واقعه غدیر

فارسی 3606 نمایش |

پیامبر اکرم (ص)، در سال دهم هجرت عازم حج گشت، و قصد خود را میان مردم اعلام کرد. مردم زیادی به مدینه آمدند، تا در آن حج به وی اقتدا کنند، و اعمال و مناسک حج را از خود رسول الله بیاموزند. این حج را، «حجه الوداع» نامیدند. پیامبر از هنگامی که از مکه مهاجرت کرده و خارج شده بود، دیگر به حج نرفته بود، جز این حج؛ و آخرین حج پیامبر اکرم (ص) نیز همین بود. از مدینه حرکت کرد، در حالی که غسل کرده و روغن خوشبو کننده به خود زده بود، پای پیاده به راه افتاد و کم لباس، فقط با دو جامه صحرایی (جامه احرام). حرکت وی روز شنبه بود، پنج یا شش روز به آخر ماه ذیقعده.
زنان خود را نیز میان هودجها قرار داده و همراه آورده بود. بقیه خاندانش نیز حرکت کردند، و عموم مهاجران و انصار، و آنچه خدا می خواست از قبایل عرب و طوایف مردم.
هنگام خروج پیامبر، مردم در مدینه به آبله (یا حصبه) مبتلا شدند، و این آسیب عده زیادی را از حج رفتن با وی باز داشت، با این وصف، چندان از مردمان همراه او بودند که جز خدا کسی نمی دانست. گفته اند که 90 هزار با او از مدینه درآمدند؛ 114 هزار، 120 هزار، 124 هزار و بیش از این نیز گفته اند و این شمار اشخاصی بود که از مدینه همراهش بودند، اما آنان که با او حج گزاردند از این بیشتر بودند، مانند کسانی در مکه اقامت داشتند، و آنان که با علی (ع) و ابوموسی از یمن آمده بودند.

گزارش راه
روز یکشنبه پیامبر (ص) در «یلملم» بود. سپس حرکت کرد و شب به «شرف السیاله» رسید و نماز مغرب و عشا را در آنجا خواند. پس از آن در «عرق الظبیه» نماز صبح را بجا آورد. سپس به «روحاء» رفت، و از آنجا حرکت کرده نماز عصر را در «منصرف» گزارد. نماز مغرب و عشا را در «متعشی» خواند و همانجا شام خوردند. نماز صبح بعد را در «اثایه» گزارد. روز سه شنبه به «عرج» رسید. و در«لحی جمل» حجامت کرد. روز چهارشنبه در «سقیا» فرود آمد. بامداد پنجشنبه به «ابواء» رسید و در آنجا نماز گزارد. سپس از ابوا درآمد و روز جمعه به «جحفـــــه» رسید. از آنجا به سوی «قدید» کوچ کرد و روز شنبه در قدید ماند. یکشنبه به «عسفان» آمد، و از آنجا راهی «غمیم» گشت. در غمیم پیادگان کاروان در راه صف کشیدند و اظهار خستگی کردند. فرمود: به حالت نیمه دو بروید. چنان کردند و از ماندگی راحتی یافتند.
روز دوشنبه را در منزل «مرالظهران» گذراندند. به «سرف» که آمدند خورشید غروب کرد. پیامبر (ص) نماز مغرب را نخواند تا به اراضی مکه رسیدند. به تپه های مکه که رسیدند شب را ماندند، و روز سه شنبه وارد مکه شدند.
پس از آنکه پیامبر مناسک و اعمال حج را به جای آورد، و آن همه را به پایان برد، و آنچه را باید به مردم بیاموزد آموخت. به سوی مدینه مراجعت کرد، و جمعیتهایی انبوه با او بودند. چون به محل «غدیر خم» در «جحفــه» رسید ( و در آنجا راه اهل مدینه و مصریها و عراقیها جدا می شود،) و این در روز پنجشنبه هیجدهم ماه ذیحجه بود، جبرئیل (فرشته امین وحی) از سوی خداوند فرود آمد، و این آیه را آورد:
«یاأیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک، و إن لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله یعصمک من الناس؛ ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل گشته است. ابلاغ کن (و به مردمان برسان)، که اگر چنین نکنی، رسالت خداوندی را ادا نکرده ای؛ (و در این کار از کسی پروا مکن که) خداوند تورا از مردم (و گزند گزند رسانان) نگاه خواهد داشت.» (مائده/ 67)
بدینگونه خداوند به پیامبر (ص) فرمان داد تا علی را امام و راهنما و سرپرست مردم قرار دهد، و آنچه درباره علی (ع) و امر امامت و وجوب اطاعت او بر همه، از جانب خدا واجب شده است به مردمان برساند. به هنگام فرود آمدن فرشته وحی و نزول این آیه، جلو کاروان نزدیک جحفه رسیده بود. پیامبر (ص) فرمود تا پیش افتادگان را باز گردانند، و آنان را که از عقب می رسند در همانجا نگاه دارند. پنج درخت بیابانی بزرگ و نزدیک به هم در آنجا بود، تا کسی زیر آن درختان نرود. آنگاه همه برای خود جایی گرفتند. سپس زیر درختان جاروب شد، تا هنگام نماز ظهر رسید. پیامبر به طرف آن درختها رفت و با مردم زیر همان سایه ها نماز را به جماعت خواند.
روزی بسیار گرم بود، که شخص از شدت گرما مقداری از لباس خود را روی سر و مقداری را زیر پا می نهاد. برای پیامبر با جامه ای (که روی یکی از آن درختهای افکندند) سایبان درست کردند. هنگامی که نمازش تمام شد، میان مردم به پا خاست و برای سخنرانی روی جهاز شتران (که روی هم نهاده بودند) قرارگرفت، و صدایش را بلند کرد و سخن خود را به گوش همه رسانید و گفت: هرکه من مولای اویم زین پس علی مولای اوست.

منـابـع

محمدرضا حکیمی- سرود جهشها- صفحه 87-91

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد