اجمالا قرآن کریم و احادیث معصومین علیهم السلام نشان می دهند که سنخ «مجازات عمل» در آخرت از سنخ مجازات های دنیوی نیست تا سخن از «فائده» و «خاصیت» و «اثر» آن به میان بیاید و یا زمینه ای و یا برای طرح بحث تناسب بین کیفر و گناه باقی بماند، بلکه «مجازات آخرت» در واقع عین «اعمال دنیوی» انسان است که در آن جهان به صورت تحول یافته ای متصور گردیده و در اشکال گوناگون از آتش های سوزان و قیافه های هولناک و درندگان و گزندگان موحش مجسم می شوند و از همه جانب بر آدمی هجوم آورده و آن تیره بخت جهنمی را در برمی گیرند. همچنان که اعمال نیک و افکار درخشان نیز آنجا به صورت هایی لذت بخش و نشاط انگیز تجسم می یابند و انسان نیک بخت بهشتی را از همه سو احاطه کرده و او را غرق در سرور و شعف می سازند.
تفاوت کیفر «دنیا» با کیفر «آخرت»
در دنیا- چنانکه می دانیم- «مجازات» غیر «جنایت» است و فاعل مجازات هم غیرفاعل جنایت است؛ مثلا زید، دزدی می کند و عمرو که مأمور اجرای قانون است (از باب مثل) دست دزد را قطع می کند. دزدی کردن کاری است و دست دزد بریدن، کار دیگری است. عامل دزدی، زید است، اما عامل دست بریدن، عمرو است. حال، البته در این زمینه طبیعی است که باید برای مجازات دزد فائده و خاصیتی در نظر گرفت از قبیل عبرت دیگران و تنبیه مجرم برای پیشگیری از تکرار گناه و تشفی قلب ستمدیدگان و امثال این امور و هم در این مورد است که باید «تناسب» بین «جرم» و «جریمه» را رعایت نمود و کم و کیف کیفر را با کم و کیف گناه از نظر اثر گذاری در اختلال نظم اجتماع و دیگر جهات، انطباق داد تا چنان نشود که مثلا آفتابه دزدها محکوم به «اعدام » شوند، اما آدمکش ها با یک هفته زندان در منطقه ی خوش آب و هوا از جرم خود «تبرئه» گردند! این، نظام جاری در دنیاست. ولی در عالم آخرت، «مجازات» عین «جنایت» است؛ یعنی همه عمل دنیا و کار سرقت است که در جهان پس از مرگ، به صورت زنجیرهای آتشین درآمده و بر دست و گردن سارق پیچیده می شود و تا مغز استخوان سراپای وجودش را می سوزاند. منتهی «عمل» در دنیا مانند «بذر» است که به صورت حرکات دست و پا و چشم از انسان صادر گشته و در این قسمت از زمین جهان وجود، افشانده می شود و زنجیرهای آتشین به منزله ی محصول و میوه ی آن بذر است که در قسمت دیگر از این جهان هستی روییده و عائد «بذرافشان» که همان انسان جنایتکار است می گردد. در این صورت، دیگر جای گله و شکایت از کسی باقی نمی ماند که بگوید: ای خدای مهربان! در این جهان از سوزاندن من، چه فایده ای حاصل خواهد شد؟ یا بگوید ای امان! در ازای صد تومان دزدی مثلا چرا باید این زنجیرهای آتشین جگرسوز، این چنین به دست و پای من پیچیده شود؟ در جواب به او می گویند اینجا کسی مسئول امر جزایی نیست جز ذات تو ای انسان تبهکار! این زنجیری که هم اکنون به دست و پا و گردنت پیچیده است، محصول همان بذر سرقت است که خود در دنیا افشانده و اینک به میوه تلخ آن نائل گشته و طعم زهرآگین آن را می چشی! این، قانون عالم بوده و ما هم تو را از وجود آن قانون با خبر ساخته و انذارت نموده ایم. حال اگر بذر خویش افشانده ات میوه ی تلخ و سوزان به بار آورده و آتش به جانت ریخته است به کسی چه مربوط است! هم گناه از توست و هم جزاء از تو! اینجا «جرم» و «جریمه» یک چیز است و عامل «گناه» و «کیفر» یک شخص است. ذات آتش افروز در عقبا، همان نفس گناه انگیز در دنیاست! اینجا نه دو « عمل» در کار است و نه پای دو «عامل» در میان، تا بین آن دو عمل مقایسه و سنجش به میان آیدو بحث «تناسب» پیش کشیده شود یا از آن عامل دیگر که متصدی مجازات است، گله و شکایتی صحیح و موجه باشد و لذا الان جز اینکه بر سرصورت خود کوبیده و فریاد «واویل» و «اثبور» از خود سر بدهی چاره ای نخواهی داشت.
