این است که عذاب آن روز قطعى است و مفرى از آن نیست، و معناى آیه این است که براى کفر و فسق عذابى است غیر مردود و من مى ترسم که آن عذاب به شما برسد.
"محیط" در اینجا صفت براى "یوم" است، یعنى یک روز "فراگیر" و البته فراگیر بودن روز به معنى فراگیر بودن مجازات آن روز است، و این مى تواند اشاره به عذاب آخرت و همچنین مجازاتهاى فراگیر دنیا باشد. و همچنین می توان گفت روز هلاک کننده، شاهد بر این معنا، جمله: «و أحیط بثمره؛ ثمره و میوه هایش نابود شود.» (کهف/ 42) و اصل آن از «احاطة العدو» است: دشمن را در محاصره قرار دادن. روز را محیط گفته است به این دلیل که زمان آنچه را در آن واقع مى شود فرا مى گیرد.
البته همانطور که گفتیم احاطه عذاب بر اثر احاطه گناهان است: «أحاطت به خطیئته؛ گناهش او را در ميان گيرد.» (بقره/ 81) کلمه خطیئة به معناى آن حالتى است که بعد از ارتکاب کار زشت بدل انسان دست می دهد، و به همین جهت بود که بعد از ذکر کسب سیئه، احاطه خطیئه را ذکر کرد، و احاطه خطیئه (که خدا همه بندگانش را از این خطر حفظ فرماید،) باعث می شود که انسان محاط بدان، دستش از هر راه نجاتى بریده شود، کانه آن چنان خطیئه او را محاصره کرده، که هیچ راه و روزنه اى براى اینکه هدایت به وى روى آورد، باقى نگذاشته، در نتیجه چنین کسى جاودانه در آتش خواهد بود، و اگر در قلب او مختصرى ایمان وجود داشت و یا از اخلاق و ملکات فاضله که منافى با حق نیستند، از قبیل انصاف، و خضوع، در برابر حق، و نظیر این دو پرتوى مى بود، قطعا امکان این وجود داشت، که هدایت و سعادت در دلش رخنه یابد، پس احاطه خطیئه در کسى فرض نمی شود، مگر با شرک به خدا.
مقامات روحانى توأم با عوالم مادى بوده، و هر دو در عرض همدیگر در وجود انسان تأثیر دارند، نه آنکه انسان آثار و نتائج اعمال خوب و بد خود را در عالم دیگر (آخرت) مشاهده خواهد کرد. و از این لحاظ است که فرمود «و إن جهنم لمحیطة بالکافرین؛ جهنم از هر طرف کافرین را فرا می گیرد.» (توبه/ 49، عنکبوت/ 44) یعنى جهنم بالذات و بدون قید زمان و غیره، و من حیث هى، محیط است به کافران، در هر موردیکه کافرى باشد، خواه در این دنیا و یا در آخرت. مفسران در تفسیر این آیه گفتگوهاى مختلفى دارند بعضى مى گویند این جمله کنایه از آن است که عوامل و اسباب ورود به جهنم یعنى گناهان آنها را احاطه کرده است. و بعضى گفته اند که این از قبیل حوادث حتمى آینده است که به صورت "ماضى" یا "حال" بیان مى شود، یعنى به طور قطع در آینده جهنم آنها را در بر خواهد گرفت.
ولى این احتمال نیز وجود دارد که جمله را به معنى حقیقى اش تفسیر کنیم و بگوئیم هم اکنون جهنم موجود است و در باطن و درون این جهان قرار دارد و آنها در میان جهنم هستند، اگرچه هنوز فرمان تاثیر کردن آن صادر نشده است، همانگونه که بهشت نیز هم اکنون وجود دارد و در باطن و درون این جهان به همه احاطه کرده است منتها بهشتیان چون تناسب با بهشت دارند با آن مرتبط خواهند بود و دوزخیان چون متناسب با دوزخند با دوزخ.

