تعویض عقاید باطله با حقیقت

خداى سبحان به پیامبر اسلام (ص) دستور مى دهد براى اینکه در زیر بار سنگین رسالت از پاى در نیاید، طریق رفق و مدارا را پیش بگیرد و به سوى هدف به تدریج قدم بر دارد تا هم دعوتش بهتر پیش برود و هم مردمى که آنان را دعوت مى کند پذیراتر شوند و هم دین خدا که به سویش دعوت مى کند و این دستور را از جهت های مختلفی صادر فرموده: یکی اینکه: از جهت معارف حقه و قوانین تشریع شده اى که دین خدا مشتمل بر آنها است و هر یک شانى از شؤون جامعه بشرى را اصلاح مى کند و یا ریشه یکى از مبادى فساد را قطع مى سازد، چون مساله تعویض عقاید باطله یک ملت و جایگزین کردن عقایدى حقه در میان آنان، از دشوارترین کارها است، مخصوصا وقتى آن عقاید باطل ریشه در اخلاق و اعمال آنان دوانده و عادات و رسومى بر آن عقاید مستقر شده باشد و مردم (خلف ها بعد از سلف) قرنها داراى اخلاق و اعمال و عادات و رسومى بوده باشند که همه از عقایدى باطل منشا گرفته باشد و باز مخصوصا این دشوارى چند برابر مى شود زمانى که دعوت حقه دین، عمومى باشد و بخواهد در تمامى شؤون زندگى آن ملت دخالت نماید، آن قدر فراگیر باشد که همه حرکات و سکنات ظاهر و باطن، شب و روز فقیر و غنى افراد جوامع را بدون استثنا فرا گیرد (هم چنان که دعوت اسلام چنین است) و معلوم است که تصور ایجاد چنین انقلابى در عقاید عموم مردم و در آداب و رسوم و همه شؤون زندگى آنان چقدر دهشت آور است، و یا محال عادى است.
دشوارى این امر و مشقت آن در اعمال بیشتر از اعتقادات است، براى اینکه انس بشر به عمل و عادتش به آن و لمس حوائجش با آن زیادتر و مقدم تر بر اعتقادات است، علاوه بر اینکه عمل براى حس او محسوس تر است و در جایى که معارضه واقع شود بین عقاید و اعمالش، اگر اعمالش مطابق با شهواتش باشد. عمل را مقدم بر عقاید مى دارد. مثلا فلان زناى لذتبخش را مرتکب مى شود، هر چند که با عقایدش سازگار نباشد و به همین جهت است که مى بینیم دعوت دین اسلام در همان روزهاى اول همه عقاید حقه را یک جا پیشنهاد کرد و هیچ ترسى به خود راه نداد، ولى قوانین و شرایع مربوط به اعمال را یک کاسه و یک جا بیان ننمود، بلکه در طول بیست و سه سال نزول وحى، به تدریج یکى یکى بیان فرمود.
خلاصه اینکه اسلام در مواقع دعوت آنچه را مى خواست القا کند، راه تدریج را انتخاب کرد تا طبع مردم از پذیرفتن آن گریزان نباشد و نیز دلها درباره اینکه اجزاى دعوت با یکدیگر ارتباط دارند و در ردیف کردن آنها که کدام مقدم است و کدام مترتب بر کدام است دچار تزلزل نگردد، تمام این مطالب را که گفتیم براى کسى که در این حقایق تامل و تدبر کند روشن است چرا که مى بیند آیات قرآنى در القاى معارف الهیه و قوانین تشریع شده، مختلف است، بعضى در مکه نازل شده و بعضى در مدینه، آنهایى که در مکه نازل شده نوعا مطالب را به طور اجمال و سربسته بیان کرده و آنها که مدنى است یعنى بعد از هجرت پیامبر اکرم (ص) در مدینه نازل شده، مطالب را به طور تفصیل و شکفته بیان نموده و به جزئیات همان احکامى که در مکه نازل شده بود پرداخته و مجملات همان احکام را بیان مى کند، مثلا در آیه زیر که در مکه نازل شده، اجمال توحید و معاد را از اصول عقاید اسلام و تقوا و عبادت را از دستورات عملى اش خاطرنشان کرده، مى فرماید:
«کلا إن الإنسان لیطغى* أن رآه استغنى* إن إلى ربک الرجعى* أ رأیت الذی ینهى* عبدا إذا صلى* أ رأیت إن کان على الهدى* أو أمر بالتقوى* أ رأیت إن کذب و تولى* أ لم یعلم بأن الله یرى؛ پس (چرا) انسان از کفر و طغیان باز نمى ایستد چون که خود را بى نیاز مى بیند، همانا بازگشت به سوى پروردگار تو است، (اى رسول خدا) آیا دیدى آن کسى را که نهى مى کند بنده اى را که مى بیند نماز مى خواند؟ و آیا این نهى درست است؟ حتى در صورتى که آن بنده بر طریق هدایت باشد؟ و به تقوا امر کند؟ و آیا این شخص باز دارنده اگر تکذیب کند و اعراض نماید با اینکه مى داند خدا مى بیند، مستحق عذاب نیست؟» (علق/ 6- 14)
نیز در آیه دیگرى که اوایل بعثت نازل شده، مى فرماید: «و نفس و ما سواها* فألهمها فجورها و تقواها* قد أفلح من زکاها* و قد خاب من دساها؛ سوگند به جان آدمیت که چگونه خدایش بیافرید و فجور و تقوایش را الهامش کرد، محققا رستگار شده است کسى که جان خود را تزکیه کرده و محققا زیان کرده است کسى که آن را آلوده ساخته.» (شمس/ 7- 10) و نیز فرموده:
«قد أفلح من تزکى* و ذکر اسم ربه فصلى؛ محققا رستگار شد کسى که در صدد پاکى نفس بر آمد، و به یاد نام پروردگارش افتاد و نماز خواند.» (اعلى/ 14- 15) و باز در آیات نازل شده در اوایل بعثت فرموده: «قل إنما أنا بشر مثلکم یوحى إلی أنما إلهکم إله واحد، فاستقیموا إلیه و استغفروه و ویل للمشرکین* الذین لا یؤتون الزکاة و هم بالآخرة هم کافرون* إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم أجر غیر ممنون؛ بگو من بشرى هستم مثل شما، تنها فرقى که بین من و شما هست این است که به من وحى مى شود که همانا معبود شما معبودى است واحد، پس در هواداریش استقامت کنید و از او طلب مغفرت نمائید و واى بر مشرکین که زکات نمى دهند و به زندگى آخرت کفر مى ورزند، محققا کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادند، پاداش مستمر قطع ناشدنى خواهند داشت.» (فصلت/ 6- 8)
در بیان اجمالى نواهى و سپس اوامر شرعى فرموده: «قل تعالوا أتل ما حرم ربکم علیکم ألا تشرکوا به شیئا، و بالوالدین إحسانا و لا تقتلوا أولادکم من إملاق، نحن نرزقکم و إیاهم و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لا تقتلوا النفس التی حرم الله إلا بالحق، ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون* و لا تقربوا مال الیتیم إلا بالتی هی أحسن، حتى یبلغ أشده، و أوفوا الکیل و المیزان بالقسط، لا نکلف نفسا إلا وسعها، و إذا قلتم فاعدلوا، و لو کان ذا قربى، و بعهد الله أوفوا، ذلکم وصاکم به لعلکم تذکرون و أن هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله، ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون؛ بگو بیائید تا برایتان بخوانم آنچه را که پروردگار شما بر شما حرام کرده و آن اینست که هیچ چیزى را براى او شریک نگیرید و به پدر و مادر احسان کنید و فرزندان خود را از ترس فقر مکشید که رزق خود شما و ایشان را ما مى دهیم و نزدیک اعمال زشت مشوید، چه علنى آن و چه پنهانیش، و هیچ کسى را که خدا خونش را حرام کرده به قتل مرسانید، مگر آنکه کشتنش حق باشد، اینها امورى است که پروردگارتان به آن سفارشتان کرده، تا شاید تعقل کنید و به مال یتیم نزدیک مشوید مگر به نحوى که براى یتیم بهتر و صرفه دارتر باشد، آنهم تا زمانى که به رشد نرسیده، همین که (به رشد) رسید مالش را به دست خودش بسپارید، وکیل و میزان را تمام بکشید و به عدالت ترازودارى کنید، ما هیچ کسى را جز به مقدار طاقتش تکلیف نمى کنیم و چون سخن مى گوئید، به عدالت بگوئید هر چند که به ضرر خویشاوندتان باشد و به عهد خدا وفا کنید، اینها امورى است که پروردگارتان به آن سفارشتان کرده، باشد که متذکر گردید، و اینکه این اسلام صراط من است، که صراطى مستقیم است، پس آن را پیروى کنید و زنهار، پیروى راههاى دیگر نکنید که شما را از راه او متفرق مى کند، اینها امورى است که پروردگارتان به آن سفارشتان کرده باشد که به تقوا بگرائید.» (انعام/ 151- 152)
اگر به سیاق این چند آیه شریفه نظر کنید مى بینید که چگونه در اول "نواهى شرعیه" را به طور اجمال مى شمارد و در ثانى به شمردن "اوامر شرعیه" مى پردازد. دسته اول را بعد از شمردن تحت یک عنوانى قرار مى دهد که هیچ انسان با شعور و حتى عقل هیچ انسان عامى نمى تواند منکر آن گردد و آن عنوان جامع کلمه: "فاحشه زشت و پلید و عمل شرم آور" است که هر انسانى به لزوم اجتناب و خوددارى از آن اقرار دارد و همچنین دسته دوم (اوامر) را تحت یک عنوان جامع قرار مى دهد که باز هیچ انسان با شعورى در لزوم عمل به آن تردید ندارد و آن جامع عبارت است از کلمه: "صراط مستقیم" چون هر انسانى به حکم غریزه اش این را درک مى کند که اگر جامعه بر صراط مستقیم اجتماع کنند و هر دسته اى چون گله بى چوپان یک کوره راه را پیش نگیرند و از یکدیگر جدا نشوند، از تفرقه و ضعف و وقوع در هلاکت و مرگ ایمن خواهند شد.
پس قرآن کریم در این بیاناتش از غرائز دعوت شدگان به دین کمک گرفته و به همین جهت بوده که وقتى مى خواهد کلمه ی "فاحشه" را تفصیل دهد، عقوق والدین و بدى به پدر و مادر و کشتن اولاد و کشتن مردم بى گناه و خوردن مال یتیم و امثال اینها را نام مى برد که عواطف غریزى هر انسانى دعوت به اجتناب از آنها را تایید مى کند چرا که عاطفه بشرى از این گونه کارها نفرت دارد و از این اعمال بیزار است و در حال عادى هرگز حاضر نیست مرتکب این گونه جرائم و معاصى شود، البته نظیر این آیات که ارائه شد، آیات دیگرى نیز وجود دارد. و به هر حال پس آیات مکى کارش دعوت به مجملات (از احکام است: مجملاتى که بعدا در آیات مدنى تفصیل و توضیح داده مى شود، و با این حال خود آیات مدنى هم خالى از این تدرج و چند مرحله اى نیست و چنین نیست که تمامى احکام و قوانین دینى در مدینه طیبه یک روزه نازل شده باشد بلکه در مدینه هم به تدریج نازل گردیده است.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏4 صفحه 250

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/110433