آیاتی از قرآن در «تجسم عمل»
«فالیوم لاتظلم نفس شیئا ولا تجزون الا ما کنتم تعملون» (یس/54)، «پس امروز ]روز قیامت[ به کسی هیچ ستمی نمی شود و جز آنچه که در ]دنیا[ انجام می دادید، جزا داده نمی شوید»
«یوم یغشاهم العذاب من فوقهم و من تحت ارجلهم ویقول ذوقوا ما کنتم تعملون»(عنکبوت/55)، «روزی که فرا گیرد آنها را عذاب از بالای] سر[شان و از زیرپاهایشان بگوید ]خدا[ بچشید آنچه را ]که در دنیا[ انجام می دادید».
«وتوفی کل نفس ما عملت وهم لا یظلمون»(نحل/111)، «به هرکسی آنچه که کرده و انجام داده است، تماما پرداخت می گردد و آنان مورد ستم واقع نمی شوند». «توفیه» که به معنای اعطاء کامل حق است، تعلق به ما «عملت» گرفته و با وضوح تمام دلالت بر این دارد که عین «عمل» به عنوان حق «جزاء» به انسان داده می شود و به همین جهت است که راه تصور هرگونه ستم مسدود می گردد و لذا می فرماید: «وهم لا یظلمون» چون عادلانه ترین نوع جزاء بازگرداندن عین «عمل» به «عامل» است.
«و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا یظلم ربک احدا» (کهف/49)، «و آنچه را که انجام داده اند] اعمال دنیوی را[ حاضر می یابند و پروردگار تو، به احدی ستم نمی کند».
«یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء تود لو إن بینها وبینه امدا بعیدا» (آل عمران/30)، «روزی که هرکس هر کار نیکویی که کرده است آن را احضار شده ]در نزد خود[ بیابد و هر کار بدی که کرده است، آرزو می کند که ای کاش بین او و آن کار بدش مسافت دوری فاصله می شد».
«یا ایها الذین کفروا لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملون» (تحریم/7)، «ای کسانی که کافر شده اید، امروز ]کفر و عصیان خود را[ توجیه نکنید و عذری نتراشید، ]زیرا حقیقت[ جز این نیست که آنچه در دنیا می کرده اید ]امروز[ جزا داده می شوید»، یعنی وقتی واقعیت جریان این شد که عین «اعمال» شما به صورت «عذاب» بارز گشته و گریبانگیر شما شده است، دیگر مجال و محلی برای عذر و توجیه و رفع عذاب باقی نمی ماند، زیرا رفع عذاب، بسته به رفع عمل است، آن هم که همچون بذری در عالم دنیا به زمین جاتان افتاده و اینک میوه ی تلخ خود را داده و آتشی بس عظیم در سراپای وجودتان افروخته است. در این آیات شریفه، چنانکه می بینیم عین «اعمال» انسان به صورت «تجسم» یافته ای در عالم آخرت به عنوان «جزاء» انسان معرفی شده است! نه اینکه چیز دیگری در ازای «عمل» «جزای عمل» مقرر شده باشد (درست در تعبیرات آیات دقت فرمایید). البته ممکن است در تمام این آیات باب توجیه و تفسیر را باز کرد و با ارتکاب «تقدیر» و «مجاز» (آنچنان که بعض بزرگان فرموده اند) آنها را حمل بر این معنی کنیم که خدا عذاب ها و نعمت هایی را در ازای اعمال انسان خلق میکند و انسان آنها را می بیند و می یابد و دریافت می دارد و به وسیله ی آنها متنعم و یا معذب می گردد. منتهی «مجازا» در آیات شریفه، «دیده شدن» و «پرداخت