عالم ملکوت

عالم طبع بین دو عالم ملکوت علیا و سفلى واقع است، و انسان که خلاصه عالم طبع است نیز بین این دو ملکوت واقع است، و آن دو داراى تصرف در این عالم و در بنى آدم هستند، ولکن تصرف ملکوت علیاء در خیرات و وجودها و جذب به عالم خیرات و معدن نور است، و تصرف ملکوت سفلى در شرور و عدم ها و جذب به عالم ظلمت و معدن شرور است. ملکوت علیا عالم نورانى است که ظلمت و تاریکى در آن راهی ندارد و ملکوت سفلى عالم ظلمانى است که نورى در آن نیست، و حاکم در اولى خداست و در دومى شیطان است. و از همین جاست که ثنوى ها به توهم افتادند چون مرتاضهایشان از طبع و پرده هایش منسلخ شدند و به مجردات متصل گشته و هر دو عالم را مشاهده کردند، این گونه نظر دادند.
پس کسى که حکومت ملکوت علیاء بر سفلى را مشاهده نکرده گفته است: هر دو قدیم هستند و بر عالم حکومت مى کنند، اما کسى که برترى ملکوت علیاء را بر ملکوت سفلى شاهد محض است مى گوید: سفلى حادث است ولى داراى تصرف و حکومت مستقل بر عالم است. و کسى که مشاهده کرده که در هر یک از دو عالم حاکمى هست و آن داراى حکومت بر عالم خود و بر عالم طبع است مى گوید: عالم داراى دو اله است، یزدان و اهریمن. بعضى گفته اند: هر دو قدیمند، و بعضى گفته اند: اهریمن مخلوقى است حادث و ملکوت سفلى دار شیاطین و زندان اهل شقاوت است و در آن آتش جهنم است و هر چه که در شریعت وارد شده از عذاب اشقیاء و کافرین و مارها و عقرب ها و زقوم و حمیم در آن وجود دارد.
اما انسان که در بین دو عالم واقع شده وقتى که به آن ملکوت توجه کند به علت پیروى از شیاطین و گرایش به نفس و شهوات آن مادام که در این پیروى به ملکوت اعلى متمکن نشده است بر لبه پرتگاه جهنم قرار مى گیرد. ولى آنگاه که در این عالم پیروى از شیطان نفس متمکن شود به نحوى که هیچ حالت باز دارنده اى براى او باقى نماند، به این عالم سفلى و سراى شقاوت داخل مى شود و در مقامى واقع مى گردد که آتش و شعله جهنم او را احاطه مى کند و جهنم همراه با آتش ها و شعله هایش او را در بر مى گیرد. انسان اگر بعض جوانبش بلائى دشمنى آتشى حمله کند شاید احتمال دهد که از جانب دیگر بتواند فرار کند و اما اگر محاصره شد و تمام اطرافش را گرفت که از هر طرفى رود رو به آتش می رود لذا می فرماید راه فرار ندارند جهنم تمام جوانب آنها را احاطه کرده.
مسئله: یکى از خصوصیات قیامت این است که نعم بهشتى و عذابهاى جهنمى شعور و ادراک دارند و در تحت امر و نهى الهى هستند مثلا اهل بهشت که تمام یک درجه نیستند هر چه ایمان آنها قوى تر و تقواى آنها زیادتر و اعمال صالحه آنها بهتر باشد درجات آنها بالاتر مثلا فلان اطعمه بهشتى لذت بخش بیشتر است بر آن درجه اعلا لکن درجه مادون درک نمی کند تا مهموم و مغموم شود و همین نحو است عذابهاى جهنم هر چه شقاوت و کفر و معاصى بیشتر آتش بیشتر می سوزاند آن هم درجه مادون درک نمی کند که قدرى تسکین قلب او شود هر که خود را در سخت ترین عذاب می پندارد چنانچه اهل بهشت خود را در بهترین حالت درک می کنند عذاب از کفار برداشته نمی شود.

