بی شک میان جرم و جریمه همیشه تناسبی برقرار است، هر قدر جرم سنگینتر باشد، مجازات و جریمه سنگینتر است، این در مجازاتهای قراردادی است. ولی در آثار وضعی و طبیعی اعمال انسان، مسأله طور دیگری است، گاه انسان بر اثر یک لحظه سهل انگاری و ندانم کاری گرفتار عارضه ای می شود که قابل درمان و جبران نیست، زیرا ضربه جهل و سهل انگاری آنچنان سخت و سنگین است که مثلا عضوی را برای همیشه ناقص و فلج می کند، و تا پایان عمر باید کفاره آن را بدهد و جریمه اش را تحمل کند، در حالی که فقط یک لحظه مرتکب خطا شده است. از آیات قرآن به خوبی استفاده می شود که گروهی در عذاب جاودانی خواهند بود یا به تعبیر دیگر در دوزخ مخلدند، و این مسأله سؤالات گوناگونی را بر انگیخته، و تفسیرهای گوناگونی را برای آن کرده اند.
در بررسی آیات مربوط به عذابهای دوزخیان به تعبیری مختلفی از جاودانگی کیفرها برخورد می کنیم که یکی از آنها عدم خروج از دوزخ است که تعبیری دیگر از جاودانگی است. ظالمان هنگامى که عذاب الهى را مشاهده مى کنند و مى دانند که تمام قدرتها به دست خدا است و او داراى مجازات شدید است در آن هنگام متوجه زشتى اعمال خود و بدى عاقبت کارشان مى شوند و اعتراف مى کنند که انسانهاى منحرفى بوده اند: «و لو یرى الذین ظلموا إذ یرون العذاب أن القوة لله جمیعا و أن الله شدید العذاب؛ كسانى كه ستم نموده اند اگر میدانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست و خدا سخت كيفر است» (بقره/ 165). در این هنگام پرده هاى جهل و غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار میرود و به اشتباه خود پى مى برند، ولى از آنجا که هیچ تکیه گاه و پناهگاهى ندارند از شدت بیچارگى بى اختیار دست به دامن معبودان و رهبران خود مى زنند اما: «إذ تبرأ الذین اتبعوا من الذین اتبعوا و رأوا العذاب و تقطعت بهم الأسباب؛ آنگاه كه پيشوايان از پيروان بيزارى جويند و عذاب را مشاهده كنند و ميانشان پيوندها بريده گردد» (بقره/ 166).
بدیهى است منظور از معبودها در اینجا بتهاى سنگى و چوبى نیستند، بلکه انسانهاى جبار و خودکامه و شیاطینى هستند که این مشرکان، خود را دربست در اختیارشان گذاردند، و تسلیم بى قید و شرط در مقابل آنها شدند. اما این پیروان گمراه که بى وفایى معبودان خود را چنین آشکارا مى بینند براى تسلى دل خویشتن مى گویند: «و قال الذین اتبعوا لو أن لنا کرة فنتبرأ منهم کما تبرؤا منا؛ اى کاش ما بار دیگر به دنیا باز مى گشتیم تا از آنها تبرى جوییم، همانگونه که آنها امروز از ما تبرى جستند!» (بقره/ 167).
اما چه سود که کار از کار گذشته و بازگشتى بسوى دنیا نیست نظیر همین سخن در سوره زخرف آیه 38 به چشم مى خورد «حتى إذا جاءنا قال یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین فبئس القرین؛ او هنگامى که در قیامت در محضر ما حضور مى یابد به رهبر گمراه کننده خود مى گوید کاش میان من و تو فاصله میان مشرق و مغرب بود!» و در پایان آیه مى فرماید: آرى «کذلک یریهم الله أعمالهم حسرات علیهم و ما هم بخارجین من النار؛ این چنین خداوند اعمالشان را به صورت مایه حسرت به آنها نشان مى دهد و آنها هرگز از آتش دوزخ خارج نخواهند شد» (بقره/ 167). همین که قدرت حق تجلى نمود و همه نمودهاى قدرت نما چون سراب متلاشى شدند و اسباب و روابط دنیایى منقطع گردید و چشمها باز شد، تابعین همه چیز باخته در پاى بتها بسوى سقوط ابدى و آتش کشانده میشوند و نیروها و استعدادهایى که باید آنها را بکمالات و پیوستگى به قدرت مطلق رساند مبدل به آتش و دود و خاکستر میگردد و در آتش حسرت میسوزند و روزنه امید و نجاتى ندارند.
آرى آنها جز اینکه حسرت بخورند چه مى توانند انجام دهند. حسرت بر اموالى که فراهم کردند، و بهره آن را دیگران بردند، حسرت بر امکانات فوق العاده اى که براى رستگارى و نجات در اختیار داشتند و از دست دادند، حسرت بر عبادت معبودانى بى عرضه و بى ارزش بجاى عبادت خداوند قادر متعال. اما حسرتى بیهوده، چرا که نه موقع عمل است و نه جاى جبران، بلکه تنها هنگام مجازات است و دیدن نتیجه اعمال!
از مضامین و اشارات این سه آیه به ترتیب چنین بر مى آید: مردمى فرومایه کسانى را انداد اتخاذ مى نمایند و به آنها چنان گرایش و محبت میورزند که فقط سزاوار خداى متعال است و تسلیم و تابع اراده و فرمان آنها که گاه بصورت مقرراتى درمى آید میشوند و هر گونه ظلمى را بحقوق خلق روا میدارند. این قدرت سازى و بت تراشى و ستمگرى چنان آنها را فریفته میدارد که تا روبرو شدن با عذاب خدا و قطع اسباب هشیار نمیشوند. آن گاه است که قوه قهار حق یکسر آشکار میشود و تابعین و متبوعین از هم بیزارى میجویند و تابعین دچار حسرت و عذاب ابدى می گردند. این مراحل و مسیر که تا بعد از تحول عمومى جهان میرسد، بصورت محدودترى در وضع و تحولات اجتماعى جریان دارد: مردمى فرومایه و قدرت جو اندادى براى خود میگیرند و به او آن چنان علاقه و محبت میورزند که سزاوار خداوند است و در برابرش کرنش میکنند و اعجاز آفرینش مى دانند و با اتکاء بچنین قدرت ساخته اى راه ستم پیش میگیرند و به حقوق خلق مى تازند تا شراره هاى خشم خدا از درون خلق سر بر مى آورد و تحرک میدهد و شکل میگیرد و پیش میرود و روابط نظام محکوم را در هم میریزد و قطع مینماید و همین که انداد و کرنشگران با چنین نیروى خدایى روبرو شدند از هم بیزارى میجویند:
دیگر چه خواهد شد؟ «و ما هم بخارجین من النار». اگر این بت سازان در پیشگاه عظمت و اراده و حاکمیت خداوند عالم سر فرود مى آوردند و در پرتو آیات جهان آراء او خود را رشید و آراسته می ساختند راه کمال و بهشت خیر و رحمت را پیش میگرفتند و بجاى ستایشها و کرنشهاى انداد.
از تعابیر این چنینی به خوبی می توان نتیجه گرفت که عذابهای دوزخ جاودانه است، همانگونه که نعمتهای بهشتی جاودانه می باشد، و آنها که با پیشداوریهای خود عذاب را منقطع می دانند راهی جز گام برداشتن بر ضد این آیات (و امثال آن) و پیمودن طریقه ی «تفسیر به رأی» ندارند. درست است که اعتقاد به جاودانگی عذاب -هر چند در مورد گروه خاصی از دوزخیان است- مشکلات و پیچیدگیهائی دارد ولی با توجه به صراحت یا ظهور آیات قرآنی در این زمینه باید پیچیدگیها را از طریق منطق و استدلال حل کرد، نه اینکه اصل موضوع را نادیده گرفت و انکار نمود.