گردیدن» مثلا به «عمل» نسبت داده شده است و چنین مجازی شایع در کلام می باشد. بنابراین «دیدن عمل» به معنای دیدن «کیفر» و «پاداش» عمل است، نه نفس «عمل». البته چنین توجیهی در آیات مزبور و نظایر آنها ممکن هست. اما آنچه مسلم است این است که ارتکاب «تقدیر» و «مجاز» در کلام، بدون اینکه ضرورت عقلی ایجاب کند و بدون اینکه قرینه و شاهدی در کلام، ما را وادار بر حمل بر «مجاز» گرداند، قطعا بر خلاف «ظاهر» آیات می باشد و ارتکاب خلاف «ظاهر» لفظ، بی موجب عقلی و نقلی در کلام هیچ متکلمی روا نیست وگرنه هیچ «نص» و «ظاهری» به قوت و استحکام خود باقی نخواهد ماند و اعتماد از تمام «نصوص» و «ظواهر» الفاظ سلب خواهد شد. پس «ظواهر» آیات شریفه دلالت بر «تجسم» اعمال انسان در روز قیامت دارد و روایات بسیاری هم که در این زمینه رسیده است موید این «ظاهر» بوده و باب هرگونه توجیه خلاف «ظاهر» را به روی ما می بندند و با کمال وضوح نشان می دهند که کردار و گفتار انسان از نیک و بدش، در روز جزاء مجسم خواهد گردید و همان نفس «عمل» کیفر و پاداش وی خواهد شد.
تعبیر به «جزاء» منافات با «تجسم» ندارد
آری اینجا ممکن است اعتراضی به میان آید و طرح اشکالی شود و آن اینکه در بعضی از آیات قرآن کریم تعبیرات طوری آمده است که دلالت بر «مغایرت» بین «جزاء» و «عمل» دارد. مثلا می فرماید: «جزاء بما کانوا یعملون» (واقعه/24)، «بهشت برای مقربین به عنوان پاداش است در مقابل آنچه که انجام می دادند»، و هم می فرماید: «و مأویهم جهنم جزاء بما کانوا یکسبون» (توبه/95)، جهنم جایگاه آنان (بدکاران) است به عنوان کیفر در ازای آنچه که بدست می آوردند.
«باء» مقابله در اینگونه از آیات، دلیل بر «تقابل» و «دوئیت» جزاء و عمل می باشد یا می فرماید: «من عمل سیئه فلا یجزی الا مثلها» (غافر/40)، هر که کار بد کند، کیفر داده نمی شود مگر «مثل» کار بدش را. اینجا هم «کیفر» ممائل با «عمل» نشان داده شده است، نه عین عمل و هکذا. در آیه ی دیگر فرموده است: «جزاء وفاقا»(نبا/ 26)، ]جهنم برای طاغیان[ کیفری است موافق ]با اعمالشان[. موافقت هم مقتضی است که بین دو چیز باشد. نظایر این تعبیرات در قرآن زیاد است و اساسا لفظ «جزاء» و «مجازات» از نظر معنای خود کلمه نیز اقتضای مغایرت با «عمل» دارد، یعنی به چیزی پاداش و کیفر گفته می شود که در قبال عمل و کاری که غیر آن می باشد واقع شده باشد. بنابراین آیا نمی شود گفت که این دسته از آیات، قرینه و شاهدی است برای جواز ارتکاب «تقدیر» و «مجاز» در دسته ی اول از آیات که مراد از «رویت» عمل مثلا رویت «جزاء» عمل باشد نه نفس عمل؟
در جواب می گوییم اگر پای تفسیر و توجیه به میان آید، توجیه آیات دسته ی دوم به طوری که قابل جمع با آیات دسته ی اول باشد، بسی آسانتر و کم موونه تر از توجیه آیات اول خواهد بود. زیرا می توانیم آیات دوم را بدون ارتکاب «تقدیر» و «مجاز» این چنین معنی کنیم که غرض اصلی در این آیات، توجه دادن مردم است به وجود اصل قانون «مجازات» در عالم آخرت که به حکم «عدل» مسلم حق، هیچ عملی از اعمال انسان از نیک و بد آن، بی کیفر و پاداش نخواهد ماند. اما کیفیت و چگونگی «جزای اخروی» در این آیات اصلا مورد نظر واقع نشده و راجع به آن بیانی به میان نیامده است، بلکه تنها مسلمیت اصل «مجازات» را نشان داده و از چگونگی آن ساکت مانده اند. ولی در آیات اول به طور مسقیم، بیان و نظر رفته است روی کیفیت و چگونگی مجازات اخروی که به «نفس عمل» خواهد بود نه غیر آن، و در واقع آیات اول به منزله ی «بیان» است برای آیات دوم. و اما تعبیر به لفظ جزاء» و «مثل» و «وفاق» که در طرف اشکال مزبور، استدلال به آن شده است برای اثبات مغایرت بین «جزاء» و «عمل» در مقام دفع شبهه و رد استدلال به آن می گوییم: این نوع تعبیرات طوری نیست که صریحا بر مغایرت عینی و ذاتی بوده و «اثنینیت» و «دوئیت» واقعی «عمل» و «جزاء» را اثبات نماید، بلکه مغایرت به «وجهی» نیز هر چند از حیث شکل و صورت ظاهری باشد، کافی است برای صحت این سنخ از تعبیرات. از باب مثل، ما بذری در میان خاک می افشانیم و پس از مدتی گلبرگ های زیبا و معطر، یا میوه های شیرین و خوشرنگ از همان بذر می چینیم. البته روشن است که آن گلبرگ معطر و آن میوه ی شیرین عین همان بذر در دل خاک رفته است و هر دو از نظر تحقق عینی، دارای حقیقت واحدند، اما مع هذا در دو صورت متمایز از هم متجلی شده اند، زیرا صورت «بذری» نه لطافت دارد و نه بوی خوش، نه حلاوت دارد و نه رنگ زیبا، اما «میوه» و «گل» تمام این صفات را واجدند. بنابراین میوه و بذر در عین وحدت «ذاتی»، مغایرت «صوری» با یکدیگر دارند و براساس همین نوع از مغایرت، تعبیر به «مثل» و «وفاق» صحیح است که بگوییم: این میوه ی شیرین، «ممائل» و «موافق» با آن بذر نیکوست از لحاظ طبیعت نیک داشتن و نافع به حال بشر بودن و این میوه ی تلخ و زهرآگین، ممائل و موافق با آن بذر بد طبع است، از نظر نامطبوع بودن و زیان به حال بشر داشتن و همچنین به لحاظ اینکه ما با بذر افشانی خود کاری انجام داده ایم و هر کاری در این عالم به دنبال خود جزایی دارد و لذا اگر از آن میوه ی تلخ یا شیرین که به دست آورده ایم تعبیر به «جزاء» کرده و آن را «پاداش» یا «کیفر» بذرافشانی خود بدانیم، تعبیری بجا و صحیح آورده ایم. هرچند اگر خود بذر و میوه را در نظر آورده و شیء واحدی را در دو صورت مختلف ببینیم، موضوع «جزاء» و کیفر و پاداشی در کار نخواهد بود، بله تحول موجودی است از مرحله ای به مرحله دیگری. حال، «اعمال» انسان نیز در دو عالم «دنیا و آخرت» درست به همین منوال است. حقیقت واحده ای که در دو صورت متمایز از هم جلوه گر می شود. صورتی که دنیا دارد به نام «عمل» (از طاعت و عصیان) و صورتی در عقبا دارد به نام «جزاء» (ثواب باشد یا عقاب) که هم صحیح است از آن صورت عقبایی، تعبیر به «نفس عمل» کنیم از آن نظر که واقعیت آن، مرتبه ی تکامل یافته ی اصل «عمل» است و هم صحیح است تعبیر به «جزاء» کنیم از آن نظر که با صورتی مغایر با صورت «عمل» به «عامل» برمی گردد و روشنگر حال تخلف یا اطاعت وی بوده و آثار «عدل» خدا را که مقتضی اعطاء کیفر و پاداش است در آن جهان ظاهر می سازد و از همین نظر نیز «مثل» و «وفاق» بودن آن با اصل «عمل» در محبوبیت و منفوریت بارز می شود و شاهد روشن بر اینکه تعبیر به «مثل» دلیل بر مغایرت ذاتی و عینی نمی باشد این است که قرآن حکیم از انسان های «محشور» در آخرت تعبیر به «مثل» انسان های دنیوی فرموده است. آنجا که می فرماید: «او لیس الذی خلق السماوات والارض بقادر علی ان یخلق مثلهم» (یس/81)، «آیا آن کسی که آسمان ها و زمین را آفریده است، توانا بر این نیست که مثل آنها ] انسان های دنیوی[ را بیافریند». با اینکه از مسلمات قرآنی است که «انسان محشور در آخرت، عین انسان مکلف در دنیاست، منتهی چون انسان محشری به تناسب ملکات نفسانیه اش متشکل به اشکالی می شود که مغایر با شکل دنیوی است، از این نظر ممکن است تعبیر به «مثل» شده باشد.
باز هم آیات دیگری از قرآن در «تجسم عمل»
«یستعجلونک بالعذاب وان جهنم لمحیطه بالکافرین» (عنکبوت /54)، «ازتو ]ای رسول ما[ تعجیل در عذاب می طلبند و حال آنکه محققا دوزخ، پیرامون کافران را فراگرفته است». ظاهر آیه نشان می دهد که هم اکنون جهنم بر کافران محیط است و توجیه اینکه در آینده و جهان پس از مرگ احاطه خواهد داشت، خلاف ظاهر است و احاطه ی فعلی آن نیز جز از طریق احاطه ی «عمل» نخواهد بود. پس نتیجه این می شود که به حکم آیه ی شریفه، اعمال زشت، کفار، عینا جهنم و کیفر آنان می باشد که اکنون به صورت «سیئات » بر آنها محیط است و در آخرت به صورت جهنم سوزان پیرامون آنها را خواهد گرفت.
اصل کینه دوزخ است و کین تو جزء آن کل است و خصم دین تو
چون تو جزء دوزخی هین هشدار جزء سوی کل خود گیرد قرار
ور تو جزء جنتی ای نامدار عیش تو باشد چو جنت پایدار
تلخ با تلخان یقین ملحق شود کسی دم باطل قرین حق شود
«ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما انما یاکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا» (نساء/10)، «آنانکه اموال یتیمان را به ستم می خورند، جز این نیست که در شکم های خویش آتش می خورند و به زودی آتش افروخته را به خود می یابند»، یعنی مال یتیم خوردن، در واقع عین آتش خوردن است که هم اکنون خورندگان اموال یتیمان، آتش می خورند، منتهی فعلا در مرتبه ی «بذر» است و صورت دنیای آن به صورت لقمه های چرب و نرم و شیرین است، اما هنگامی که به سرحد میوه شدن رسید و چهره ی اخروی آن نمودار شد، در آن مرحله، آتشی افروخته و سوزان است.
«اولئک ما یأکلون فی بطونهم الا النار» (بقره/174)، «آینان ]که حق را به بهای اندکی می فروشند [ جز آتش چیزی نمی خورند»، یعنی هم اکنون که در دنیا هستند و مال حرام می خورند چیزی می خورند که همان، در آخرت تبدیل به آتش خواهد شد.
«سیطوقون ما بخلوا به یوم القیامه»(آل عمران/180)، «به زودی اموالی که بخیلان نسبت به آن بخل ورزیدند ]روی هم انباشته و انفاق ننمودند[ در روز قیامت طوق گردنشان خواهد شد...»، یعنی عین اموال دنیوی و بخل بخیلان، در عالم آخرت با چهره ی دیگری طوق عذاب بر گردنشان خواهد بود.
«یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم* فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره* و من یعمل مثقال ذره شراه یره» (زلزال/8-6)، «در آن روز مردم ]از قبرهای خود به سوی موقف یا از موقف حساب به منازل بهشتی یا دوزخی خود[ باز می گردند، در حالتی که پراکنده اند ]از مومنین وکفار و منافقین[ تا اعمالشان به آنان نمایانده شود. پس هرکس به وزن ذره ای کار نیک کند، آن را می بیند و هرکس به وزن ذره ای کار بد کند، آن را می بیند». در این آیات نیز چنانکه می بینیم، عین اعمال انسان، قابل «رویت» معرفی گردیده است و نشان می دهدکه انسان ها در روز جزاء، نیک و بد اعمال دنیایی خود را اگرچه به قدر ذره ای باشد خواهند دید و به همانها به عنوان مجازات عمل خواهند رسید.
«لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید» (ق/22)، «]در روز قیامت به انسان می گویند:[ حقیقت آنکه تو ]در دنیا[ از این ]صحنه های ثواب و عقاب آخرت[ در حال غفلت بودی؛ اینک ما پرده ات را از تو برداشتیم و لذا امروز چشم تو تیزبین است ]و این صحنه ها را بالعیان مشاهده می نمایی[.» در این آیه ی شریفه سه مطلب شایان دقت است:
1- «آخرت» در دنیا «مغفول عنه» بوده و انسان، نسبت به آن در حال غفلت و بی خبری است.
2- «آخرت» در دنیا «پشت پرده» بوده و علائق دنیوی همچون پرده ای بر روی آن افتاده است.
3- «آخرت» در دنیا، از شعاع دید انسان «خارج » بوده و حدت و تیزی چشم وی تا آن اندازه نیست که بتواند در آن نفوذ نماید.
و روشن است تا چیزی موجود در محلی نباشد (البته به صورت مناسب با آن محل) تعبیر به اینکه آن چیز در آنجا «مغفول عنه» و یا «مغطی» و پشت پرده است، صحیح نخواهد بود و همچنین گفتن اینکه چشم انسان نسبت به آن «تیزبین» و نافذ نمی باشد، درست نمی آید، بلکه تمام این تعبیرات وقتی صحیح است که آن چیز در آن محل، به صورت مناسب با آن محل موجود و حاضر باشد، منتهی بر اثر علل و موجباتی در پس پرده بوده و انسان نسبت به آن در حال غفلت و بی خبری و چشم او از نفوذ در آن، ناتوان باشد. بنابراین، از آیه ی شریفه چنین به دست می آید که ثواب و عقاب آخرت، در دنیا به صورتی که مناسب با دنیاست، هم اکنون موجود و حاضر است. نهایت امر آنکه نسبت به انسان بر اثر اشتغال وی به جهات دنیوی و توجه نداشتن او به قانون «تحول» و تطور شیء واحد به اطوار و صور گوناگون، در پس«پرده» و «مغفول عنه» است و از مرز «حدت چشم» و نفوذ دید او خارج است و باز هم روشن است که وجود داشتن «ثواب و عقاب آخرت» در حومه ی وجود انسان در دنیا، تنها از طریق «سیئات» و «حسنات» تصور دارد. پس سیئات و حسنات انسان در دنیا، چهره های «ملکی» صحنه های ثواب و عقاب آخرت می باشد که در اینجا به این صورت است و در آنجا به صورت دیگری در خواهد آمد و آدمی را متنعم و یا معذب خواهد ساخت.