ملاقات

روز ملاقات و برخورد همگان (یوم التلاق) یا روزی که آسمان و زمین برخورد دارد: «و حملت الأرض و الجبال فدکتا دکة واحدة؛ و زمين و كوه‏ها از جاى خود برداشته شوند و هر دوى آنها با يك تكان ريز ريز گردند.» (حاقه/ 14) و روزی که خورشید و ماه گرد هم آیند: «و جمع الشمس و القمر؛ و خورشید و ماه جمع شوند.» (قیامت/ 9) در اینکه منظور از "جمع ماه و خورشید" چیست؟ مفسران تفسیرهاى گوناگونى ذکر کرده اند. گاه گفته اند: هر دو در کنار هم قرار مى گیرند، و یا هر دو با هم از مشرق طلوع کرده در مغرب غروب مى کنند. و گاه گفته اند هر دو در این صفت که نور خود را از دست مى دهند جمع خواهند بود. مجاهد گفته میان خورشید و ماه به سبب رفتن نورشان به وسیله خسوف جمع می شود و این به جهت تکامل تاریکى زمین و فضا بر اهل زمین است تا اینکه هر یک از آن را بدون نور و روشنى ببینند و این قول اختیار فراء و زجاج می باشد. و جمع بر سه گونه است 1- جمع مکانى 2- جمع زمانى 3- جمع اعراض در محل. اما جمع دو چیز در حکم یا صفت جایز است زیرا حقیقت جمع قرار دادن یکى از دو چیز است با دیگرى.
ابن مسعود گفته جمع میان خورشید و ماه در طلوع آنهاست از مغرب مانند دو شترى که نزدیک هم و با هم حرکت کنند. در خبر هست که آفتاب و ماه را جمع کنند بر صورت دو گاف سیاه بى نور. عطاء بن یسار گفت: «هر دو را جمع کنند و در دریا افکنند، آب از مجاورت ایشان آتش شود.» فذلک قوله: «إذا البحار سجرت؛ و آن گاه که دریاها بجوشند.» (تکویر/ 6) همچنین گفته شده است از باب مثال است زیرا تمام کرات جویه از کواکب و کره زمین یک جا جمع می شوند چون این کرات غیر از حرکت دورى یک سیر مستقیم دارند رو بکره و کاکه نصر الطائرش گویند چون به آنجا رسند از حرکت باز می مانند و تماما یک جا جمع می شوند و لذا می گویند خورشید یک نى بالاى سر اهل محشر است آن موقع قیامت برپا می شود. این احتمال نیز وجود دارد که ماه تدریجا تحت تاثیر جاذبه ی خورشید به آن نزدیک و سرانجام به سوى آن جذب و جمع مى شود، و هر دو بى فروغ مى گردند.
به هر حال در اینجا به دو قسمت از مهمترین پدیده هاى انقلابى آخر جهان، یعنى بى نور شدن ماه، و جمع شدن خورشید و ماه با یکدیگر است اشاره شده، که در آیات دیگر قرآن نیز کم و بیش اشاراتى به آن دیده مى شود، مثلا در آیه 1 سوره تکویر مى فرماید: «إذا الشمس کورت؛ هنگامى که خورشید تاریک گردد.» و مى دانیم نور ماه از خورشید است، هنگامى که خورشید تاریک شود ماه نیز تاریک مى گردد، در نتیجه کره زمین در ظلمت و تاریکى وحشتناکى فرو مى رود. به این ترتیب با یک انقلاب و تحول عظیم، جهان پایان مى یابد سپس با تحول عظیم دیگرى (با نفخه صور دوم که نفخه حیات است) رستاخیز انسانها آغاز مى گردد.

