اعتقاد به پیامبران و قرآن

در نظام تشریعی خداوند، پیغمبر اکرم اصل است و قرآن کریم اصل دیگر و خدای سبحان اعتقاد و ایمان به قرآن و اعتقاد و ایمان به آن حضرت را واجب کرد. همان طور که پیغمبر فرمود: «إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» و بر امت وی ایمان به هر یک از دو اصل واجب است و این دو اصل ملازم یکدیگرند و هرگز از یکدیگرجدا نخواهند شد «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»، خدای سبحان هم دو اصل را به عنوان دو امر هماهنگ و متلازم بین انسانها قرار داد، یکی قرآن و دیگری رسول اکرم، قرآن و رسول دو وزنه وزین هستند که خدای سبحان این دو وزنه را به جوامع بشری داد و پیغمبر (ص) فرمود: «قرآن و عترت یادگار من است.» در حقیقت عترت جانشین پیغمبر است و قرآن جانشین ندارد، زیرا در حریم این کتاب، مرگ راه ندارد چون اصل ثابتی است که مظهر «الحی الذی لایموت؛ زنده ای که نمی میرد.» (فرقان/ 58) خواهد بود.
بنابراین اگر کسی گفت: «حسبنا کتاب الله» تنها با حدیث ثقلین مخالفت نکرده، بلکه در قبال دستور خداوند به نبرد برخاسته است و اگر کسی در حضور پیغمبر بگوید، ما نیازی به عترت نداریم گرچه ظاهرا به مخالفت با پیغمبر برخاسته و صریحا سخن نبی اکرم (حدیث ثقلین) را طرد کرده، لیکن باطنا به مخالفت خداوند اقدام کرده است. خدای سبحان در قرآن اصرار دارد که قرآن و رسول گرامی (ص) دو چیز ملازم با یکدیگرند، رسول گرامی (ص) حجت الهی است چنانکه قرآن نیز حجت الهی است و این دو از هم جدا نخواهند شد. با رحلت رسول اکرم عترت طاهرین (ع) جانشین و خلیفه او هستند و خدای سبحان در چندین مورد فرمود: به پیغمبر و نوری که همراه او نازل شده است، ایمان بیاورید. و فرمود: «یکی را «ارسال» کردم و دیگری را «انزال». قرآن را نازل کردیم و پیغمبر را فرستادم.» شما به رسول من و کتاب من ایمان بیاورید.
بنابراین آنجا که خود قرآن مطلبی را صریحا بیان کرد، حجت است و آنجا که قرآن اصل کلی را گفت و جزئیاتش را به رسول واگذار کرد، سیره ی رسول در تبیین مقصود و هدف قرآن حجت است. غرض آنکه اکتفا به قرآن فقط گاهی در قبال رسول اکرم (ص) است و گاهی در قبال عترت طاهرین (ع) اگر در قبال رسول گرامی باشد صریحا با کلام خدا مخالفت کردن و قرآن را هم طرد نمودن است، و اگر در قبال عترت طاهرین (ع) باشد صریحا با حدیث ثقلین مخالفت نمودن و مع الواسطه قرآن را طرد کردن است. حاصل آنکه:
1 ـ خدای سبحان دو اصل هماهنگ و ملازم را میراث خود قرار داد: ارسال رسول (ص) و انزال قرآن. و ایمان به هر دو را لازم کرد.
2 ـ در صدر اسلام و در زمان پیغمبر عده ای بودند که به قرآن معتقد بودند ولی به پیغمبر اعتقاد نداشتند آنها رسول را شخصیتی الهی که سیره اش حجت است نشناختند و نمی دانستند تمام هستی او را عصاره ی توحید تشکیل می دهد و هرگز از پیش خود سخن نمی گوید و خیال می کردند نیازی به رهنمود پیغمبر ندارند. آنها در حقیقت کلام خدا را رد کرده اند نه حدیث ثقلین را.
3 ـ اگر کسی بگوید: قرآن کافی است و ما نیازی به روایات اهل بیت نداریم، او نیز حدیث ثقلین را نفی کرده است. گرچه اینها با هم تلازم دارند ولی مراحل بحث از هم جداست.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 178

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/110296