فلسفه خلقت جهنم برای دنیاپرستان

توصیف عذاب آتش

در سوره الصافات آیه 64 در توصیف جهنم آمده: «انها شجره تخرج فی اصل الجحیم؛ درختی است که در اصل و متن جهنم می روید.» آنهایی که اهل به اصطلاح اشاره هستند، در کلمات خودشان این طور بیان کرده اند که جحیم یا جهنم به تعبیر دیگر، تجسم طبیعت در این دنیاست، و به عبارت دیگر تجسم ماده پرستی و طبیعت پرستی در این دنیاست، که شواهد از خود قرآن کریم در این زمینه زیاد است.
در سوره القارعه این طور می خوانیم: «بسم الله الرحمن الرحیم* القارعه* ما القارعه* و ما ادریک ما القارعه* یوم یکون الناس کالفراش المبثوث* و تکون الجبال کالعهن المنفوش* فاما من ثقلت موازینه* فهو فی عیشه راضیه* و اما من خفت موازینه* فامه هاویه* و ما ادریک ماهیه* نار حامیه؛ آن واقعه کوبنده، چه کوبنده ای! (که قابل وصف نیست)، و تو چه می دانی آن کوبنده چیست؟ روزی که مردم مانند پروانگان پراکنده باشند، و کوه ها چون پشم رنگین حلاجی شده شوند، پس اما هر که وزنه اعمالش سنگین باشد، پس وی در یک زندگی رضایت بخشی است. و اما آنکه وزنه اعمالش سبک شود، پس جایگاهش هاویه است. و تو چه می دانی آن چیست؟ آتشی سوزنده است.» (قارعه/ 1- 11)
قرآن نمی گوید میزانی که در قیامت است دو کفه دارد، یک طرف اعمال نیک را می گذارند یک طرف اعمال بد را، یک کفه بیشتر ندارد که اعمال خوب را آنجا می گذارند، مثل ترازوهای جدید، هر کسی که میزانش سنگین است «فاما من ثقلت موازینه» (قارعه/ 6)، آن که سبک است نه. غرض چیز دیگری است. «فامه هاویه» (قارعه/ 9)
حالا چرا اینجا گفته شده که این ام است، مادر است؟ اولا به چه مناسبت جهنم را به مادر انسان جهنمی تعبیر کرده اند؟ برای اینکه این چیزی که امروز به آن رسیده همان مقصدی است که در دنیا داشته، به همان رسیده که در دنیا آن را می خواسته است. به جای دیگر نمی رفته که او را به اینجا آورده باشند، او را به همان جا می برند که به سوی آنجا می رفته است. «فامه هاویه* و ما ادریک ماهیه* نار حامیه» اینجا خود آیه کاملا موضوع را مشخص می کند که چگونه افرادی که تمام هم و مقصد و خواسته و آرزوها و آمالشان، تمام آنچه درباره اش فکر می کنند و می اندیشند مادیات زندگی است و از معنویت هیچ خبری نیست، همان کسانی هستند که اصلا جز جهنم و آتش جهنم چیز دیگری را قصد نمی کنند، یعنی آنچه که در آنجا هست تجسم همین است که اینها در دنیا داشته اند. آن وقت این درخت از کجا رشد می کند؟ از همین حالتی که انسان در متن دنیا قرار می گیرد. این درخت که به نام "درخت زقوم " است، که درختی است که در آن اصل و متن جحیم و در آن عمق جهنم می روید، یعنی تمام وجود انسان یک وجود جهنمی می شود، اصلا خودش جهنم است. این درختی که از آن عمق و ریشه قلب خود این «انسان» رشد و طلوع کرده است، این خود همین آدم است و این «انسان» خودش در اینجا عین جهنم شده، یعنی در آنجا یک پارچه آتش تجسم یافته است.

حقیقت جهنم

خداوند در قرآن می فرماید: «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون* کلآ إنهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون* ثم إنهم لصالوا الجحیم* ثم یقال هذا الذی کنتم به تکذبون؛ البته چنین نیست (که قرآن از اساطیر و افسانه های پیشینیان بوده باشد) بلکه أعمال ناشایسته ایشان موجب شده است که بر روی دلهای ایشان چرک و زنگار بگیرد (و ظلمانی شود و نفهمند که آیات خدا چیست). البته چنین نیست که می پندارند، بلکه ایشان از پروردگارشان در آن روز محجوب هستند (و در پرده و حجاب جهل و غفلت همچون پیله تنیده اند). و پس از آن، آنان به جحیم و آتش فراوان و سوزان دوزخ داخل می شوند، و سپس به آنان گفته می شود: این است آن چیزی که شما در دنیا عادتتان این بود که آن را تکذیب می نمودید.» (مطففین/ 14- 17)

خطبه امیرالمؤمنین در وصف دوزخ

امیرالمؤمنین (ع) در خطبه 183 نهج البلاغه می فرماید: «فبادروا المعاد! و سابقوا ا لا جال! فإن الناس یوشک أن ینقطع بهم الامل، و یرهقهم الاجل، و یسد عنهم باب التوبه. فقد أصبحتم فی مثل ما سأل إلیه الرجعه من کان قبلکم! و أنتم بنو سبیل علی سفر من دار لیست بدارکم! و قد أوذنتم منها بالارتحال، و أمرتم فیها بالزاد. و اعلموا أنه لیس لهذا الجلد الرقیق صبر علی النار، فارحموا نفوسکم؛ فإنکم قد جربتموها فی مصآئب الدنیا! أفرأیتم جزع أحدکم من الشوکه تصیبه، والعثره تدمیه، والرمضآء تحرقه؟ فکیف إذا کان بین طابقین من نار. ضجیع حجر و قرین شیطان! أعلمتم أن مالکا إذا غضب علی النار حطم بعضها بعضا لغضبه، و إذا زجرها توثبت بین أبوابها جزعا من زجرته؛ پس بشتابید به سوی معاد (که آن بازگشت شماست به سوی پروردگار و آفریدگار آفریدگان). و پیشی گیرید به اعمال صالحه و طاعات، پیش از آنکه اجل ها برسد و شما را ببرد! زیرا که نزدیک شده است که بین مردم و بین آمال و آرزوهایشان جدائی افتد، و آرزوها بریده شود، و اجل ایشان را دریابد و فراگیرد، و در توبه و رجوع از گناه بر آنان بسته شود؛ زیرا که شما صبح کرده اید در حال و موقعیتی که آنهایی که قبل از شما بوده اند بازگشت به سوی آن را خواستارند (یعنی شما چیزی دارید که مردگان درخواست آن را می کنند) و شما در اینجا در راه سفر و راه گذرید؛ سفر از خانه ای که خانه شما نیست، و شما را بر کوچ کردن از آن خبر داده اند، و امر کرده اند که زاد و توشه برگیرید! و بدانید که این پوست نازک بدن، قدرت و توانائی استقامت دربرابر آتش را ندارد؛ بنابراین بر جان های خود ترحم کنید، زیرا که شما در مصائب دنیا نفوس خود را حقا آزموده اید و امتحان کرده اید که چگونه یکی از شما از یک خاری که به او خلد، جزع و فزع می کند، و از یک لغزشی که او را به رو دراندازد و خون آلود سازد، و یا از زمین گرم و ریگ گرم که بسوزاند او را، ناراحت می شود و شکوه می کند؛ پس چگونه باشد کار در وقتی که بین دو طبقه از آتش قرار گیرد؛ ضجیع و هم خوابه سنگ سوزان، و قرین و همنشین دیو سرکش شیطان گردد! آیا می دانید که چون مالک: پاسبان دوزخ به خشم آید و بر آتش غضب کند، از غایت احراق و سوزش آتش، بعضی از آتش بعض دیگر را بشکند و خرد کند، از جهت غضبی که مالک نموده است! و چون آتش را به قهر و زجر خود مبتلا کند، از آن زجر و قهر، شراره های آتش از شدت جزعی که دارد از میان درهای دوزخ برجهد!»
بنابراین جهنم حجاب است. و حجاب عبارت است از غفلت و نسیان ذکر خدا، که آثار آن در هر یک از عوالم و نشآت به گونه ای خاص متجلی شده، و شخص محجوب و غافل را در آزار و عذاب قرار می دهد و اینچنین کسانی از حیات حقیقیه اخرویه محروم هستند.

اصل و ریشه جهنم، یأس از رحمت خداوند است

خداوند می فرماید: «یا أیها الذین ءامنوا لا تتولوا قوما غضب الله علیهم قد یئسوا من ا لا خره کما ینئس الکفار من أصحاب القبور؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! دوست نگیرید گروهی را که خداوند بر ایشان غضب کرده است! آنان از آخرت مأیوس هستند همچنانکه کفار از اهل قبور مأیوس می باشند.» (ممتحنه/ 13)
«و لا تایـئسوا من روح الله إنه لا یایـئس من روح الله إلا القوم الکافرون؛ (حضرت یعقوب به فرزندان خود گفت) از رحمت و روح خدا مأیوس نباشید؛ زیرا که از روح و رحمت خدا مأیوس نمی شوند مگر گروه کافران.» (یوسف/ 87)
«و الذین کفروا بـایات الله و لقآئه أولئک یئسوا من رحمتی و أولئک لهم عذاب ألیم؛ و آنان که به آیات و نشانه های توحید خداوند، و به لقاء و دیدار او کافر شده اند کسانی هستند که از رحمت من مأیوس می باشند، و از برای ایشان عذابی دردآور است.» (عنکبوت/ 23) و از این آیات به دست می آید که اصل کفر و ریشه شرک، عدم اعتماد و اتکاء به خدا و یأس از رحمت اوست؛ به طوری که بنده رابطه خود را با او استوار نبیند، بلکه رابطه را ننگرد و خود را مشمول الطاف و رحمات غیر متناهیه حضرت او مشاهده نکند، و به امید زیارت و لقاء و دیدار او نباشد. و از طرفی می دانیم که دار آخرت و عالم دیگر، عین رحمت إلهیه و منبع هر جمال و کمالی است، و حیات و زندگی محض است. و رحمت خداوندی گرچه همه عوالم را فراگرفته است، ولیکن رحمت خاصه او، اختصاص به مؤمنان و متقیان و خوبان دارد.


Sources :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 370

  2. سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی- جلد 10 صفحه 365-347

  3. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- صفحه 143-141

https://www.tahoor.com/en/Article/PrintView/115086