علائم قیامت

به هر جهت این از علائم روز قیامت است؛ نظر به اینکه آیات قرآنى بعضى مفسر بعضى است وقتى آیات را مثل الانفطار: «إذا السماء انفطرت؛ آن گاه که آسمان بشکافد.» (انفطار/ 1) و التکویر «إذا الشمس کورت؛ آن گاه که خورشید درهم پیچیده شود.» و «و إذا النجوم انکدرت؛ و آن گاه که ستارگان تیره شوند [و فرو ریزند].» (تکویر/ 2) «و إذا الوحوش حشرت؛ و آن گاه که درندگان گرد آورده شوند.» (تکویر/ 5) وقتى که آسمان شکافته شد وقتى که خورشید مثل عمامه اى که پیچیده گردد در خودش پیچیده گردید و ستارگان تار گردیدند و ماه گرفته شد و اوضاع عالم خراب و مندک گردید و تمام اجزاء عالم در هم ریزش نمود آن وقت ماه و خورشید نیز هر یک از مقر خود پراکنده گردیده و در یکدیگر طپیده می گردند و تمام موجودات مادى بر می گردند به اصل خود و به آن ماده ی اولیه اى که از آن خلقت گردیده بودند بازگشت می نمایند و به دلالت قوله تعالى "یوم تبدل الأرض غیر الأرض و السماوات" عالم دنیا تبدیل می گردد به عالم آخرت اگر چه عالم قیامت و بهشت و جهنم فعلا به اعتبار معنى و حقیقت و در علم حضورى حق تعالى موجود است و آیات قرآنى مثل قوله تعالى «إن جهنم لمحیطة بالکافرین؛ و بى تردید جهنم بر کافران احاطه دارد.» (توبه/ 49؛ عنکبوت/ 44) و غیر آن شاهد بر آن است لکن به اعتبار صورت و اینکه منتهى درجه ی سیر بشر است بایستى پس از این عالم دنیا ظهور نماید و دیگر در آن وقت نور افشانى وجود ندارد این است که در قیامت هر کسى بایست به نور خود روشن باشد مؤمنین با تقوى به نور ایمان خود روشن و نورانى می باشند.
اشاره به همین نور دارد قوله تعالى «یوم ترى المؤمنین و المؤمنات یسعى نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم بشراکم الیوم؛ آن روز كه مردان و زنان مؤمن را مى ‏بينى كه نورشان پيشاپيششان و به جانب راستشان دوان است [به آنان گويند] امروز شما را مژده باد.» (حدید/ 12) و چون قیامت (یوم تبلى السرائر) نامیده شده مؤمنین در آن روز نور ایمانشان که در باطن آنان پنهان بود ظهور و بروز می نماید چنانچه در این عالم نیز قلب آنان به نور توحید روشن و نورانى است لکن کفار و فساق همیشه در ظلمت و تاریکى حرکت می کنند همین طورى که در دنیا نور ایمان در قلب و سریره آنها تابش ننموده در آخرت نیز از نور و روشنایى محرومند و گمان می کنند از جاى دیگر توان اکتساب نور نمود.
به نظر استاد علامه طباطبایی در میان معانی یاد شده لطیف ترین معنا آن است که بگوییم در قیامت، خالق و مخلوق تلاقی دارند و همه به لقاء الله می رسند؛ چون زبان قرآن در مواردی این است که انسان به لقاء الله می رسد؛ مانند: «فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه أحدا؛ کسی که ملاقات پروردگارش را امیدوار است باید کار شایسته انجام دهد و کسی را در امر بندگی پروردگارش شریک نسازد.» (کهف/ 110) «یا أیها الإنسان إنک کادح إلی ربک کدحا فملاقیه؛ ای انسان تو حتما با تلاش و کوشش به ملاقات پروردگار نایل خواهی گشت.» (انشقاق/ 6

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 391، 395

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏1 ص 325، جلد ‏10 ص 542، جلد ‏11 ص 510

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏7 ص 439، جلد ‏9 ص 201، جلد ‏25 ص 288، جلد ‏26 ص 60

أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص: 3401، ج‏13، ص: 366

روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج‏20، ص: 49

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏26 ص 101 و 252، جلد ‏13 ص 294

نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏14 صفحه 208

میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏10 صفحه 146

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 17 صفحه 312

محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد 18 صفحه 62

حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد 6 صفحه 164

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد